eitaa logo
#به سوی نور(۷)
78 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
109 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @Besooyenourr
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم اسم سپیده افتاده بود حلما_سلام عزیزدلم😍😍 سپیده_وایی سلام حلمایی خوبیییی اومدیی؟ حلما_اره عزیزم امروز ظهر برگشتیم😘تو خوبییی؟ سپیده_رسیدن بخیر زیارتت قبول😍😍 اوهوم منم خوبم حلما_باباچطوره حالشون بهتره؟ سپیده_اره خداروشکر چند روزی میشه اوردیمش خونه بهتره 😔 _حتما باید تو این هفته بیایم دیدنت نگین و سمانه هم میخواد بیان حلما_قدمتون رو چشم عزیزم خوش حالم میکنید❤️ سپیده_دیگه وقتتو نگیرم تازه اومدی کلی کار داری باز باهم صحبت میکنیم فعلا کاری نداری؟ حلما_نه قربونت برم خیلی لطف کردی سلام برسون به خانواده❤️ سپیده_توام همینطور خدافظ😘😘 . گوشی رو قط کردم دیگه ازش دلگیر نبودم فقط بخاطر خودش غصه میخوردم تو آینه نگاهی به خودم انداختم سرو وضعمو مرتب کردم 😅 رفتم پایین ببینم چخبره حسین و بابا و مامان نشسته بودن حلما_سلااااااااااام😁 حسین_بح خوابالو تلافی این یه هفته رو دراوردیااااا😂 حلما_دیگه چه کنیم دیگه کاریه که از دستم برمیاد😜😜 بابا_بیا پیش بابا بشین که دلم برات یه ذره شده حلما_چشمممم اومدم☺️☺️ شکلکی برای حسین در اوردم و رفتم کنار بابا و مامان نشستم مامان_وای حلما فکر نمیکردم انقدر دوریت برام سخت باشه اصلا تو این یه هفته خونه دلگیر بود حلما_قربونت برم من😍 دوری شمام برای من سخت بود ولی راستش اونجا انقدر غرق زیارت بودم به چیزی فکرنمیکردم😄😍😘 _همه هستن امشب؟ مامان_اره مادر هستن حلما_زینب اینام میان؟ مامان_اره میان 😊 پاشو لباساتو عوض کن کم کم پیداشون میشه دیگه . . وای خدا هیچی لباس ندارم روتختم پرشده بود از لباسایی که هیچکدوم بدردم نمیخورد دیگه یا تنگ بودن یا کوتاه چیکار کنم الان اینارو تنم کنم معذب میشم اووم یاد اون لباسی که برای خواستگاری باحسین خریده بودیم افتادم اره اون خوبه هم پوشیدست هم خوشگله😄😄 همونو تنم کردم بقیه لباسامم سری جابه جا کردم دیگه مردد نبودم کل موهامو دادم داخل روسریم یه گیره خوشگلم زدم بهش جوری که فقط گردی صورتم معلوم بود آرایشم نیازی نبود یه رژ خیلی ملایم زدم بعد با دستمال کمرنگترش کردم جلو آینه به خودم نگاهی کردم خب ماشالا ماشالا خوشگل بودم خوشگل تررر شدم😁😁😁 مدیونید اگه فکر کنید خودشیفتما از پایین صدای مهمونا اومد اولین مهمونامون خانواده زینب اینا بودن 😅تو دلم کارخونه قند راه افتاد☺️ اصلانم هول نکردما سری یه نگاهه دیگه تو آینه به خودم انداختم بعد تایید نهایی رفتم پایین😁 .
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران در آخرالزمان ابراهیم ملیحه را روی پای خود نشاند و گفت:" به‌به! چقدر خوشگل رنگ زده‌ای!" ابراهیم نگاهی به الهام کرد و همان طور که انگشتش روی نقاشی ملیحه بود، با لبخند گفت:" این نوزادان نازی که خانواده‌ها دارند بر سر پول پوشکش چک و چانه می‌زنند، وقتی پا به این دنیا می‌گذارند، با زبان بی‌زبانی می‌گویند از خرج کردن برای ما نهراسید. ما حقوق بگیر خدا هستیم، نه پدر و مادر." ابراهیم در حالی که داشت به نقاشی ملیحه نگاه می‌کرد، گفت:" نکتهٔ جالبی که اینجا وجود دارد، این است که علت اصلی که شیطان در هنگام انفاق بندگان خدا یل هنگام ازدواج ایشان یا فرزندآوری، وعدهٔ فقر و تهی دستی به آنها می‌دهد، این است که او از سنت‌های الهی و امداد غیبی خدا مطلع است و می‌داند در تمام این موارد، خود خداوند بزرگ تأمین کننده، تضمین کننده و زیاد کنندهٔ روزی و جبران کنندهٔ نیازهای ما است. به همین علت ابلیس با سپاهیانش و با تمام توان پا به این میدان‌ها می‌گذارد تا با وعدهٔ فقر مانع انجام این امور شود، وگرنه اگر قرار بود در هنگام انجام این کارها ما به فلاکت بیفتیم و امداد ویژه‌ای از جانب خدا صورت نگیرد، لزومی نداشت که شیطان با این همه شدت و حِدت، به آب و آتش بزند و با رجزِ فقر ،بخواهد بندگان خدا را از انجام این اعمال منصرف کند." مولف : روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است ادامه در کانال 👇 https://eitaa.com/besooyenour