#کندوی_عنکبوت
داستان دهشتناک یورش نوین
شیاطین به ایران درآخرالزمان
#قسمت_صدم
⭕️ بهمن بزرگ
ابراهیم بلند شد و رفت جلوی الهام دوزانو نشست. به چشمان او زل زد و گفت:" نمیدانم حرفهایم توانست تصمیمت را برای سقط جنین عوض کند یا نه؟ اما حرف آخرم این است. به نظر من هر ایرانی چه طرفدار این نظام باشد و چه مخالف نظام، عقل به او حکم میکند برای در امان ماندن از این سیلاب عظیم و بهمن بزرگی که دارد به سمت ما سرازیر میشود، آرایش جهادی به خود بگیرد و از استقلال و عزت و اقتدار کشورش جانانه دفاع کند تا خود و نسل آینده را از بحران و خطرات دهشتناک بیمه کند.
الهام خانم!خواست خدا این است که روی کرهٔ زمین،مسلمان زیاد شود تا با نشر معارف دین و اهل بیت و عطر فرهنگ اسلامی، تمدن اسلامی شکل بگیرد و تا تمدن اسلامی شکل نگیرد، ظهور حضرت حجت اتفاق نخواهد افتاد. پیامبر فرمودند:" مؤمن نباید از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع ورزد، زیرا امید میرود که خدا فرزندانی نصیب او کند که زمین را با گفتن لا الهَ الّا الله سنگین و گرانبها کنند." این همان گسترش تمدن توحیدی و اسلامی است که نظام ما نیز به دنبال تحقق آن است تا زمینهٔ ظهور امام زمان فراهم گردد."
ابراهیم به ساعت نگاه کرد و با تبسم گفت:" خیلی حرف زدم. الآن دو ساعت است که روی منبر رفتهام و سخنرانی کردهام، پاکتش یادت نرود!"
الهام لبخند تلخی زد و گفت:" من که چیزی از حرفهایت در ذهنم نمانده.
الآن هم خیلی خوابم گرفته."
ابراهیم گفت:" میدانم خسته هستی و فکرت به شدت درگیر است. برو استراحت کن. خستگیات که رفع شد، اگر حال داشتی به حرفهایم فکر کن."
مؤلف : روح الله ولی ابرقوئی
انتشار متن با لینک مجاز است.
ادامه در کانال👇
https://eitaa.com/besooyenour