eitaa logo
#به سوی نور(۷)
78 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
109 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @Besooyenourr
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . با مامان و بابا صحبت کردیم خیلی دلتنگ شده بودن همش میپرسیدن دقیقا کی برمیگردین من اصلا دلم نمیخواست به برگشت فکر کنم اینجا آرومم به اون شهر پر هیاهو که فکر میکنم دلم میگیره . . پدر جون و مادرجون خودشون رفتن حرم ماهم رفتیم بازار برای خرید قرار شد بریم پیش یکی از دوستای حسین برای خرید انگشتر حلما_بنظرت منم برای زینب یه انگشتر بخرم؟ حسین_اره خوبه رفتیم داخل مغازه حسین یه انگشتر با رکاب خوشگل و سنگ عقیق برای علی خرید منم یه انگشتر ظریف برای زینب برداشتم یکی هم برای خودم خریدم . . نماز رو جماعت خوندیم بعد یه زیارت از راهه دور رفتیم سمت هتل برای ناهار . . احساسِ کرختی دارم بدنم خیلی بی حال شده گلومم درد میکنه فکر کنم دارم مریض میشم خیلی نتونستم ناهار بخورم . . مادر جون_حلما مادر رنگ به صورت. نداری یکم غذا بخور حلما_مادرجون گلوم درد میکنه نمیتونم چیزی بخورم حسین_سرماخوردی دیگه😕 یه قرص سرما خوردگی بخور تا شب یکم حالت بهتر بشه اینجوری نمیتونیم بریم کاظمین و سامرا حلما_نههه یعنی چی نمیتونیم بریم من حالم خوبه الانم میرم تو اتاق یکم استراحت میکنم تا شب خوبه خوب میشم حسین_اره یکم استراحت کن بهتر بشی . . مادر جون برام دم کرده درست کرد گلوم یکم بهتر شد یه قرص سرماخوردگی هم خوردم بدتر نشم سعی کردم بخوابم تا شب سرحال باشم . . . ساعت یک شب بود همه تو لابی هتل جمع شده بودن که ماهم به جمع ملحق شدیم فاطمہ رو دیدم رفتم سمتش حلما_سلام☺️ فاطمہ_سلام حلماجون بهتره حالت حلما_یکم بهترشدم محمد حسین چطوره فاطمہ_اونم سرما خورده بردیمش دکتر شربت داد بهش حلما_ای وای سخته که اینجوری میخوایم بریم فاطمہ_خدا کمک میکنه😍اینجا همه بیمه ایم اتفاقی نمیوفته حلما_بعله درسته😌 همه سوار اتوبوس شدیم و به سمت کاظمین راهی شدیم .
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران در آخرالزمان این حرف کاملا درست است. اما این بخشی از پازل نظرات خدا و دین است و دیدگاه کامل خدا آن چیزی که تو بیان کردی نیست، چرا که در کنار این حرف یک نکته ی دیگر هم باید ضمیمه کنیم." الهام پرید وسط حرف ابراهیم و گفت:" پس نظر کامل خدا چیست؟ حتماً خدا می گوید بنشین در خانه و پاهایت را روی هم بینداز و مدام بچه بیاور و خودم هم خرجش را می دهم؟ این با کدام عقل سازگار است؟" ابراهیم لبخندی زد و گفت:" الهام خانم! تند نرو. من کی چنین حرفی زدم؟ بگذار حرفم تمام شود.اگر ایرادی داشت، آن وقت در خدمتت هستم." الهام سکوت کرد وحرفی نزد.ابراهیم ادامه داد و گفت:"الهام جان! اسلام می‌گوید وظیفه ی هر مسلمانی این است که با توجه به شرایط و ظرفیت و توانی که دارد به نیت اطاعت از خدا و کسب رضایت و کوشش کند و برای اداره ی امور زندگی و مدیریت مشکلات پیرامونش با عقل و درایت، برنامه ریزی نماید و یقیناً خدا بنده ای که با عقل خود برنامه‌ریزی نکند و حساب و کتاب در کارش نباشد را مذمت می‌کند، اما نکته ی اساسی اینجاست که همین بنده ی محاسبه گر و عقل گرا باید بداند که خداوند در مسیر بندگی و جهاد او، سنت ها و قوانین ماورایی دارد که با با فهم و حساب و کتاب های ما جور در نمی آید و اگر بنده ی خدا از این قوانین مطلع نبوده یا به آنها ایمان نداشته باشد، نمی‌تواند دست به کارهای بزرگ بزند. جالب این است که گاه با اینکه برای مدیریت مشکلاتش کاملاً از عقد کمک گرفته است، به بن‌بست می‌خورد و از قله ی سعادت، فرسنگ ها فاصله می‌گیرد و چه بسا به بیراهه کشیده می شود، چرا که دچار خطای محاسباتی بزرگی گردیده است. الهام خانم! فرمول اصلی اسلام این است که با کمک و محاسبه ی عقل ،برنامه ریزی کنیم. سپس جهاد و تلاشِ توأم با ایمان به وعده‌ها و سنت های الهی داشته باشیم. یعنی قرار نیست بگوییم چون خدا روزی اش را می رساند، پس تلاش نکنیم. خدا زمانی امداد و روزی خود را شامل حال ما می کند که کوشش همت ما را ببیند. بگذار مثال ساده بزنم تا ببینی حرف اصلی دین چیست .فرض کن یک بیل و کلنگ به تو بدهند و بگویند کوه دماوند را طی چند روز خرد کن.خب ،ظاهر کار این است که چنین کاری محال است اگر سال ها هم تلاش کنی، قادر نخواهی بود، چنین کار بزرگی را به تنهایی انجام دهی، اما همیشه قوانین دنیا، دو،دوتا چهارتا کنی وبه اندازه ی نیرویی که داری، وارد گود شوی وجهاد کنی،نتیجه کار با من است،نه تو. یعنی خدا از تو می خواهد با ایمان به او سرت را پایین بیاندازی ، بسم الله بگویی و شروع کنی به بیل و کلنگ زدن و عرق ریختن .خب،اینجا هرکس از کنارت عبور می کند، به خاطر نگاه مادی اش ممکن است تو را مسخره کند، اما بعد از مدتی که برای خدا ثابت شد ایمان تو راسخ است و قرار نیست دست از جهاد وادای تکلیف برداری و داری صادقانه تلاش می کنی ، خدا می گوید سرت را بالا بگیر. اینجاست که یک دفعه می بینی کوه دماوندی در کار نیست . الهام خانم! مشکل تمام مکاتب مادی هم این است که آن روی سکه را نمی بینند و اعتقادی هم به آن ندارند. اینجاست که خدا به میدان می‌آید و رود نیل را برای موسی می شکافد. آتش را برای ابراهیم سرد می کند و اثر تمام عوامل و اسباب طبیعی و تکوینی را از مادیات می‌گیرد.اثر آتش را از بین می برد. اثر چاقو را از آن می گیرد و ابراهیم هر کاری می کند، حنجره ی اسماعیل بریده نمی شود. عزیزم! خدای ما قوانین ماورایی زیبایی دارد و از الزامات حرکت بنده در مسیر دینداری این است که به این قوانین باید باور عمیق داشته باشد تا بتواند از موانع موجود در جاده ی بندگی به آسانی گذر کند،منتها این باور زمانی اثربخش است که انسان نیز با تمام توان با به میدان بگذارد و تلاش کند." مولف : روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است‌. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour