eitaa logo
#به سوی نور(۷)
74 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
104 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @ZAHRASH93
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تسلیت امام زمانم *🏴آجرک الله یا صاحب الزمان🏴* *امشب که زمین و آسمان می گرید* *از ماتم عسکری جهان می گرید* *جا دارد اگر شیعه خون گریه کند* *چون مهدی صاحب الزمان می گرید* سالروز شهادت یازدهمین گل بوستان امامت و ولایت،حضرت امام حسن عسکری علیه السلام برهمه ی شیعیان تسلیت باد* @besooyenour
*آیا میدانستید محمد جواد تند گویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی های ملعون بسر برد!؟* طوری که فقط به اندازه ای جا داشت که میتونست بشینه وحتی نمیتونست دراز بکشد... ونمیدونست الانش چه ساعتی وچه موقع از روز وشب وماه وساله؟ !!😭 الان بهاره یا پاییز ؟ الان روزه یاشب؟ وهر روز بلا استثناء با شکنجه شروع میشده.... اونم چه شکنجه ای!؟ که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده... واین آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی امان شد....! تنها مونسش کتاب قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده وتمام سربازهای عراقی که نگهبان این بودن باشنیدن صوت قرآنش شیفته اش شدند... وبعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟! اینها رو ما راحت مینویسیم... وخیلی سر سری میخونیم... وراحت از کنارشون رد میشیم....اما لحظه ای فکر نمیکنیم....۱۲سال به والله خیلی زیاده.....۱۲سال...۱۴۴ماه...! یک بچه روچقدرزحمت میکشیم تا۱۲سال بشه!؟....حالا فکر کنیم ۱۲ سال نتونی یک لحظه دراز بکشی ونفهمی روزه یاشب؟ *هدیه به روح بلندش صلوات. @besooyenour
⭕️ فن بیان مکث در بین کلمات و جملات باید به 4 دلیل باشد. 🔹سکوت فهمی: این سکوت بعد از اینکه جمله یا عبارت به پایان رسید اتفاق می افتد برای اینکه مخاطب شما به فهم کلام برسد و به ادامه سخن شما توجه کند. 🔹سکوت نمایشی: این سکوت هم بعد از پایان عبارت به کار میرود ولی برای اینکه سخن و مفهوم سخن در ذهن مخاطب بیشتر موثر واقع شود. 🔹سکوت موکد: این سکوت هم در پایان عبارت اتفاق میفتد برای اینکه بر حرف زده شده تاکید کنید. 🔹سکوت تکمیلی: این سکوت برخلاف سکوتهای دیگر قبل از اینکه جمله یا عبارت کامل شود بکار میرود برای اینکه مفهوم سخن بیشتر به دل نشیند. @besooyenour
❤️ ❤️ پس همکاراتون .... پرستار حرفشو قطع کرد وخیلی جدی گفت از خودشون بپرسید آمپول آرام بخشی روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرون علی صندلی آورد و کنارم نشست لبخندی بهم زدو گفت:خوبی اسماءمیدونی چقد منو ترسوندی حالا بگو ببینم چیشده بود من نبودم - لبخند تلخی زدم و گفتم:من چرا اینجام علی از کی،،، الان ساعت چنده ! هیچی یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا، نگران نباش چیزی نیست. ساعت ۴ بعد از ظهر ، مامانم اینا کجان این جا بودن تازه رفتن علی امروز پنج شنبست باید بریم بهشت زهرا تا فردا هم زیاد وقت نیست بریم _ با تعجب نگاهم کردو گفت:یعنی چی بریم دکتر هنوز اجازه نداده بعدشم من جمعه جایی نمیخوام برم به حرفش توجهی نکردم سرمم یکم مونده بود تموم بشه از جام بلند شدم. سرمو از دستم درآردمو رفتم سمت لباسام اومد سمتم. اسماء داری چیکار میکنی بیا بخواب _ علی من خوبم ،برو دکترمو صدا کن اجازه بگیریم بریم کجا بریم اسماء چرا بچه بازی در میاری بیا برو بخواب سر جات - علی تو نمیای خودم میرم. لباسامو برداشتم و رفتم سمت در، دستمو گرفت و مانع رفتنم شد آه از نهادم بلند شد ، دقیقا همون دستم که سوزن سرم زخمش کرده بود رو گرفت دستمو از دستش کشیدم و شروع کردم به گریه کردن گریم از درد نبود از حالی که داشتم بود درد دستم رو بهانه کردم اصلا منتظر یه تلنگر بودم واسه اشک ریختن علی ترسیده بود و پشت سر هم ازم معذرت خواهی میکرد دکتر وارد اتاق شد. رفتم سمتش، مثل بچه ها اشکامو با آستین لباسم پاک کردم و رو به دکتر گفتم: آقای دکتر میشه منو مرخص کنیدمن خوب شدم... دکتر متعجب یه نگاه به سرم نصفه کرد یه نگاه به من و گفت: اومده بودم مرخصت کنم اما دختر جان چرا سرمو از دستت درآوردی؟چرا از جات بلند شدی؟ آخه حالم خوب شده بود . از رنگ و روت مشخصه با این وضع نمیتونم مرخصت کنم ولی من میخوام برم. تو خونه بهتر میتونم استراحت کنم با اصرار های من دکتر بالاخره راضی شد که مرخصم کنه علی یک گوشه وایساده بود و نگاه میکرد اومد سمتم و گفت بالاخره کار خودتو کردی لبخندی از روی پیروزی زدم کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستان رفتیم بیرون بخاطر آرام بخشی که تو سرم زده بودن یکم گیج میزدم سوار ماشین که شدیم به علی گفتم برو بهشت زهرا چیزی نگفت و به راهش ادامه داد. تو ماشین خوابم برد، چشمامو که باز کردم جلوی خونه بودیم پوووووفی کردم و گفتم: علی جان گفتم که حالم خوبه، اذیتم نکن برو بهشت زهرا خواهش میکنم. - آهی کشید و سرشو گذاشت رو فرمون و تو همون حالت گفت: اسماء به وهلل من راضی نیستم به چی _ این که تو رو ، تو این حالت ببینم. اسماء من نمیرم کی گفته من بخاطر تو اینطوری شدم، بعدشم اصلا چیزیم نشده که،مگه نگفتی فقط یکم فشارت افتاده سرشو از فرمون بلند کردو تو چشمام نگاه کرد چشماش کاسه ی خون بود طاقت نیوردم، نگاهم و از نگاهش دزدیدم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد تمام راه بینمون سکوت بود از ماشین پیاده شدم ، سرم گیج میرفت اما به راهم ادامه دادم جای همیشگیمون قطعه ی سرداران بی پلاک شونه به شونه ی علی راه میرفتم شهیدمو پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعه نه از گل یاس خبری بود نه از گلاب و آب علی میخواست کنارم بشینه که گفتم: علی برو پیش شهید خودت ابروهاشو داد بالا و باتعجب گفت:چراخوب حالا اونجا هم میرم برو ای بابا،باشه میرم _ میخواستم قبل رفتنش به درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم ، یقین داشتم که حاجتشو از اون هم خواسته و بیشتر از اون به این یقین داشتم که حاجتشو میگیره رفت و کنار قبر نشست اول آهی کشید ، بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طوری که من متوجه... ... @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 💚برخاتم اوصیاء،مهدے صلوات 💚برصاحب عصر ما،مهدے صلوات 💚خواهے ڪه خداوند بهشتت ببرد 💚بفرست تو بر حضرت مهدے صلوات 💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ 💚وَ آلِ مُحَمَّدٍ 💚وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @besooyenour
❣اسلام نگاه آلوده و دست دادن با زن نامحرم را حرام دانسته است،زیرا می تواند زمینه ای را برای اتفاقات خطرناک فراهم کند. ☘در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «هر که چشم خود را از حرام پر کند،خداوند در روز رستاخیز چشم او را از آتش پر می نماید؛ مگر آنکه توبه کند و باز گردد.» ☘همچنین در روایتی دیگر می فرمایند: «هر که با زنی دست دهد که محرم او نیست،به خشم الهی گرفتار آید و هر که همراه زن نامحرم گردد، از طریق حرام،با شیطان در زنجیری از آتش کشیده شود و هر دو به آتش افکنده شوند.» @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅حق الناس در منزل استاد فاطمے نیا : 👌علت خیلے از مشڪلاتے ڪه ما تو خونه هامون داریم، درگیرے ها، بداخلاقے ها، عصبانیت ها، بے حوصلگے ها، غرغرها، دل شڪستن ها و ... اینه ڪه فرشته ها تو خونه مون نیستن. تو خونه مون پر نمیزنن... ذکر نمیگن. خونه اے ڪه توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت. پر از لطف و صفا و شادے و یاد خدا. حالا چیڪار ڪنیم ڪه فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟ چه ڪارایے نڪنیم ڪه فرشته ها رو پر ندیم؟ 1. حدیث ڪسا زیاد بخونیم. 2. سعے ڪنیم نمازها تا جاے ممڪن اول وقت باشه. 3. نماز قضا داشتن خیییلے اثر بدے داره. 4. چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جاے خونه مون همیشه پاک پاک باشه. 5. توے خونه داد نزنیم. حتے با صداے بلند هم حرف نزنیم. فرشته ها از خونه اے ڪه توش با صداے بلند صحبت بشه میرن. 6. حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره ڪردن و اینا هم ڪه مشخصه. 7. سعے ڪنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شڪممون رو تا جاے ممڪن تو خونه حفظ ڪنیم. 8.وقتی وارد خونه میشیم با صداے واضح سلام ڪنیم. حتے اگه هیچ ڪس نیست. چهارتا ذڪر قرآنے آرامش بخش ڪه توے زندگیت معجزه ها میڪنه: 1-حسبنا الله و نعم الوڪیل (برای وقتایے ڪه ترس و اضطراب داری) 2-لا اله الا انت سبحانک انے ڪنت من الظالمین (وقتی خیلے ناراحتے و دلت گرفته) 3-افوض امرے الے الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایے ڪه میخواے خدا مڪر و حیله دیگران رو در حق تو خنثے ڪنه) 4-ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایے ڪه طالب زیبایے در دنیا هستی) @besooyenour
❤️# عاشقانه_دو_مدافع❤️ متوجه نشم اشک میریخت... پشتمو بهش کردم که راحت باشه خودمم میخواستم با شهیدم درد و دل کنم سرمو گذاشتم رو قبر. خاک های روی قبرشو فوت کردم از کارم خندم گرفت مثل بچه ها شده بودم . بین خنده بغضم گرفت لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم حالم رو نمیدونستم. از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنه کمکم کرد و علی رو انتخاب کردم حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش ، بگم مواظبش باشه _ بگم علی که بره قلبمو هم با خودش میبره، کمکش کن خوب ازش نگهداری کنه با صدای علی به خودم اومدم اسماء بسته دیگه پاشو بریم. هوا تاریک شده بلند شدم ، تمام چادرم خاکی شده بود خاک چادرمو با دستش پاک کرد و من با لبخند تلخی بهش نگاه میکردم چند قدم که برداشتم سرم گیج رفت، اگه علی نگرفته بودم با صورت میخوردم زمین علی کمکم کردتا سوار ماشین بشیم. عصبانی شد و با صدایی که عصبانیت هم قاطیش بود گفت: بیا ، خوبم خوبمت این بود چیزی نیست علی از گشنگیه خیله خوب بریم _ روبروی یه رستوران وایساد - دیگه از عصبانیت خبری نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چی میخوری اوووووووم، فلافل - فلافل ؟؟ آره دیگه علی فلافل میخوام - آخه فلافل که حرفشو قطع کردم. إ مگه ازمن نپرسیدی هوس کردم دیگه - خیله خب باشه عزیزم فلافل رو خوردیم و رفتیم سمت خونه ی علی اینا وارد خونه که شدیم مامان علی زد تو صورتشو گفت:خاک به سرم اینجا چیکار میکنیداسماء جان، حالت خوبه دخترم؟ پشت سر اون بابا رضا اومدو با خنده گفت: سلام، منظور خانم این بود که خدارو شکر که مرخص شدی و حالت خوبه خوش اومدی دخترم بعد هم رو به علی کرد و با اشاره پرسید: قضیه چیه _ علی شونهاشو انداخت بالا و گفت: نمیدونم بابا با اصرار خودش مرخصش کردم لبخندی زدم و گفتم:حالم خوبه نگران نباشید راستی فاطمه کجاست مامان علی دستشو گذاشت رو شونمو گفت: خسته بود خوابید تو هم برو تو اتاق علی استراحت کن چشمی گفتم و همراه علی از پله ها رفتم بالا در اتاقو برام باز کرد وارد اتاق شدم و رو تخت نشستم اومد سمتم و چادرمو از سرم در آورد و آویزون کرد. لباسام بوی بیمارستان میداد و حالمو بد میکرد لباسامو عوض کردم یه نفس راحت کشیدم دستی به موهام کشیدم. موهام بهم ریخته بود، دستام جون نداشت اما نمیخواستم علی بفهمه شونرو برداشتم و کشیدم به موهام علی شونرو از دستم گرفت و خودش موهامو شونه کرد!!!... .. @besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا