#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_هفتاد_ششم
.
.
.
تلوزیون همش تصاویر رو فیلم های پیاده روی اربعین رو نشون میده
هر کانالی میزنم کربلاست😭
بی اراده میزنم زیر گریه
حسین_چیشده خواهریی
باز که چشمات بارونی شده 🙁
حلما_دلم تنگ شده 😭تلوزیونم که نشون میده نمیتونم خودمو نگه دارم😔😭
حسین_قربون دلت چقدر پاکی تو دختر😍میریم سال دیگه ام حتما قولِ قول
_الان دلت میخواد بریم یه جایی که یکم آروم بشی یه کوچولو حال اونجا رو بگیری😌
حلما_کجااا؟ 😢
حسین_منوعلی هر پنجشنبه میریم گلزار
اگه دلت میخواد شمام بیاید
یکم حالو هوات عوض میشه😊
حلما_اوهوم میام 😍زنگ بزنم زینبم بگم
حسین_باشه خواهری من برم نماز بخونم توام آماده شو بعدنماز راه میوفتیم ان شاالله
حلما_باشهه. ماماااان
حسین_رفت وضو بگیره فک کنم داد نزن😂
حلما_باشد بعدا میگم بهش
نمازمو خوندم
یه زنگ به زینب زدم اونم دلش گرفته بود کلی خوش حال شد
لباسامو عوض کردم
یه شلوار کتان مشکی با یه پیرهن مردونه سبزیشمی تنم کردم
قبلا بخاطر آزاد بودنشو آستینای بلندش اصلا نگاهشم نمیکردم 😂
الان کلی دوسش دارم
روسری سبز مشکیمم سرکردم با یه گیره لبنانی بستم
😂😂اصلانم بخاطر کسی رو تیپم حساس نیستم فقط حالا که چادری شدم دلم میخواد همیشه شیک و مرتب باشم
چادرمو گذاشتم کنار کیفم موقه رفتن سرکنم
حلما_مامانمممم کوشی
حسین بهتون گفت میخوایم بریم کجا
مامان_آره مادر گفت
حلما_شمانمیاید؟
مامان_نه بابات بیاد بریم یکم خرید کنیم احتمالا امشب یا فردا صبح داییت اینا بیان
حلما_عهه چه خوووب
سمانه وقت دکتر گرفته
مامان_اره حتما دیگه
حسین_حلما آماده یی علی اینا راه افتادنا
حلما_اوهوم. چادرمو بردارم بریم☺️
کیفو چادرمو برداشتم
حسین رفته بود ماشینو از پارکینگ دربیاره
حلما_مامان من رفتم کاری نداری؟
مامان_نه برین خدا پشتو پناهتون😘
.
.
.
.
#کندوی_عنکبوت
داستان دهشتناک یورش نوین
شیاطین به ایران در آخرالزمان
#قسمت_هفتاد_ششم
ابراهیم که فکر میکرد با جوابهایش دیگر برای الهام سؤالی پیش نمیآید، با این جملات الهام دوباره شگفت زده شد و به فکر عمیقی فرو رفت.
نگاه معناداری به الهام کرد و گفت:" الهام جان! تو این سؤالها را از کجا آوردهای؟ تو هیچ وقت این طور با دقت و ریز بینی سؤال نمیکردی."
الهام لبخند سردی زد و گفت:" چه شده؟ نکند میخواهی از جواب دادن به پرسشهای دقیق من طفره بروی؟ تو فرض کن شیطان دارد این شبهات را به ذهن من میاندازد. اگر راست میگویی، جواب بده و مرا قانع کن."
ابراهیم که نزدیک بود با طعنههای الهام به هم بریزد و عصبانی شود، خودش را کنترل کرد و گفت:" ایرادی ندارد. من جواب میدهم، ولی واقعاً برایم سؤال شده که چرا تو اینقدر در این موضوع تیزهوش شدی و داری او را از ماست بیرون میکشی؟" الهام به لبخند مرموزانهاش ادامه داد و با سکوتش فهماند که منتظر جواب ابراهیم است. ابراهیم نگاه به ساعتی که روبرویش به دیوار بود انداخت و گفت:" من فکر کنم تو خود بهتر میدانی که منظورم از اینکه انسان در سختی آفریده شده، چیست. من به هیچ وجه منظورم این نبود که انسان باید خودش را عمداً به سختی و فلاکت بیندازد. اسلام کی اجازه داده که خودت را بیمار کنی یا زندگیات را با بینظمی و کارهای دیگر پر از گرفتاری و سختی کنی؟
اینکه گفتم در در این دنیا آسایش وجود ندارد، منظورم آسایش کامل بود، وگرنه حکومتها یا انسانهایی که افرادی تحت کفالت خود دارند، موظف هستند برای آسایش و رفاه مردمان و زیردستانشان تلاش کنند. یقیناً در مسیر بندگی و دینداری و زندگی عادی خود دائماً شاهد سختی و مشکلات هستند.
اینکه خداوند میفرماید ما انسان را در سختی آفریدیم، معنایش واضح است. یعنی همه در جادهٔ بندگی و انجام واجبات خدا و ترک گناهان دشواری وجود دارد و هم در مسیر زندگی عادی سختی هایی مثل بلا، مصیبت، بیماری، مرگ اطرافیان، فقر،قحطی، آوارگی، جنگ فشارهای روانی و روحی، مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، معیشتی و دهها سختی دیگر بر سر راه انسانهاست و جزء جدایی ناپذیر زندگی آن هاست.
مولف : روح الله ولی ابرقوئی
انتشار متن با لینک مجاز است.
ادامه در کانال👇
https://eitaa.com/besooyenour