eitaa logo
بتلیجه( مهدعلم،ایثارو شهادت)ثامن
763 دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
228 فایل
ارتباط با ادمین کانال @omranzadeh2018 @Omranzadeh2017
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 من بر سر دارم و تو بر شانه... وچه حکایت غریبی است میان این و ... از سپیدی تو تا سیاهی من جاده ای است به جاده ای که مرا غیرت تو می کند اگر نبود کجای این زمانه بود؟! تو که بر شانه می اندازی ، من را محکم تر می گیرم ، نکند شرمنده شود نکند یادم برود که دست از کشیدی تا دست به من نرسد نکند یادم برود که بر آرزو هایت بستی تا آلوده به هوسی حتی خیال به سرزمینت را هم نکند. نه من یادم نمی رود ، یادم نمی رود که را به من به امانت داده ای اگر تو شده پس من هم می تواند من شود... را بر شانه هایت بيانداز ، سربند یا را بر سر ببند ، دل به جاده بزن که دوباره می خواهند از سر بکشند ، دوباره می خواهند را به ببرند.. دل به جاده بزن که من در گروی توست برادرم...
🌷💐🌺🌼🌺💐🌷 در سن سیزده سالگی به رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود. هرچند هنوز دستورات دینی بر او بود ولی هیچگاه به نگاه نمی کرد و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه به جایی وارد می شد و می دانست که حضور دارد و یا زمانی که به منزل می آمد ، چون احتمال می داد که آمده باشد، بلند می گفت :« یا الله ». مادر می گوید : روزی به منزل آمد و زن عمویش مهمان ما بود و در اتاق بدون نشسته بود. پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو را برسر نکرد. بلند گفت :« به زن عمو بگویید می خواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. » زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی است!.. » ولی بازهم تکرار کرد ... زن عمو، مجبور شد بپوشد تا به اتاق وارد شود.... 🆔️@betlijeh1
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 من بر سر دارم و تو بر شانه... وچه حکایت غریبی است میان این و ... از سپیدی تو تا سیاهی من جاده ای است به جاده ای که مرا غیرت تو می کند اگر نبود کجای این زمانه بود؟! تو که بر شانه می اندازی ، من را محکم تر می گیرم ، نکند شرمنده شود نکند یادم برود که دست از کشیدی تا دست به من نرسد نکند یادم برود که بر آرزو هایت بستی تا آلوده به هوسی حتی خیال به سرزمینت را هم نکند. نه من یادم نمی رود ، یادم نمی رود که را به من به امانت داده ای اگر تو شده پس من هم می تواند من شود... را بر شانه هایت بيانداز ، سربند یا را بر سر ببند ، دل به جاده بزن که دوباره می خواهند از سر بکشند ، دوباره می خواهند را به ببرند.. دل به جاده بزن که من در گروی توست برادرم... 💐 https://eitaa.com/betlijeh1🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از همه ی عزیزم و از همه ی امت می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید ، مبادا تار مویی از شما نظر را به خود جلب کند ، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را و اهل بیت قرار دهید ، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید : آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند : غصه ی من را نخوری باباجان ، سوخته اما به هست هنوز ... 💐 💐 🌺 🍀 🌹 https://eitaa.com/betlijeh1 🕊🥀
🌷💐🌺🌼🌺💐🌷 در سن سیزده سالگی به رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود. هرچند هنوز دستورات دینی بر او بود ولی هیچگاه به نگاه نمی کرد و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه به جایی وارد می شد و می دانست که حضور دارد و یا زمانی که به منزل می آمد ، چون احتمال می داد که آمده باشد، بلند می گفت :« یا الله ». مادر می گوید : روزی به منزل آمد و زن عمویش مهمان ما بود و در اتاق بدون نشسته بود. پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو را برسر نکرد. بلند گفت :« به زن عمو بگویید می خواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. » زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی است!.. » ولی بازهم تکرار کرد ... زن عمو، مجبور شد بپوشد تا به اتاق وارد شود.... 🥀 https://eitaa.com/betlijeh1 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از همه ی عزیزم و از همه ی امت می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید ، مبادا تار مویی از شما نظر را به خود جلب کند ، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را و اهل بیت قرار دهید ، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید : آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند : غصه ی من را نخوری باباجان ، سوخته اما به هست هنوز ... 💐 💐 🌺 🍀 🌹 https://eitaa.com/betlijeh1 🕊🥀