✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#قصه_شب_مهدوی🌙⭐️
#قسمت_اول
✨هانیه✨
📝با رفتن خواستگار و پدر و مادرش، غم و غصه ی شدیدی به دلم نشست و با افکار پریشان به داخل اتاق برگشتم، روی همان فرش پوسیده که از ترس آبرو، پتو روی آن انداخته بودیم نشستم و با صدای آرام، خدیجه همسرم را که در آشپز خانه بود صدا زدم.
خدیجه که از حال و روزم خبر دار بود با چشمانی پراز اشک به طرفم آمد و گفت : به دلش نشسته ولی باز هم سکوت کرده و چیزی نمی گوید.
گفتم: یک موقع به خاطر جهیزیه و این حرفها جواب منفی ندهد! هر جوری شده جهیزیه ای آبرومند برایش تهیه می کنم، تو هم گریه نکن زن! امیدت به خدا باشد.
خدیجه با پشت دست، اشک را از روی صورتش پاک کرد و گفت: از کجا می خواهی بیاوری،ما که خرج خودمان را هم با زحمت در می آوریم.
خیلی ناراحت بودم، فشار شدیدی بر قلبم وارد می شد، طفلکی هانیه ، خواستگار قبلی را هم به خاطر همین مسئله رد کرد ولی ما متوجه نشدیم و فکر کردیم طرف را نپسندیده، با این حال وقتی خدیجه نگران چیزی می شد، دیگر حال و روز خودم برایم مهم نبود، ....
#ادامه_دارد....
📚منبع :
🔻 نقل از آیت الله تبریزی ، مجله انتظار ،ج5
🔻 داستانهایی از کرامات امام زمان(عج) کتاب امید آخر ، حسن محمودی
♻️ @beytol_zahra_hasaniye
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#قصه_شب_مهدوی🌙⭐️
#قسمت_اول
✨بهترین روز✨
📝بوی کبابی که قاسم در حال درست کردنش بود، به همه ی خانواده هایی که اطراف ما نشسته بودند حال و هوایی دیگر داده بود. آقا جلیل سفره را پهن کرده بود و ماست و سبزی ریحون و نون و نمک و دیگر مخلفات را با کمک محمود، خیلی منظم و باکلاس چیده بودند.
من هم رفتم تا از چشمه کنار رودخانه کمی آب برای خوردن و چای درست کردن بیاورم.
صدای برگ درختان که به کمک باد به صدا در آمده بودند، چهره طبیعت را زیباتر کرده بود، بوی کباب و چمن هم که به هم آمیخته شده بودند بدجوری مشام آدم را قلقلک می داد. بالاخره انتظار به سر رسید و همگی دور سفره نشستیم. کباب ها آنقدر زیاد بود که سرش با هم دعوا نکنیم، چون تجربه کرده بودیم که هر وقت غذا کم بود، آخرش به سر و کله همدیگر می پریدیم.
بعد از ناهار، همه بی حال کنار سفره ی باز ولو شدیم و ساعتی خوابیدیم.
زودتر از همه آقا جلیل بیدار شد، من هم که نزدیکش بودم با تکان او بیدار شدم، تا نگاهش به من افتاد خیلی آرام گفت: هیس!...
#ادامه_دارد...
📚منبع :
🔻کتاب نجم الثاقب ،ص ۶۶۲
🔻 داستان هایی از کرامات امام زمان(عج) کتاب امید آخر ،حسن محمودی
♻️ @beytol_zahra_hasaniye
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
2_144231738316815199.mp3
زمان:
حجم:
11.98M
#من_باتو_جبهه_نمیام....🕊️🥀
#قسمت_اول
📚دیدم_که_جانم_میرود...🦋
#شهید_مصطفی_کاظم_زاده🕊️🥀
#قصه
#شهدا🕊️🥀
#باشهدا_گم_نمیشویم 🥀
#یاد_امام_شهدا🕊️🥀
@beytol_zahra_hasaniye
2_144238335585293296.mp3
زمان:
حجم:
18.35M