.
درستایش تجربه.
حکایتحال احمدمحمود
"مثلا در پرداختن به مبارزات مخفی زندان، تشکیلات سیاسی یا... بازار، اخلاق بازار و بازاری.... یا جنگ... یا انقلاب ... و یا خیلی چیزهای دیگر نویسنده از آنها حرف زده اما کاملاً مشخص است که هیچ تجربه ای در این زمینه ندارد و یا دست بالا که بگیریم تجربه اندکی دارد. بنابراین سکوی واقعیت را که باید از روی آن پرید کنار میگذارد و پناه میبرد به آنچه که ذهنش میگوید و این اشتباه است و اشتباهات روشنی را هم به دنبال دارد."
@berrrke
.
چالش شما از دست رفت.
پیامی که صبح بهخوان برایم فرستاد. انگار یکی خوابانده باشد زیرگوشم. سرم فریاد کشید به خودتبیا تو دیگر آن زن قبلی نخواهی شد. محال است بتوانی چالش ۵۰ صفحهایی برداری و نموادرش حتی از روزی ۵۰ صفحه هم بزند بالا!
تو فعلا زنی هستی با سهتا بچه که دچار کمبود آهن شدیدی و کمبود کلسیم از همهجایت به شکل دردهای استخوانی زده بیرون. یک هفتهاست داری از درد کمر میمیری درحالی که حتی استراحت هم نمیتواني بکنی. برو خودت را جمع کن.
این غدهی سمی من میتوانم را از مغزت بکش بیرون. همان روزی سه صفحه هم بخوانی از سرت زیاد است. تو دچار احمدمحمود نیستی تو دچار سرگشتگی و حیرانی هستی. به زور میخواهی فاطمهی قبلی باشی که هم به بچههایش میرسید هم همیشه خانهاش تمیز بود و هم میخواند و هم مینوشت هم هزارتا کار دیگر...تو دیگر آن زن قبلی نیستی. دماغت را بکش بالا قرصهایت را بخور و صدای بیخود نده. چالش بیهود هم برندار.
این همهی مفاهیمی بود که از این جملهی پنج کلمهایی امروز صبح کوبیده شد توی فرق سرم.
#خودافشایی
#حیرانی
@berrrke
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آقا میفرمایند:" کتاب کرایه میکردم و شبی یک جلد میخواندم..."
من هیچ من نگاه من آه...
@berrrke
.
بیخبر و سرزده رفتیم خانهاش ماهان. همسفر کربلایمان بود. از آن پیرمردهای خوشزبان خوش رو و جذاب که آدم از دیدنشان سیر نمیشود. همیشه بساطچاییاش به راه است. کربلا هم که بودیم محل چاییهای کیسهایی هتل هم نمیداد فقط چاییهای دمی خودش.
وقتی رسیدیم خانهاش چراغهای باغ خاموش بود و داشت آماده میشد که بخوابد. وقتی فهمید ما پشت دریم چراغها رو دوباره روشن کرد. پیراهنش را عوض کرد. همینطور که دور ما و خانه میچرخید، از خاطرات سالهای درازی میگفت که بابای مدرسه بوده و همیشه چای آماده و تازهدم، دست معلمها میداده. همراهش رفتم توی آشپرخانه.
توی سینی چندتا استکان و یک کاسه مربایبه گذاشت. مربا را خودش با بههای درخت باغش پخته بود.
همزمان که چایی میریخت گفت:" استکانها رو نباید با آب سرد بشوری وگرنه چایی توش کف میکنه. کف روی چایی وامیسته."
گفت:"اگر حواست نبود با آب سرد شستی اول یه آب گرم بگردون تو استکان بریز دور تا گرم بشه بعد چایی بریز!"
#اندر_آداب_چایی
@berrrke
.
عنوان کتاب باهات حرف میزنه. اصلا آرامش بخشه😅
یکجوری انگار این اسبه چشماشو دوخته تو چشمات و میگه ولش کن بگیر بخواب!😂
کی فکرشو میکرد تنبلی هم مزایا داشته باشه! اصلا روایت داریم تنبلی خلاقیت میاره آدم تنبل همش دنبال راهحل آسون کردن کارای سخته و همیشه هم جیبش پر از ایدههای راحتشو و مختصرکنندهی اموره!
حالا جدای از شوخی نشر گمان یک سری کتاب داره در دستهی خرد و حکمت زندگی. خیلی جامع و روون فلسفهی زندگی رو براتون باز میکنه و مجبور به فکر میشید.
برای مخاطب عام خیلی جواب میده و برای متخصصها در امر نوشتن هم خیلی کمک کننده است برای نوشتن جستار و به نوشتههاتون غنا میده!
چهاردهاز سیوسه
#معرفی_کتاب
#چند_از_چند
#نشرگمان
#فلسفه
@berrrke
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
کاش من شاعر بودم شما شعرهای من رو نقد میکردین آقا😍
@berrrke
.
اولاف هـ هیگ مینویسد:
شیرین است انزوا
اگر راه بازگشت به دیگران
باز بماند همیشه
هر چه باشد، فروغ هر کسی فقط برای خودش نیست.
#فلسفهیتنهایی
@berrrke
هدایت شده از بِرکه 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🐟🍃
تا امکان زندگی در سرزمین مان ادامه یابد.
تا امکان حضور شعر در قرنمان ادامه یابد.
برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند.
و کشتیها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند.
تا تو زن هستی، ما خوبیم
زنانه می خواهمت.
برای این که تمدن زنانه است.
برای این که شعر زنانه است.
خوشهٔ گندم زنانه است.
شیشهٔ عطر زنانه است.
پاریس در بین شهرها زنانه است.
و بیروت با زخمهایش زنانه باقی میماند.
نزار قبانی!
#شعر
#زن
@berrrke
.
بلاخره مدام جنگ به کرمان رسید.
بسته پستی رو با فروشنده با هم باز کردیم و دوتایی مردیم از ذوق.😍
#مدام
@berrrke
@modaam_magazine