eitaa logo
بِرکه 🍃
300 دنبال‌کننده
263 عکس
22 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. ابیگل؛ رمانی که نصفه رهایش کردم. وقتی "در" را از این نویسنده خواندم فکرکردم باید بقیه کتاب‌هایش هم به دلم بنشیند، ولی ابیگل ننشست. موضوعش تکراری بود و آخرش را می‌توانستم حدس بزنم و بعد دیدم حدسم درست از آب درآمد. توقع ماجراجویی داشتم ولی هرچه پیش‌می‌رفت دوز کلیشه و تکراری بودنش بیشتر می‌شد. آخر من توی این سبک و سیاق شاهکارهایی مثل ندیمه‌ها و وصیت‌ها را خواندم. یا حتی سریال گامبی‌وزیر... خلاصه که اعصابم را خورد کرد و بعد از خواندن ۲۰۰ صفحه بلکه بیشتر؛ رهایش کردم. خوب! باشد که کلی تعریف ازش توی‌ به‌خوان بود. از نشر دوست‌داشتنیم بید‌گل بود. و از همه بدتر گران بود.😏 (خانم، دچار توالی فعل بود شدید!🙄) خلاصه که نصفه رهایش کردم چون حالا وقتی که برای کتاب‌خوانی می‌گذارم انقدر کم و ارزشمند و نایاب است که ترجیح می‌دهم برای بهتر از این‌ش سپری‌ کنم. دوازده از سی‌وسه @berrrke
. به لحظات ملکوتی برگشت بچه‌ها از مدرسه نزدیک می‌شویم. گوش‌ها و کله‌تان را خوب با روغن سیاه‌ دانه ماساژ دهید. شربت گلاب و زعفران میل کنید. و اگر شرایطش را دارید دقایقی مدیتیشن و ریلکسیشن کنید.😵‍💫👩‍🦼 یه‌دونه باشی دختر پاییز🚶🏻‍♀ @berrrke
. 🍃 لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ🍃 . @berrrke
. نشستم‌ روی مبل رو‌به‌روی آشپزخونه. نه حال دارم برم جاروبرقی رو بیارم نرم‌شیشه‌های حاصل از شکستن شیشه خیارشور مهرام رو جارو کنم. نه دل می‌کنم برم بخوابم. فکنم تا صبح همینجا نگهبانی بدم کسی نره تو آشپزخونه. جوری که انگار به مبل چسبیدم. اصلا هم قصد مطالعه و کار فرهنگی ندارم دوستان ددلاین ها همه ضربدر می‌خوره امشب.😒 تقویمم نگا کردم قمردرعقربم‌ نیست بندازم‌ گردنش. تغیرات هورمونی هم گمون نکنم باشه. اصلا از عصر که انگشتمو کردم لای گوشت‌کوب‌برقی بعدش هم پنکیک رو سوزوندم و بعدترش شیشه خیارشور افتاد روی‌پام و شکست. احساس می‌کنم فعلا نباید از روی این مبل بلند شم. ممکنه خودمو به کشتن بدم دو هفته مونده به سی‌پنج سالگیم. خلاصه که مغزم دچار سندروم دوری از خطره. الان. توانایی این رو دارم یه رمان بنویسم اسمشو بذارم فاطمه و مبل طلایی و همینطور به دوتا چسب زخم روی دستم خیره بشم و هی نگاه کنم به اون خورد شیشه‌های تو آشپزخونه که زیر نور ماه می‌درخشن هی بلند نشم از جام. آنتوان چخوف خدابیامرز میگه به من نگو شب مهتابیه درخشش خورده شیشه‌ها رو زیر نور ماه نشانم بده. خلاصه که این حال من بی‌توست شوریده تر از لیلی دیوانه تر از مجنون. ظاهرا باید بلند شم و رمانم رو تموم کنم همینجا و از فیضش محرومتون کنم چون نی‌نی بیدار شد. یه‌دونه باشی دختر پاییز🚶🏻‍♀ @berrrke
یا مثال آخر: چندتا آدم پولدار دیدین که از زندگی‌شون لذت نمی‌برن یا حتی خودکشی می‌کنن؟ یا چندتا آدم فداکار دیدین که تا سال‌ها خودشون رو فدای خانواده کردن و بعد یکهو به خودشون اومدن و دیدن هیچ‌کاری برای علائق‌شون نکردن؟ یا چندتا آدم مشهور و هنرمند دیدین که تموم زندگی‌شون رو فدای حرفه‌شون کردن و در تنهایی عمیق به سر می‌برند و هیچ خانواده‌ای ندارن؟ اشکال کارشون کجا بوده؟ پس اگه می‌خوای به هدفی که برات خیلی مهمه برسی و حال دلت هم خوب باشه و موانع جدی‌ای نداشته باشی، بشین چرخهٔ زندگیت رو رسم کن. به هر گزینه از یک تا ده، یه نمره بده و نقطه‌ها رو به هم وصل کن. ببین شکلی که رسم کردی چیه؟ این می‌شه وضعیت زندگی تو. حالا وقتشه که به تعادل برسونی‌ش و تبدیلش کنی به یه دایره یا شبه‌دایرهٔ تمیز. :) @masture
بِرکه 🍃
یا مثال آخر: چندتا آدم پولدار دیدین که از زندگی‌شون لذت نمی‌برن یا حتی خودکشی می‌کنن؟ یا چندتا آدم
فاطمه‌مرادی؛ دوست عزیزم چند وقتی‌هست که داره تجربیات خودش رو از هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی توی کانالش می‌گذاره. مطالب خیلی کاربردی و عالی هستن. اگر دغدغه این مورد رو دارین سر بزنید به کانالش. @berrrke @masture
هدایت شده از بِرکه 🍃
. 🍃 لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ🍃 . @berrrke
الله‌اکبر
. چراغ بنزین ماشینم همین امروز روشن شد😒🙄 @berrrke
هدایت شده از کانال حسین دارابی
یمن ایرانو به خویشتن‌داری دعوت کرد😂
. دیشب علی‌رضا و حسین پای تلویزیون هی رجز می‌خواندند روی مبل‌ها بند نبودند. موشک‌ها را نشان هم می دادند و هی اسم‌هایشان را توی نت سرچ می‌کردند. حرف‌های قلمبه سلمبه‌ایی می‌زدند مثل وقت‌هایی که از یک ماشین خوششان می‌آید و تمام دل و جگر اطلاعاتش را در می‌آوردند. از تست شتاب و صفر به صد و نیروی فلان و بیسار.... علی‌رضا هایپرسونیک را نشان حسین می‌داد و از ته حلقش فریاد می‌زد پسر ابرفراصووووتِ و هی شترقی می‌زد روی پایش. حسین را بغل می‌کرد و دوتایی تحلیل می‌کردند:"دم تهرانی مقدم گرم اینا رو اون ساخته..." آخرش وقتی توی مجازی همه گفتند بروید روی پشتبام و تراس الله‌اکبر بگویید. چندبار تا دم تراس رفت و برگشت. بی‌قرار بود که الله‌اکبر بگویید شب ۲۲ بهمن هم الله‌اکبر گفت آن‌ هم تنهایی توی تراس. من حال‌ندار بودم و بابایش سرکار بود. دیشب ولی نگفت. هی دست و پایش را به هم می‌مالید و می‌گفت حیف حیف آقای اکبری همسایه مریضه حیف. می‌خوام برم جیغ بزنم تو تراس بگم ما پیروزیم الله اکبر. ولی می‌ترسم آقای اکبری پیرمرد حالش بدتر بشه از صدای من. آخرش هم به زور از پای تلویزیون بلندش کردیم که برود بخوابد. و تا خواب می‌رفت همچنان هیجان زده می‌گفت گمون کنم امام‌زمون انقد خوشحال شده که شاید همین فردا ظهور کنه.‌ توی خواب هم تا صبح حرف‌هایی می‌زد و تحلیل‌ها می‌کرد. بچه‌های ما همراه ما غم سیدنصرالله و شهید رئیسی را خوردند. دیشب ولی کمی جگرشان حال آمد. @berrrke
هدایت شده از کتابشهر کرمان
|📖 خوانش کتاب { بوف کور } اثر صادق هدایت امروز پنجشنبه ۱۹ مهرماه ساعت ۱۲ ظهر در کافه کتابشهر منتظرتون هستیم. 🌱''' | @ketabshahre_kerman کتابشهر |