❤️# عاشقانه_دو_مدافع❤️
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
متوجه نشم اشک میریخت...
پشتمو بهش کردم که راحت باشه
خودمم میخواستم با شهیدم درد و دل کنم
سرمو گذاشتم رو قبر. خاک های روی قبرشو فوت کردم از کارم خندم
گرفت مثل بچه ها شده بودم . بین خنده بغضم گرفت
لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم
حالم رو نمیدونستم. از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنه
کمکم کرد و علی رو انتخاب کردم
حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش ، بگم مواظبش باشه
_ بگم علی که بره قلبمو هم با خودش میبره، کمکش کن خوب ازش
نگهداری کنه
با صدای علی به خودم اومدم
اسماء بسته دیگه پاشو بریم. هوا تاریک شده
بلند شدم ، تمام چادرم خاکی شده بود
خاک چادرمو با دستش پاک کرد و من
با لبخند تلخی بهش نگاه میکردم
چند قدم که برداشتم سرم گیج رفت، اگه علی نگرفته بودم با صورت
میخوردم زمین
علی کمکم کردتا سوار ماشین بشیم.
عصبانی شد و با صدایی که عصبانیت هم قاطیش بود گفت:
بیا ، خوبم خوبمت این بود
چیزی نیست علی از گشنگیه
خیله خوب بریم
_ روبروی یه رستوران وایساد
- دیگه از عصبانیت خبری نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چی
میخوری
اوووووووم، فلافل
- فلافل ؟؟
آره دیگه علی فلافل میخوام
- آخه فلافل که
حرفشو قطع کردم. إ مگه ازمن نپرسیدی هوس کردم دیگه
- خیله خب باشه عزیزم
فلافل رو خوردیم و رفتیم سمت خونه ی علی اینا وارد خونه که شدیم
مامان علی زد تو صورتشو گفت:خاک به سرم اینجا چیکار میکنیداسماء
جان، حالت خوبه دخترم؟
پشت سر اون بابا رضا اومدو با خنده گفت: سلام، منظور خانم این بود که
خدارو شکر که مرخص شدی و حالت خوبه
خوش اومدی دخترم
بعد هم رو به علی کرد و با اشاره پرسید: قضیه چیه
_ علی شونهاشو انداخت بالا و گفت: نمیدونم بابا با اصرار خودش مرخصش
کردم
لبخندی زدم و گفتم:حالم خوبه نگران نباشید
راستی فاطمه کجاست
مامان علی دستشو گذاشت رو شونمو گفت: خسته بود خوابید
تو هم برو تو اتاق علی استراحت کن
چشمی گفتم و همراه علی از پله ها رفتم بالا
در اتاقو برام باز کرد
وارد اتاق شدم و رو تخت نشستم
اومد سمتم و چادرمو از سرم در آورد و
آویزون کرد. لباسام بوی بیمارستان میداد و حالمو بد میکرد
لباسامو عوض کردم یه نفس راحت کشیدم
دستی به موهام کشیدم. موهام بهم ریخته بود، دستام جون نداشت اما
نمیخواستم علی بفهمه
شونرو برداشتم و کشیدم به موهام
علی شونرو از دستم گرفت و خودش موهامو شونه کرد!!!...
#ادامه_دارد..
@besooyenour
#کندوی_عنکبوت
داستان هشتناک یورش نوین
شیاطین به ایران درآخرالزمان
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
⭕️ حافظ دو خطی
ابراهیم نگاه محبت آمیز ای به چهره ی الهام انداخت و گفت:" ببین عزیزم! خدا نیز برای پاداش دادن بندگانش به میزان توانایی و شرایط آن ها نگاه می کند. اگر در یک کلاس، شاگردی حافظه اش خوب باشد و بتواند روزی یک صفحه از قرآن را حفظ کند، ولی روز امتحان نسان صفحه را حفظ کرده باشد، نصف نمره را می گیرد. حالا اگر در همان کلاس، شاگردی وجود داشته باشد که ذهنش بیشتر از دو خط کِشِش ندارد و در روز امتحان، دوخط خودش را با تمام تلاش حفظ کند، حتماً نمره ی کامل میگیرد.
تفاوت این شاگرد با شاگرد قبلی در تعداد خطوط حفظ شده خیلی زیاد است، چرا که که این شاگرد دوخط حفظ کرده و شاگرد قبلی نصف صفحه قرآن را، اما معلم برای نمره دادن به کمیتِ کار آن ها نگاه نمیکند، بلکه به میزان سعی و همت و توانمندی و ظرفیت آن ها نظر میکند و به اولی که چند برابرِ دومی قرآن را حفظ کرده، نصف نمره را میدهد."
ابراهیم باز تبسمی کرد و گفت:" خوب الهام خانم! اگر ما خودمان را با اهل بیت مقایسه کنیم و این طور نتیجه بگیریم که چون ما مثل آنها توانمند و با ایمان نیستیم، پس باید به آنها توسل و تمسک کنیم خوب است، چرا که واقعاً آن ها در اوج عصمت و عبودیت و علم هستند، اما این قیاس کردن نباید منجر به ناامیدی شود و نباید بگوییم چون به گرد پای آن ها نمی رسیم، پس بی خیال وظایف خود شویم.
نه این قضاوتِ نادرستی است، چرا که خدای ما این قدر مهربان است که در روز حساب و کتاب، حتماً در کنار فعالیت و نیتمان، به وسعت و ظرفیت روحی و جسمی ما نیز نگاه میکند و مطابق آن به ما اجر می دهد.
پس دقت کن که اگر ما با همین ظرفیت موجود، تمام اهتمام و کوشش خود را به میدان بیاوریم و با نیت خالص،عمل صالح انجام دهیم، خدای بزرگ به ما همان مدال طلایی را عطا می کند که به اهل بیت می دهد، بنابراین در مضمون روایات داریم که اگر با تمام توانمان از خدا و اهل بیت اطاعت کنیم، در بهشت همنشین و هم جوار آن ها و اولیای خاص خدا می شویم. این یعنی به ما در بهشت جایگاهی را میدهند که به خوبان خاص خدا داده اند."
ابراهیم همان طور که انگشتان دستش را در هم گره کرده بود گفت :"بله، برای خدا در روز قیامت، عناوین و منصب های دنیایی ملاک نیست. ممکن است در روز قیامت یک کارگر ساده و بی سواد به خاطر نیت خالص و به کارگیری تمام تلاشش، از یک عالم باسوادی که در دنیا کلی برو بیا داشته و حتی به کارهای خوب و خیرخواهانه شهرت داشته، هزاران درجه بالاتر برود."
مولف: روح الله ولی ابرقوئی
انتشار متن با لینک مجاز است.
ادامه در کانال👇
https://eitaa.com/besooyenour