eitaa logo
بِرکه 🍃
317 دنبال‌کننده
236 عکس
19 ویدیو
1 فایل
خانم ف.میم روایت های ساده از زندگی یک مامان، معمار، داستان نویس.🍂 اینجا می‌توانیم گپ بزنیم https://eitaa.com/Fmazhari
مشاهده در ایتا
دانلود
. به قدرت می‌توانم بگویم این بهترین کتاب جستارشخصی خارجی بود که تا حالا خوانده‌ام. شروع‌های عالی، فکت‌های بی‌نظیر و منسجم و پایان‌بندی‌های درجه یک. چندتا جستارش را بنشینید و موشکافی کنید. مهندسی معکوس روی این جستارها شما را به سمت نوشتن جستار قوی هول می‌دهد. یادتان می‌دهد چطور یک موضوع واحد را در چند مرحله از زندگی‌تان پیدا کنید و مثل دانه‌های یک بافتنی منظم کنار هم بچینیدشان و یک جستار تروتمیز ازشان در بیاورید. غذای خانوادگی کوه جادو زندگی سگی اگرخدا وجود داشت هافبک خوبی می‌شد.(نمی‌دونم چرا این اسم رو انتخاب کرده! چون توی متن هم‌بهش اشاره انچنانی نمی‌شه) تا آخر فهرست همگی عالی هستند. فقط‌جستار آخر یعنی آکواریوم را اگر احیانا نوزاد یا بچه کوچک دارید نخوانید. من اگر‌موضوعش را از قبل می‌دانستم نمی‌خواندم. شدیدا خوب و تاثیرگذار نوشته شده که مناسب روحیه فعلی من نبود. باز هم تصمیم با خودتان است. شش از سی‌وسه @berrrke
. به زبان مادری گریه می‌کنیم. کتاب سوم از مجموعه کتاب‌های "زندگی میان زبان‌ها" هست. با دوتای قبلی فرق دارد چرا؟ چون می‌نی جستار است. یا درواقع جستارهای آنی. خیلی کوتاه‌ند یک‌جورهای کپش‌طورند. وقتی می‌خوانی‌شان بی‌درنگ به خودتان می‌گویید همین؟! این الان جستار بود از نوع آنی؟ زرشک! من می‌توانم روزی دوسه تا از این‌ها را بنویسم. خلاصه به شدت به‌تان اعتماد به نفس نوشتن می‌دهد در یک‌کلام. می‌توانید کتاب را بغل دستتان بگذارید و تمام‌کردن‌ش را ماه‌ها طول بدهید. هروقت مغزتان از کلمه خشکید بروید سراغش و ببینید که به همین راحتی می‌شود نوشت در مورد کوچکترین تجربه‌های روزانه‌. البته خوب ما چون "فابیو مورابیتو" نیستیم هیچ‌کس نمی‌آید متن‌هامان را چاپ کند. به نظرم باید اول اسم‌مان گنده بشود، شناخته بشویم تا نشر اطرافی پیدا شود و این مدل متن‌های ازمان چاپ کند. بگذریم... در کل کتاب دوست‌داشتنی هست. هفت‌از‌سی‌و‌سه @berrrke
. ایرانی‌ها چه رویایی در سر دارند. عنوان کتابی هست از "میشل فوکو" فیلسوف فرانسوی که در زمان اوج انقلاب به عنوان خبرنگار به ایران سفر کرده و یکسری یادداشت‌های مقاله‌طور را در مورد نسبت مردم با انقلاب اسلامی، موقعیت ارتش در انقلاب و... نوشته است. اگر به مباحث این‌چنینی علاقه دارید پیشنهاد می‌کنم بخونیدش. هشت‌از سی‌وسه @berrrke
. قشنگ‌معلومه نی‌نی خوابیده نه؟😅 خدایا به وقت مادرا برکت بده. الهی آمین. یه دونه باشی مامان‌ پاییز👩🏻‍🍼 @berrrke
هدایت شده از [ هُرنو ]
از دنیای شما از سه چیز بیزارم؛ درد دندان صف انتظار اتاق دندانپزشک یونیت دندانپزشکی آمپول بی‌حسی دندانپزشکی صدای متّهٔ آن سوراخ‌کنندهٔ لعنتی بوی سوختگی حاصل از اصطکاک متّه با دندان چراغ یونیت که روی صورت می‌آید. شلنگِ آب‌دهان‌خوار با آن خورخورِ ترسناک عصب‌کشی دندان انگشتان پت‌وپهن دندانپزشک که تا آرنج داخل حلق من می‌رود و چند مورد دیگر که یادم نیست. عه؟ بیشتر از سه تا شد؟ عیبی ندارد. همین است که هست. از همه‌شان بیزارم. رونوشت به پرودگار متعال: سلام بزرگوار. شما، با این همه جلال و جبروت و حکمت و درایت، یک فکری هم برای این دندان‌های ما می‌کردی دیگر خب... البته که حتما فکری کرده‌ای. ولی یک فکری می‌کردی که ما هم با این عقل ناقص و توان ناقص‌تر، تحملش را داشته باشیم. عجالتا شما را شکر! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
. بگذارید من یک چیز دیگر هم به موارد بالا اضافه کنم. عکسهای آدم های خوش‌دندان خوشکل‌دندان سفید‌دندان در مطب‌های دندانپزشکی. از همه‌ی این‌ها بیزارم به علاوه جمله هرباره‌ی دکتر:"خانم مظهری جنس دندونت خوب نیست!" حالا انگار دسته منه😐 @berrrke
. کلمات را آنقدر توی سرت نگه ندار که بوی نا بگیرند. زود بریزشان روی کاغذ بگذار هوا بخورند. قال، گیلاس‌پاییز @berrrke
. وقتی می‌خواهی یک‌جستار‌بنویسی یک گوشه‌ایی می‌نشینی و می‌روی توی خودت. مجبوری به گذشته‌ات فکر کنی. به تجربه‌هایی که زیستی به خاطره‌هایت رجوع کنی. بعد یکهو می‌بینی تبدیل به آدمی شده‌ای ساکت و خیره که با یادآوری بعضی لحظه‌ها خنده‌ کج می‌شود گوشه لبش. گاه مغموم می‌شود و ناگهان می‌زند زیر گریه. جستار اینطور چیزی است. انگار نوک خودکار را فرو کردی توی قلبت و هی می‌چِلانی‌اش. @berrrke
. اهالی برکه الهی که حالتون خوب باشه.🍃 به قول مریم نظام دوست یک رزق براتون آوردم اصل جنس. واقعا حیف نیست که مرخص کردن یک سید‌ سالخورده، اولاد پیغمبر، از بیمارستان؛ توی کارنامه اعمال‌‌ نیک و خیرتون نباشه؟ واقعا حیف نیست؟ این پیرمرد تو مشهد به خاطر سرطان‌ش بستری شده و تا حالا ۹۷ میلیون خرج بیمارستانش شده. هیچ کس رو جز یک دختر نداره. کاملا شناخته شده است. دو هفته پیش پولی جمع کردیم به لطف خدا دخترش رو فرستادیم مشهد کنارش باشه. دوروز پیش هم یک زن‌وشوهر مهربون که می‌خواستن تو کارنامه اعمالشون کمک و دوندگی برای مومن خدا باشه خودشون و رسوندن مشهد تا کارای ترخیص رو انجام بدن. با صحبت با ریس بیمارستان تونستن هزینه رو به ۴۵ میلیون برسونن. دختر رو بردن توی چندتا خیره مشهد معرفی کردن تا شاید فرجی بشه. یا اهل برکه بدوید به سوی یاری رساندن به سید اولاد پیغمبر. گره از کار این پیرمرد باز کنیم که گره از کارمون وا بشه انشاالله. همین پول شب اول قبر میاد سراغتون با لبخندی به پهنای صورت. خلاصه نگید نگفتم. شماره کارت مخصوص همین کار و نیاز به فرستادن فیش نیست. کافیه بزنید روی شماره‌کارت، خودش کپی می‌شه.
۵۰۴۱۷۲۱۰۷۴۸۹۰۸۷۳
فاطمه مظهری‌صفات. یه دونه باشید اهالی برکه🕊 @berrrke
هدایت شده از بِرکه 🍃
. 🍃«اللهُمَّ سَلِّم وَ تَمِّم» 🍃 @berrrke
. اهالی برکه اجرتون با امام‌رضا‌ی عزیز.🍃 هزینه ترخیص از بیمارستان این بنده‌ی‌خدا به کمک شما و لطف خدا، جور شد و الان از حالت استیصال خارج شدیم الحمدالله. دوستانی که امروز دارن واریز می‌کنن با اجازه‌شون برای مابقی هزینه‌های همین پدر دختر استفاده می‌شه. الهی که زندگیتون پراز خیر و برکت باشه🍃 @berrrke
. از اقدامات صرفه‌جویانه‌ی بابای‌ خونه، علاوه بر خاموش کردن کولر، تعویض نکردن لامپ‌های لوستره! تو همین🤌 مثقال روشنایی پنج‌تایی درحال کار فرهنگی ورزشی و... هستیم. همین‌قدر به فکر این مملکتیم‌ ما. یه‌دونه باشی دخترپاییز 🚶🏻‍♀ @berrrke
. اسم مشاورم توی گوشی گلی ذخیره است. اگر می‌شد به مشاورم زنگ می‌زدم. مثل همیشه که مستاصل می‌شوم، گیر می‌کنم توی تله‌های تربیتی بچه‌ها یا هر دل‌مشغولی دیگری. هروقتِ روز باشد زنگ‌ش می‌زنم و بعداز کمی حرف زدن دلم آرام می‌گیرد. توی دلم گفتم کاش می‌شد برای این غصه‌ام هم زنگ بزنم به مشاورم و دلم آرام بگیرد. من چند ماه است بدجوری غصه‌ی بچه‌ها و مخصوصا نوزادهای غزه را می‌خورم. باید خودم را راه‌وبیراه کنم تا غمشان از پا درم نیاورد. درهای ورودی خبر غزه را ببندم. ولی امشب اخبار بد صحنه‌هایی نشان داد بد. از آن موقع تمام تنم می‌لرزد وقتی هادی را بغل می‌کنم. جگرم می‌سوزد.‌می‌گویم یا صاحب‌الزمان تو مگر امام ما نیستی؟ خوب قربانت بشوم ما به اندازه تو صبور نیستیم. یک فکری برای دلمان بردار. ما مادرها اشک‌ها و غصه‌هایمان به هم وصل است حتی اگر آن سر دنیا باشیم. هادی را توی گهواره‌ا‌ش خواباندم و گوشی را برداشتم که مثل هر شب برایش یس پخش کنم. صوتی. دستم را روی لیست سوره‌ها بی‌هوا چرخاندم یکی را زدم بعد هم یک آیه تصادفی. همین که به رنگ سبز نوشته شده توی عکس. من به گلی زنگ نزدم به خدای گلی زنگ زدم. الهی به حق علی‌اصغر نوزادهای غزه را نجات بده. @berrrke
. 🍃 لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ🍃 . @berrrke
. اسم پاییز بد در رفته! و گرنه این گرمای مرداده که برگا‌ رو زرد می‌کنه. @berrrke
هو بهترین دوست آدم می‌تواند یک "روز" باشد. روزی معمولی، پر از روزمرگی. روزی که آدم وسط دویدن‌های تکراری به فهم جدیدی می‌رسد. این روزها آدم را بلند می‌کنند، مثل رفیقی که دست رفیقش را می‌گیرد و لبخند می‌زند و چشمهایش را لحظه‌‌ای می‌بندد.
. طبق برنامه‌ی هرشب نی‌نی الان باید بیدار می‌بود تا حدود ۱ نیمه شب! ولی به طرز عجیب و ترسناکی از ساعت ۱۰.۳۰ خوابیده😳 نمی‌دونم قراره چه‌کار کنه امشب! حسم شبیه حس اسرائیله که قراره بهش حمله کنن ولی نگفتن کِی!😵‍💫 یه‌دونه باشی گیلاسِ پاییز🚶🏻‍♀ @berrrke
هدایت شده از کافـه کنجـــو 🌱
وقتی خاله ات نویسنده باشه 😂: کلا دیگه کتاب هایی که میخونی زیر میکروسکوپه 😅😂 پ.ن بچه ها به نشر هایی که گفته شده برای خرید کتاب دقت کنین 🌱 @cafeconjoo
. حسنا کسیه که وقتی کتاب به دست می‌بینمش دلم‌می‌خواد بغلش کنم بچلونمش، و عینکش رو بچسبونم به دماغش و بگم:" هی عشقم، بهت غبطه می‌خورم چون بیست سال بیشتر از من وقت کتاب‌خوندن داری"❤️ @berrrke
. می‌خوانم پس زنده‌ام؟ شایددرست‌ترش؛ می‌اندیشم پس زنده‌ام. من ولی می‌گوییم پشت جلد‌ها و عنوان‌ها را می‌بینم‌ پس زنده‌ام. این‌ کتاب‌ها را از حراجی دوهفته پیش یک کتاب‌فروشی خریدم. من عاشق آف کتابم به هر ضرب و زوری شده، خودم را می‌رسانم به قفسه‌های محبوبم و چنگ می‌اندازم تویشان. و انگار برد دنیا و آخرت را کرده باشم. حالا دوهفته از آخرین خرید من از حراجی‌می‌گذرد و این‌ها عاید من بوده از آن تخفیف. ریختمشان روی میز و هربار که رد می‌شوم، نگاهی به پشت جلدهایشان می‌اندازم به عنوان‌هایشان. به اسم نویسنده. حتی به ناشر. رد می‌شوم، می‌بینم و در حال راه رفتن و بدوبدو کردن به‌شان فکر می‌کنم. این که درشان هنوز به رویم باز نشده خودش یک‌ جذابیت است یک عطش ایجاد می‌کند. هر بار سعی می‌کنم بخشی از حرف‌نویسنده را از زبان پشت جلد بشنوم. از عکسی که انتخاب کرده. اسم‌هایشان را هربار توی سرم‌تکرار می‌کنم و برای خودم علت‌و معلولی برایشان از لای کتاب باز‌نشده بیرون می‌کشم. اگر چشمم به اسم نویسنده بخورد، بیوگرافی‌اش را از ته مغزم سرچ می‌کنم حین ظرف شستن یا خواب کردن نی‌نی یا چپاندن لباس‌های تمام نشدنی تابستان در ماشین لباسشویی. جدی چرا تابستان انقدر رخت‌چرک دارد؟ هرچه از نویسنده می‌دانم را می‌آورم جلو و تلاش می‌کنم که حدس بزنم کلمات این کتابش در چه موردی می‌تواند باشد. چه شروعی و پایانی دارد. یاد تیلار ماتسئو افتادم. توی کتابی که اخیرا ازش خواندم از انسداد ذهنی نویسنده می‌گفت من می‌خواهم بنویسم ولی دستم خواب می‌رود خودم خواب می‌روم. نی‌نی را گذاشتم روی پایم و دست از چرخیدن توی به‌خوان برداشتم و شروع کردم به نوشتن. آش ناپز ناجوری شده اما پستش می‌کنم که قلمم دچار مرگ‌مغزی نشود. این را همیشه به هنرجوهایم می‌گفتم هرجور شده سیم‌تان را وصل نگه دارید. هرروز اتصالش را چک کنید حتی شده با نگاه کردن به پشت جلد کتاب‌های‌ نخوانده‌تان. حتی با گردگیری میزتحریر. پس من زنده‌ام چون هم می‌خوانم هم می‌اندیشم هم مادرم. یه‌دونه هستی دختر پاییز🙆🏻‍♀ @berrrke
. متعال قشنگم، وَدود مهربانم! به من بیاموز همانطور که سزاوار تر از ایاک نعبد تو نیست، یاری‌ایی بالاتر از ایاک نستعین‌ت هم نیست. این را در مغزم فرو کن. خیلی محکم. سپاس‌گزار تو العبد، ضعیف‌الحقیر گیلاس شده‌ی پاییز. @berrrke
. وقت خوابته سنجاب شیطون. صدا از گوشی‌پخش می‌شود. اما نه سنجاب‌ها نیت خوابیدن دارند نه محمدهادی و نه مغز من. انگشت‌هایش را می‌کشد روی ورقه‌های کاهی کتاب "داستان کوتاه در ایران". تیغ‌ی پشت حسین پاینده توی رخت‌خوابش می‌لرزد و خواب از سرش می‌پرد. ناخن‌هایش کوتاهند ولی صدایشان...🥶 کتاب را از دستش دور می‌کنم هایلات را می‌دهم دستش. خواب ندارد با ولع ته مارکر را می‌مکد ولی قصد خواب ندارد. ماشین‌ش را رها کرده چون جا دست خوبی ندارد هی سر می‌خورد از لای انگشت‌هایش. می‌روم ورق بعدی صفحه‌ی حدود ۳۰۰ و ۶۰ یا۷۰ از جلد‌ سه. حسین پاینده توی گوشم می‌گوید نوشتن این کتاب انقدر طول نکشید که تو خواندنش را انقد طول دادی. صدای گوشی می‌گوید قورباغه ساکت خوابیده برکه. قورباغه ساکت می‌شود. صدای ملچ ملوچ هایلایتر تبدیل به غان وغون می‌شود. دیگر هایلاتر جذاب نیست. دوباره یورش می‌برد سمت کتاب یک برگه‌اش را می‌گیرد و می‌کشد. افاضات حسین پاینده با هزارتا نظریه‌‌ی پسامدرنیسم هوار می‌شوند کف اتاق مطالعه. چنگ می‌اندازد توی موهای کوتاه شده‌ام حواس صددرصدی را می‌خواهد. گوشی همچنان می‌خواند جنگل لا‌لا‌لا برکه لا‌لا‌لا. یدونه باشی دختر پاییز @berrrke
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. گفتم من غسل زیارت کردم. زیارت‌نامه و امین‌الله هم خوندم تو فقط برو به جای من تو صحن نفس بکش. یه دوری بزن. گوشه‌ی گوهرشاد فقط بشین. همین. 🏴 @berrrke
. امرنس! شخصیت جاندار جذاب و مرموز کتاب که حتی تا آخر کتاب‌هم حس می‌کنی هنوز رازهایی از او لای ورقه‌های کتاب جا مانده و تو نمی‌دانی‌شان! در؛ ماجرای یک زن نویسنده و خدمتکارش، امرنس است. ماجرای زندگی خدمتکار در دل روایت زندگی نویسنده؛ قاب در قابِ جالب و خواندنی‌ای ترتیب داده است. من رمان‌ها و فیلم‌هایی که شخصیت‌اصلی یا راوی‌شان نویسنده‌است را یک جور دیگری دوست دارم. در، را خیلی دوست داشتم حتما از نشر بیدگل بخوانید خیلی توفیر دارد. نه از سی‌و‌سه @berrrrke