eitaa logo
بِرکه 🍃
315 دنبال‌کننده
274 عکس
25 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
بِرکه 🍃
. سمفونی‌مردگان را نمی‌شود توی خانه خواند باید کتاب را بزنی زیربغل و با یک خروار خودکار رنگی بروی ک
...ادامه از ✅نگاه‌کلی بر موومان اول. در موومان اول ما با یک خانواده آشنا شدیم که ظاهرا سایه مرگ بر زندگی‌شان رخته کرده و زندگی‌شان یکصدا سمفونی مرگ‌‌می‌زند. اورهان پسر سوم خانواده تنها کسی است که فعلا وضعیت عادی دارد و راوی این بخش است. ما از ابتدا می‌دانیم که آیدین دیوانه است و پدر و مادر و قلش آیدا و یوسف مرده‌اند. مرگ بزرگ‌ترین اتفاق دراماتیک برای شخصیت های داستانیست و نویسنده از ابتدا این را به ما گفته و حالا ما منتظریم که چگونگی‌اش را برایمان شرح دهد. من از این ساختار شکنی نویسنده بسیار لذت می‌برم. عباس معروفی زمان و خط روایی داستان را شکسته است ما با دو زمان در موومان رو‌به رو هستیم یکی حال که حدود چهل سالگی اورهان است که سوم شخص نوشته شده و دیگری گذشته این خانواده _که آن هم سیر حتی منظمی ندارد_ و اول شخص نوشته شده است. نویسنده توی این موومان بیشتر به روابط بین افراد خانواده تمرکز کرده و می‌خواهد هرکدامشان را برایمان روشن کند تا در موومان های بعدی چگونگی از هم گسستگی این روابط را نشان‌مان دهد. و‌چه‌قدر زیرکانه و هوشمندانه این کار را می‌کند تا خورد خورد من خواننده برسم به چرایی این برادرکشی! آتش زدن کتاب‌های آیدین کنار باغچه و تصویر لکه‌ی سیاه بر کف حیاط آغازگر تغییرات و اتفاقات بعدی رمان است. و به دنبالش در صحنه‌ای دیگر آتش دادن کل اتاق آیدین که مثل تصویر مرکزی برای رمان عمل می‌کند و اگر حذفش کنیم اساسا منطقی برای اتفاقات بعدی نخواهیم داشت. سوزاندن کتاب های آیدین به نوعی شروع جنگ بین سنت و مدرنیسم است.پدر نماد سنت‌گرایی‌ست و پسر نماد زندگی مدرن و چه‌‌قدر ظریف میبینیم که این را آیدین در دیالوگی می‌گویید. وقتی که از دکتر برمی‌گردد و دکتر اعلام کرده که او دیوانه‌ است. 🖊فاطمه مظهری‌صفات. .ادامه.دارد. @berrrke
مامان:"فاطمه غذا رو بچش ببین چطوره." من:"الان سفره‌ رو می‌ندازم دورهم نقدش می‌کنیم دیگه!" مامانم 🙄😶 مهمونا😳 من😬
. اصلا روایت داریم تو هوای بارونی باید یا کتاب بخری یا روسری. ولی تو قول داده بودی تا فروردین دیگه کتاب نخری. منم همین‌کارو کردم نمیبینی فصلنامه ست.😏 @berrrke
هدایت شده از [ هُرنو ]
داشتم برای این کتابِ دوست‌داشتنی یادداشتی می‌نوشتم که دوباره خوردم به این قسمتش :) 📚 ! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
این پاراگراف چقدر منم...!😊 @berrrke
📽 "Outfit" فیلمی که همه‌ی امکانات یک داستان کوتاه را دارد. برش مکان فوق العاده کوتاه. برش زمان کاملا مهار شده. برش شخصیت. دراماتیک، تعلیق و هر آنچه که یک داستان کوتاه نیاز دارد. @berrrke
کاش یک نفر برود و آقای محمودی کارگردان پوست شیر را از برق بکشد.
. وقتی یک پروژه را تمام‌می‌کنم یا کلمه پایان را می‌زنم پایین متن‌هایم. از اتاق می‌پرم بیرون. دستهایم را به‌هم می‌کوبم و داد می‌زنم آااای پسرا بازی چی تو دست‌و بالتون دارین؟
👦🏻 حسین‌آقا: مامان تو نباید منو مجبور کنی نون پنیرم رو بخورم. واقعا نمیتونم. بعضی وقتا واقعا غُرام واقعین. 😐
. توی برنامه جمع بندی آخر سالم نوشتم، تمام کردن دو کتاب سواد روایت و سمفونی مردگان. چه موقعیتی بهتر از مارتن حلقه کتاب؟! امشب از ساعت ۱۰ تا ۱ بامداد توی لینک اسکای روم جمع می‌شویم و هرکسی کنج کتابخوانی خودش می‌نشیند کتاب دلخواهش را می‌خواند. @berrrke
. دارم سعی میکنم کتابخونه پسرا رو خونه‌تکونی کنم.😵‍💫 گفتم اونا که نمی‌خواین رو جدا کنید بدیم کتابخونه! اینا می‌مونن 😐 چهارتا فرانکلین رو اجازه دادن اهدا کنیم 👩‍🦽👩‍🦽 @berrrke
هدایت شده از چیمه🌙
.‌ حاجی‌جون، دمدماى سال تحویل رسیدیم کنارت. من و بچه‌ها از ذوق دیدنت ضربان قلبمون دوبله‌سوبله می‌زد. خُب حق بده بهمون اولین بارمون بود. وایسادیم توی صف آدمایی که دُچارت شدن. سبزه و تخم‌مرغ رنگی برات آوردیم. رفیق‌فابم فاطمه مظهری هم اومده بود ببینتت. همدیگرو بغلم کردیم و از اینکه کنارتیم چشامون خیسِ‌خالی شد. بعد از سال‌تحویل شربت زعفرانِ تگری بهمون تعارف کردی. تو که این‌قدر گشاده‌دستی، می‌شه خودت بهار رو هُل بدی سمتمون؟! @chiiiiimeh