eitaa logo
بِرکه 🍃
321 دنبال‌کننده
253 عکس
19 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. یک پاراگراف خوب از کتاب "آدمی‌همان است که می‌خواند." برای خواندن شروع هر رمان از خود بپرسید...! @berrrke
بِرکه 🍃
. شوق شروع کتاب جدیدی؛ که کور شد! از شروع تا رسیدن به صفحه‌ی ۹۶ که فقط دارم زجر می‌کشم😐 شاید از این
پ.ن نظر دادن بعد از تمام کردن کتاب قطعا خیلی دقیق‌تر خواهد بود. نمی‌دانم این کتاب چرا به این شکل فصل بندی شد. از نظر من شروع اصلا دعوت کننده نبود حتی تا فصل سوم. میانه کتاب هم هر از گاهی به مطلب جالبی می‌رسیدم. اما فصل‌های پایانی به نظرم می‌تواند کمک کننده‌ باشد برای کسانی که تازه وارد جهان ادبیات می‌شوند. کسانی که هنوز در مورد چطور خواندن، چرا خواندن، چی و کی خواندن آثار مهم چیزی نمی‌دانند. برای گزینشی خواندن خوب است. @berrrke
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. جوری که الان چایی می‌طلبم! قابل توجه‌ همسایه‌ها🙄 .
. از دیروز توی بهخوان یه چالش شروع کردم روزی ۵۰ صفحه ‌کتاب! صبح تاحالا بیست بار نوتیفیکشن داده؛ خوندی؟ نخوندی؟ خوندی تیک یادت رفته بزنی؟ اگه خوندی بیا تیک بزن! چرا تیک نمیزنی؟ الان یعنی نخوندی؟ چرا نمی‌خونی؟ بخون دیگه😤 @berrrke
. عیدتون‌مبارک🌧 کرمان از دیشب داره بارون می‌آد. الحمدالله این ‌دفعه دیگه آیکون بارون جرجری به دولَخ تغییر شکل نداد. انقد اینجا خوشکل شده که حیفم‌ اومد عکس ازش نذارم. هی میام‌پنجره رو وا می‌کنم قربون صدقه‌ی هوا می‌رم! ظرف‌های نشسته‌تون رو وردارین بیارین اینجا دور هم بشوریم😁 @berrrke
ویورِ... 😍 🤌مثقال برف ما ندیدپدیدا😁 @berrrke
بفرما کوکی شکلاتی با تزیین پودر قند😋
دردوبلات بخوره تو سر دشمنای اسلام، نَنو خانم😍 مادرشهیدان مظهری‌صفات❤️ @berrrke
. ما رفتیم‌حماسه‌ آفریدیم اونم تو برفا😁🌨❄️ @berrrke
. این آقای سرباز رای اولی بود. اصرار داشت که حتما شناسنامه‌اش رو مهر کنن. اخرشم نمی‌دونست به کیا رای بده از مهندس پرسید. مهندس داره راهنماییش می‌کنه یک هیچ به نفع ما😂 @berrrke
. دختر کاپشن صورتی با داداشش سرِ انداختنِ رای باباشون تو صندوق، کل کل داشتن! برگه رایم رو دادم بهش گفتم بیا مال منم بنداز. الهی که همیشه پای نظام باشی😍 @berrrke
بِرکه 🍃
دردوبلات بخوره تو سر دشمنای اسلام، نَنو خانم😍 مادرشهیدان مظهری‌صفات❤️ #انتخابات @berrrke
. یه خورده نگران اون دوتا اسمی هستم‌ که ننو نوشته. شهید نشن یه وخ به مجلس نرسن😁
یک استادیار مبنا که نمی‌خواست نامش فاش شود با ارسال این عکس ادعا کرد که در انتخابات شرکت کرده است. کارشناسان به ادعای این استادیار که تاکید داشت نامش فاش نشود، مشکوک هستند. ابهام این کارشناسان این است که از کجا معلوم ایشان واقعا رای را در صندوق انداخته باشند؟ اصلا از کجا معلوم این کاغذ سفید، برگه رای باشند. بررسی کارشناسان ادامه دارد. همچنین این استادیار در انتها باز تاکید داشت که نامش فاش نشود؛ خبرنگار مبنا هم به ایشان تضمین داد که به هیچ وقت نام ایشان اعلام نخواهد شد؛ و خطاب به این استادیار گفتن:«خانم‌ فاطمه مظهری صفات! خیالتون راحت! به هیچ وجه اسمتون رو در خبر منتشر نمی‌کنیم!» | @mabnaschoole |
. چرا نمی‌گویید جمهوری دموکراتیک اسلامی؟ چرا فقط "جمهوری اسلامی"؟ چون این توهم، این را در ذهن می‌آورد که اسلام محتوایش خالی است از این، لذا احتیاج به این است که یک قیدی پهلویش بیاورید. و این برای ما بسیار حزن‌انگیز است که در محتوای یک چیزی که همه‌ی چیز‌ها به طریق بالاتری و مهم‌ترش در آن هست، حالا ما بیاییم بگوییم که ما اسلام می‌خواهیم واما با اسلام‌مان دمکراسی باشد، اسلام همه چیز است. بریده‌ای از کتاب "گفتگوهای اوریانا‌فالاچی" بخش گفتگو با امام خمینی ره. @berrrke
. کسی این روزا اشتراک نوار خریده؟ دوتا تبلیغ گذاشته اون یکسال ۶۰ درصد رو من خریدم سه روز کد نفرستاده برام!😳 پشتیبانی‌اش هم جواب نمیده. امروز کارم لنگ‌بود یک ماهه ۳۰درصد رو خریدم تخفیف اعمال نشد😳😳 می‌زنه ۴۲ تومن توی درگاه پرداخت همون ۶۰ تومن رو میگیره! یا خداوندگار 👩‍🦽👩‍🦯 حالم حال کسی که بدجوری سرش کلاه رفته😕 یه دونه باشی دختر پاییز👩‍🦽 .
. اوریانا فالاچی را با کتاب "نامه‌به کودکی که هرگز زاده نشد"؛ شناختم. بعدتر که این کتابش را در یکی از کتاب‌فروشی نوردی‌هایم، پیدا کردم، چشمم را گرفت و برایم مهم شد که خانم فالاچی چه صحبتی می‌تواند با امام‌خمینی داشته باشد؟! کتاب را خریدم و خیلی خیلی برایم جالب بود. لحن و نحوه سوال‌هایی که از امام می‌پرسد با سوال‌هایی که از شارون یا قزافی می‌پرسد کاملا متفاوت است. حتی سوال‌های شاه! اصلا انگار ابهت امام گرفته‌باشدش یک طور خیلی محترمانه و سنگین‌رنگین سوال می‌کند! و جواب های عالی امام،خواندنیست! لحنش با محمدرضا شاه خنده دار است. با شارون و قزاقی شمشیر را از رو بسته. من همه‌اش فکر می‌کردم الان است که شارون هفت‌تیر بگذارد توی دهان فالاچی و مغزش را بپوکاند بس‌که جلویش پر شروشور و مدعی حرف می‌زد! در کل کتاب جالب و خواندنی است که اطلاعات تاریخی و شناخت جمع ‌جوری از شخصیت‌های مهم به ما می‌دهد. @berrrke
🔸إِلٰهِى هَبْ لِى قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ. ▫️خدایا! به من قلبی بده که سوار بر مرکب شوقش، به تو نزدیک و نزدیک‌تر بشه... | @mabnaschoole |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره رسیدیم به ساعت شروع ثبت‌نام هفته صفر نویسندگی خلاق✨ 🔸یک هفته "تجربه رایگان" یادگیری نویسندگی با تدریس: ✨ استاد جوان آراسته 🔹ویژه افرادی که به نویسندگی علاقه دارن اما به صورت جدی اون رو شروع نکردن. 🔻لینک ثبت‌نام رایگان: 🔗https://formafzar.com/form/wuue6 | @mabnaschoole |
.🍃 اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز.🤲 @berrrke
. ادبیات به دیده من پدیده‌ای بداهه، یکپارچه و هماهنگ است. چیزی واجد شوری طبیعی و راستین. نوشتن رمان برای من شبیه بالا رفتن از کوهی با شیب تند است، با کوشش و تقلا از صخره بالا‌کشیدن و پس از آزمونی سخت و طولانی، به قله رسیدن. یا بر محدودیت‌های خود غلبه می‌کنید یا نمی‌کنید. یا این یا آن. این تصویر را حین نوشتن مدام پیش چشم دارم. از کتاب "از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم" @berrrke
. "دلم تنگه" دو‌سه روز بود که مدام توی ذهنم چرخ می‌خورد دلم تنگه، دلم تنگه. ولی نمی‌فهمیدم تنگ چی؟ تنگ کجا؟ یا کی؟ خیلی حس عجیب غریبی که آدم دلش بهانه بگیرد، دلتنگ باشد ولی نفهمد این حس از کجا آب‌ می‌خورد. صدتا پیشنهاد به خودم دادم ولی فایده نداشت. بعد افطار پیام دادم به خواهرم‌:" بیا منو وردار ببر بیرون، یه آفوگاتو برام بخر تا خفه نشدم!" رفتیم به جای آفوگاتو یک لیوان یخ‌دربهشت که تهش مزه‌ی قهوه فوری‌های دوزاری می‌داد بهمان انداختند ما هم هی خوردیم و هی تو ماشین غر زدیم ولی حالمان نگذاشت برویم اعتراض کنیم. که این چه کوفتی بود؟ مزه شیرخشک با تعم بله تعم با ت دونقطه قهوه هم نمی‌داد. همین‌جور داشتیم به غر زدن ادامه‌ می‌دادیم و هی فکر می‌کردیم که من مثلا می‌توانم توی این ته سالی این دو سه روز مانده به همه چیز، دل تنگ چی شده باشم، کلاچ در رفت و ماشین خاموش کرد. کجا؟ سر چهارراه عباسپور. ۲۰۰ متر مانده به گمنام شهدا. تا خواهرم داشت دوباره کلاچ می‌گرفت و استرات می‌زد و برف‌پاکن ها را که با ضرب دستش روشن شده بود را خاموش می‌کرد.(نفسم برید از این جمله طولانی) وقتی ماشین‌ها داشتند بوق و چراغ می‌دادند و خواهرم نمی‌توانست خنده‌اش را جمع کند چه برسد به ماشین! یکهو چشمم افتاد به توده‌ی چراغ‌های سبز گمنام شهدا! بعد یهو دل‌تنگی‌ام از ته حلقم به شکل جیغ بیرون جهید:" نپیچ مستقیم برو گمنام‌شهدا " و بعدش که پا گذاشتم توی محوطه فهمیدم دلم تنگ کی بود. خودش بود ، پسر بزرگم. @berrrke
. جانا دلم ربوده‌ایی فریبانه به انتظار تو غریبانه نشسته‌ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه...! @berrrke