📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع پانزدهم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕 روزی ام سلمه همسر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) وارد منزل شد، در حالی که تکه ای از لباس وی آویزان به پشت سرش بود. 🍃
✨ عایشه به حفصه اشاره کرد، نگاه کن مانند زبان سگ است. 🍃
✨ این آیه نازل شد، که گروهی گروه دیگر رامسخره نکند و زنانی، زنان دیگر را مسخره نکنند، چه بسا مسخره شوندگان بهتر از مسخره کنندگان باشند.🍃
✨ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلم) به عایشه امر کرد که استفراغ کن!
عایشه عرض کرد من روزه ام! حضرت اصرار کردو به اذن خدا تکه های گوشت از دهان عایشه بیرون ریخت.🍃
✨ چون قرآن در ادامه همین آیات می فرماید: غیبت همانند خوردن گوشت برادر مرده است. 🍃📕
🍃(أسباب نزول القرآن ، ص410)🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع شانزدهم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕 دو پیرمرد که یکی از آنها قد بلند و قوی هیکل و دیگری قد خمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.🍃
✨ اولی گفت: به مقدار ١٠ قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت نیاز به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی نمی دهد و میگوید طلب تو را دادهام.جناب قاضی!از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر؟🍃
✨ دومی گفت: من اقرار میکنم که قطعه طلا از وی قرض نمودهام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم.قاضی گفت دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.پیرمرد گفت یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند میکنم.سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من بخواهد، از روی فراموشکاری است.🍃
✨ قاضی به طلبکار گفت: اکنون چه میگویی؟
او در جواب گفت: من میدانم که این شخص قسم دروغ یاد نمیکند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد.🍃
✨ پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بیدرنگ هر دوی آنها را صدا زد.🍃
✨ قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیوارهاش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است.به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخوردولی من از او زیرکتر بودم.⚜️📕
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع هفدهم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕 قسمتی از معراج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم):
🕊🌸🕊 . . . از جمله چیزهایی که خداوند به پیامبر وحی نمود آیات آخر سورهی بقره بود:
💫 آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست. و از این رو اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه میکند. سپس هرکس را بخواهد و شایستگی داشته باشد، میبخشد و هرکس را بخواهد و مستحق باشد، مجازات میکند. و خداوند به همه چیز قدرت دارد. (بقره/۲۸۴)🍃
💫 این آیه بر سایر پیغمبران از زمان آدم (ع) تا خاتم (ع) عرضه شده بود و بر امّتهای ایشان نیز عرضه شده بود امّا از قبول آن امتناع ورزیدهبودند. پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پذیرفت و به امّت خویش نیز عرضه داشت و پذیرفتند. 🍃
💫خداوند وقتی پذیرش آنها را دید، دانست که مردم طاقت این را ندارند. 🍃
لذا وقتی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در معراج به ساق عرش رسید خداوند این آیه را تکرار نمود تا پیامبر آن را خوب بفهمد و فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» در جواب این خطاب پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از قول خود و به نمایندگی از امّت خود فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»🍃
💫 خداوند فرمود: «اگر این کار را بکنند بهشت و مغفرت بهره آنهاست».🍃
💫 پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: «اگر نتوانستیم این کار را انجام دهیم، بخشایش خود را به ما ارزانی بدار که بازگشت بهسوی تو را در آخرت آرزو داریم». خداوند پاسخ داد: «برای تو و امّتت این عمل را اجرا میکنم».🍃
💫 سپس خداوند ادامه داد: «اینکه که این آیه را با دشواری تمامی که دارد و سختیای که در اجرای آن است پذیرفتی درحالیکه به سایر امّتها عرضه شد و نپذیرفتند و امّت تو قبول کردند، شایسته است که من این حکم را از آنها بردارم و فرمود: «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ» هر کار خیر یا شرّی که انجام دهند برای خود کسب کردهاند»... 🕊🌸🕊📕
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع هجدهم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕 امام صادق(علیه السّلام) داستانی نقل می کند:
🌼 مردی بود مسلمان و عابد، همسایه ای داشت مسیحی. با او رفت و آمد می کرد تا کم کم تمایل به اسلام پیدا کرد و به دست او مسلمان شد. بعد این آدم به خیال خودش خواست او را خیلی مسلمان کند و خیلی به ثواب برساند.🍃
🌼 آن بیچاره که تازه مسلمان شده بود و فردا روز اول اسلامش بود، یک وقت دید که قبل از طلوع صبح کسی در خانه اش را می زند. کیستی؟ من همسایه مسلمان توام. چه کاری پیش آمده؟ من آمده ام که با همدیگر برای عبادت به مسجد برویم. بیچاره بلند شد وضو گرفت و به مسجد رفت. پس از خواندن نمازهای نافله گفت: تمام شد؟ گفت: نه، نماز صبحی هم هست. نماز صبح را هم خواند. تمام شد؟ نه، بگذار نافله بخوانیم، مستحب است. آنقدر نافله بخوانیم که بین الطلوعین بیدار باشیم. آفتاب طلوع کرد. گفت: یک مقدار بعد از آفتاب هم عبادت کنیم . ظهر هم او را برای نماز نگه داشت و تا عصر نیز نگاه داشت و بعد گفت: تو که غذا نخورده ای، نیت روزه هم بکن، و خلاصه او را تا دو ساعت از شب گذشته رها نکرد.🍃
🌼 فردا صبح که رفت در خانه اش را زد، گفت: کیستی؟ گفت: برادر مسلمانت. برای چه آمده ای؟ آمده ام برویم برای عبادت. 🍃
🌼 گفت: این دین برای آدم های بیکار خوب است، ما استعفا دادیم، رفتیم به دین اول. 🍃
بعد امام صادق (علیه السّلام)فرمود: این طور نباشیدکه سخت گیری کنید. این شخص انسانی را مسلمان کرد و بعد به دست خودش مرتد و کافر کرد.🍃
🍃(سیری در سیره اهل بیت(علیهم السلام) شهید مطهری)🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع نوزدهم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕 روزی پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلم) نماز مغرب را به پا داشتند و در رکعت اول این نماز سوره قارعه را تلاوت فرمودند؛ یکی از اصحاب که به حضرت اقتدا کرده و در نماز جماعت شرکت داشتند در قنوت دعا کردند خداوندا اگر می خواهی مرا عذاب کنی در همین دنیا عذاب کن و به قیامت مینداز؛ 🍃
💫✨💫 این شخص بعد از نماز مغرب مریض شد به گونه ای که در نماز عشاء نتوانست شرکت کند. 🍃
💫✨💫 حضرت حال وی را جویا شد و به عیادت وی رفت . از او سؤال کرد در نماز مغرب از خداوند چه چیزی را درخواست نمودی؟ 🍃
💫✨💫 پاسخ را گفت؛ حضرت فرمود مگر قرآن را نخواندی « رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار ». 🌸📕
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع بیستم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📕📚📘 دانشمند معروف معتزلى «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه از فرزند «مغیرة بن شعبه» نقل مى کند:🍃
💫 «پدرم «مغیره» از عقل و درایت «معاویه» سخن بسیار مى گفت، و از طرز تفکرش اعجاب داشت، ولى شبى از نزد او آمد، در حالى که بسیار غمگین و ناراحت بود. 🍃
💫فهمیدم مسأله مهمى رخ داده است، از او سؤال کردم، دیدم از «معاویه» شدیداً بدگوئى مى کند، علت را سؤال کردم. 🍃
💫 گفت: امشب با او خلوت کرده بودم، به او گفتم: تو به مقاماتى که مى خواستى رسیده اى، اکنون در عدالت و گسترش خیرات بکوش; زیرا سن تو بالا رفته است، نسبت به «بنى هاشم» نیز نیکى کن; چرا که امروز تهدیدى براى تو محسوب نمى شوند، و این سبب نام نیک براى تو مى شود.🍃
💫 او در پاسخ گفت: هیهات! چه نامى از من باقى مى ماند؟
خلیفه اول و دوم آن همه کار کردند، چه نامى از آنها باقى مانده؟ ولى شما (محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلم)) را بنگرید، که هر روز، پنج مرتبه نام او را بر فراز مأذنه ها به صورت «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ» مى برند، اى بیچاره! چه کارى از کارهاى من بعد از او باقى مى ماند؟ و چه نامى براى ما خواهد ماند؟ نه، به خدا سوگند مگر این که: این وضع دگرگون گردد و نام پیامبر مدفون شود»!.📙📚📖
💐 ولى، به مقتضاى «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» خدا خواسته است این نام در سراسر تاریخ و در تمام جهان بشریت، بلند آوازه باشد، چه دیگران بپسندند یا نپسندند؟ خشنود باشند، یا ناخشنود؟💐
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع بیست و یکم ✳️ 🌹🌹
✍️
⚜️📚📖 «شیبانی» می گوید: امام صادق (علیه السّلام) را دیدم که بیل به دست داشت و مشغول کار بود و عرق از پشت وی می ریخت.🍃
💫عرض کردم: به من اجازه بده تا این کار را من انجام دهم،🍃
💫امّا او فرمود: «انّی احِبُّ انْ یتَأذَّی الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمْسِ فی طَلَبِ الْمَعیشَةِ» من دوست دارم مرد در طلب معیشت به گرمای آفتاب اذیت شود. 🍃📚
🍃(وسايل الشيعه، ج 12،ص 23)🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
📜📔📚 #داسـتـان مرتبط با موضوع بیست و دوم ✳️ 🌹🌹
✍
⚜📚📖 روزی شاگردی از استاد خود خواست که درسی به یاد ماندنی به وی دهد.🍃
💫 استاد به او یک استکان آب و یک قاشق نمک داد و از او خواست نمک را داخل استکان ریخته و آب را بنوشد. شاگرد می بیند خیلی شور و بد مزه شده و نمی تواند آن را بخورد.🍃
💫 سپس به او کوزه آبی داده و می گوید یک قاشق نمک داخل آن بریز و بخور. شاگرد به راحتی از آب کوزه می خورد.استاد این بارهم از او مزه آب داخل کوزه را پرسید. شاگرد پاسخ داد : کاملاً معمولی بود. چون مزه شوری نگرفته بود.🍃
💫✨💫 استاد می گوید نمک همان نمک بود اما ظرف ها فرق می کرد. سختی ها در زندگی انسان مانند نمک هستند و هر کسی بتواند ظرف وجودیش را بزرگ کند و صبر داشته باشد تمامی سختی ها و مشکلات برایش شیرین می شود.📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و سوم
شـمـاره 1⃣:
✍️
🕊🌷نامه ای به خدا :
🍃( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)🍃
🍃این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بودو بسیار بسیار آدم فقیری بود.🍃
🍃یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.🍃
🍃✨🍃 مضمون این نامه :
✨💫بسم الله الرحمن الرحیم💫✨
🌸خدمت جناب خدا !سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.از آن جا که شما در قرآن فرموده اید : "و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد"مسلما خدا خلف وعده نمیکند.بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین2 - خانه ای وسیع3 - یک خادم4 - یک کالسکه و سورچی5 - یک باغ6 - مقداری پول برای تجارت
(لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی)✨
🍃💫نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟✨
✨ می گویند،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد.می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!✨
✨💫 او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته. ✨
🍃از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"🍃
✨💫 ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.💫✨
💫✨ ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.💫✨
💫✨وقتی نظرعلی را به کاخ آوردنددستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودندپس ما باید انجامش دهیم.و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و سوم
شـمـاره 2⃣:
✍️
🌼🍃 توكل امام خميني(ره):
✨وقتي امام در نجف زندگي ميكردند، يك روز احمد آقا خدمت امام رسيدند و عرضه كردند: صاحبخانه تقاضاي اجارهي عقب افتاده را دارد. امام فرمودند: بگو خانه را ميفروشي؟! احمد آقا: اجاره ديرشده! خانه را بخريم!؟ امام فرمودند: توكل بر خدا؛ ولي احمد آقا به صاحبخانه هيچ نگفتند، فردا باز صاحبخانه آمد و تقاضاي اجاره كرد. امام به احمد آقا فرمودند: مگر نگفتي فروشندهي خانه هستي؟ احمد آقا آمد و پيغام امام را به صاحبخانه داد.✨
💫 صاحبخانه گفت: بله مشتري هم دارم بيست هزار تومان. امام فرمودند: فردا بعد از ظهر بيايند تا قولنامه خانه را بنويسيم. احمدآقا با تعجب گفتند: با چه پولي؟ امام فرمودند: توكل بر خدا.✨
💫 فردا بعد از ظهر چند نفر از خمين به نجف آمدند و به امام گفتند: ما سر راه مكه هستيم، مقداري پول داريم كه مي خواهيم نزد شما به امانت بگذاريم. امام قبول كردند به شرط دخل و تصرف در آن. احمدآقا به امام عرض كرد: آقا چهطور پول را برخواهي گرداند؟ امام فرمودند: توكل بر خدا.💫
✨ بعد از يك ساعت اهالي خمين برگشتند و به امام گفتند: سفر ما درست نشد، ميخواهيم برگرديم و امانت خود را خواستند. امام پول آن ها را دادند. احمدآقا گفتند: حالا با چه پولي خانه را ميخريد؟! امام فرمودند: توكلمان بر خداست. ✨
💫يك ساعت به نوشتن قولنامه مانده بود كه حاج مرتضي پسنديده (برادر بزرگ امام) از خمين آمدند و به امام گفتند: املاك وراثتي در خمين را فروختيم؛ اين بيست هزار تومان سهم شما است.📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و چهارم
✍️
⚜️📚📖 مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آن ها را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.🍃
💫 روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.🍃
💫 او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.🍃
💫مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم ؛ یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!📚📖
از مکافات عمل غافل مشو🌹
گندم ازگندم بروید جو زجو🌹
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و پنجم
✍️
⚜️📚📖 چند نفر از دوستان و آشنایان در خانه امام رضا(علیه السّلام) مهمان بودند. امام از اتاق بیرون آمد. دقایقی سپری شد. مهمانها منتظر برگشتن امام بودند و از دیر کردن ایشان نگران شدند. یکی از دوستان جوان امام که از لای در متوجه آمدن امام شد، بیرون آمد.سرورم! چرا داخل نمیشوید؟ چیزی شما را ناراحت کرده است؟🍃
💫امام سیب نیمخوردهای را نشان داد و گفت: این میوه را چه کسی این گونه خورده؟مرد جوان صدایش را بلند کرد: این میوه نیمخورده کیست؟مهمانها از اتاق بیرون آمدند. مرد جوان سیب نیمخورده را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد. یکی از مهمانان دست بر سینه گذاشت و گفت: مولایم! از شما عذرمیخواهم، این سیب را من خوردهام.🍃
💫امام رو به او کرد و فرمود: چرا اسراف میکنی؟ چرا قدر نعمتهای خدا را نمیدانی و به آن بیاعتنایی، مگر نمیدانی که خدا اسرافکاران را به سختی عذاب میدهد؟🍃
💫امام با مهمانان به اتاق برگشت. وقتی همه در جای خود نشستند، امام رو به آنها کرد و فرمود: دوستان من! وقتی به چیزی نیاز ندارید، بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید به کسی بدهید که به آن نیازمند است. 📚📖
🍃(فروع کافی ج6ص297)🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و ششم
شماره 1⃣ :
✍️
⚜️📚📖 امام رضا (علیه السّلام) خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمنبن یعقوب معاشرت می کنی؟عرض کرد: او دائی من است.🍃
✨حضرت فرمود: او دربارهی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن.🍃
✨عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیدهی او تبعیت نکنم؟!🍃
✨حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی (علیه السّلام) بود و پدرش از یاران فرعون نشنیدهای؟🍃
✨ هنگامی که لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند!🍃
✨ خبر به موسی (علیه السّلام) رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آن کسی که نزدیک گناهکار است دفاعی نمی شود. 📚📖
🍃 [الکافی، ج۲، ص ۳۷۴]🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و ششم
شماره 2⃣ :
✍️
⚜️📚📖 دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: «امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد».🍃
✨ آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»🍃
✨دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟» 🍃
✨دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»🍃📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
💠مرکز آموزش مجازی بیت الاحزان
🆔 @beytolahzanQuran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و هفتم
👈 هرکس بار خودش
#آیات_زندگی
✍️
⚜️📚📖 در زمان خلافت مأمون، شخصی، خلافی کرد. مأمون دستور داد تا او را دستگیر کنند. او فرار کرد و برادرش را گرفتند و نزد مأمون آوردند. 🍃
💫 مامون به او گفت : برادرت را حاضر ساز و گرنه تو را به جای او به قتل خواهم رساند. 🍃
💫آن شخص گفت : ای خلیفه ! اگر سرباز تو بخواهد مرا بکشد و تو حکمی بفرستی که مرا رها کند ، آیا آن سرباز مرا آزاد می کند یا نه ؟! گفت : آری .گفت : من نیز حکمی از پادشاهی آورده ام که اطاعت او بر تو لازم است و به واسطه حکم او ، باید مرا رها سازی ؟ گفت : آن کیست و آن حکم چیست ؟ 🍃
💫گفت : آن کس خدای تعالی و حکم ، این آیه است :وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌوِزرَ اُخری ... مأمون متاثّر شد و گفت : او را رها کنید که حکمی صحیح آورده است .📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع بیست و هشتم
👈 بهترین نگهبان
#آیات_زندگی
✍️
⚜️📚📖 مراقبت خداوند از عابد:
🍃 روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند.💫
🍃بعد از ۷۰ سال عبادت، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد.💫
🍃 طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه بت پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، بت پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.💫
🍃سگ نگهبان خانه بت پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت.مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد.مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت :ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ 💫
🍃سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم.💫
🍃تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک بت پرست آمدی و طلب نان کردی.💫
🍃مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع سی اُم
👈 خداوند نیكوکاران را دوست دارد
#آیات_زندگی
✍️
⚜️📚📖 مردى خدمت حضرت على (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین من حاجتى دارم .🍃
💫 حضرت فرمود:حاجتت را روى زمین بنویس ! زیرا که من گرفتارى تو را آشکارا در چهره تو مى بینم و لازم نیست بیانش کنی(چون شرمگین می شوی)! 🍃
💫مرد روى زمین نوشت:” انا فقیر محتاج ” من فقیرى نیازمندم .🍃
💫على (علیه السّلام) به قنبر فرمود:با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .🍃
💫مرد فقیر پس از آن ، با چند بیت شعر از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تشکر نمود.🍃
💫حضرت فرمود: یکصد دینار نیز به او بدهید! بعضى گفتند:یا امیرالمؤمنین او را ثروتمند کردى !🍃
💫على (علیه السّلام) فرمود:
من از پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود:مردم را در جایگاه خود قرار دهید و به شخصیتشان احترام بگذارید.🍃
💫 آنگاه فرمود:من براستى تعجب مى کنم از بعضى مردم ، بردگان را با پول مى خرند ولى آزادگان را با نیکى هاى خود نمى خرند.نیکى ها انسان را برده و بنده مى کند.🍃📚
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه موضوع سی و یکم
👈 تو نیکی می کن و در دجله انداز
#آیات_زندگی
✍️
⚜️📚📖 عابدی چندین سال عبادت می کرد. در عالم رویا به او خبر دادند که خداوند مقدر فرموده است نصف عمرت فقیر باشی و نصف دیگر غنی. ✨
🔺حال اختیارش با خود توست که نصف اول را انتخاب کنی یا دوم .✨
🔺در عالم رویا گفت: زن صالحه و عاقلی دارم، با او مشورت کنم.زن گفت: نصف اول را غنی انتخاب کن. به مرور در زندگی اش نعمت فزونی یافت ، زن گفت: ای مرد وعده خداست، همین طور که خدا نعمت می دهد تو هم انفاق کن. او هم چنین کرد. ✨
🔺نصف عمرش گذشت منتظر بود تا فقر بیاید اما فرقی نکرد. همین طور نعمت خدا بر او جاری بود، به او خبر دادند تو تشکر کردی ما هم زیاد کردیم.📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه
موضوع سی و دوم
👈 مرا بخوانید
#آیات_زندگی
✍
⚜📚📖 روزی ابراهيم ادهم در بازارهای بصره عبور می کرد. 💫
🔺مردم اطرافش را گرفته گفتند:💫
🔺ابراهيم! خداوند در قرآن مجيد فرموده:
🌼(اُدْعوني اَسْتَجِب لكم) : مرا بخوانيد جواب میدهم شما را. 💫
🔺ما او را میخوانيم ولی دعای ما مستجاب نمیشود. 💫
🔺ابراهيم گفت علتش آنست كه دلهای شما به واسطه ده چيز مرده است. 💫
🔺پرسيدند آن ده امر چيست؟ گفت :
1⃣ اول آنكه خدا را شناختيد ولی حقش را ادا ننموديد. 🍃
2⃣ قرآن را تلاوت كرديد ولی عمل به آن نكرديد. 🍃
3⃣ ادعای محبت با پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نموديد ولی با اولادش دشمنی كرديد.🍃
4⃣ ادعا كرديد با شيطان عداوت داريم ولی در عمل با او موافقت نموديد.🍃
5⃣ میگوييد به بهشت علاقمنديم اما برای وارد شدن در بهشت كاری انجام نمیدهيد.🍃
6⃣ گفتيد از آتش جهنم میترسيم ولی بدنهای خود را در آن افكنديد.🍃
7⃣ به عيب گويی مردم مشغول شديد و از عيوب خود غافل مانديد. 🍃
8⃣ گفتيد دنيا را دوست نداريم و ادعای بغض آن را نموديد ولی با حرص جمعش میكنيد. 🍃
9⃣ اقرار به مرگ داريد ولی خويشتن را مهيا برای آن نمیكنيد. 🍃
0⃣1⃣ مردگان را دفن نموديد اما از آنها عبرت و پند نگرفتيد. 🍃
🔺اين علل ده گانه است كه باعث مستجاب نشدن دعای شما میشود.
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه
موضوع سی و چهارم
👈 ملاک قبولی اعمال
#آیات_زندگی
✍
⚜📚📖 حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:مي شنيدم مردم كسي را به عقل و درايت ستوده، بزرگش مي شمردند.دوست داشتم او را از نزديك ببينم؛به سراغش رفتم. 💫
🔺ديدم جمعي دورش حلقه زدهاند.صبر كردم تا از مردم جدا شد و به راه افتاد.دنبالش رفتم. سر راهش به دكان نانوايي رسيد؛ايستاد.ديدم از غفلت نانوا استفاده كرد و دو گرده نان برداشت و زير لباسش پنهان كرد.تعجّب كردم!! مؤمن و دزدي؟!!پيش خود گفتم: شايد با نانوا حساب و داد و ستدي دارد.از آنجا گذشت و به مغازهي ميوه فروشي رسيد و ايستاد.آنجا هم مرد ميوه فروش را غافل گير كرد و دو انار از سبد ميوهي او برداشت و زير لباسش پنهان كرد.تعجّب من بيشتر شد! باز گفتم:شايد با ميوه فروش هم حسابي دارد! امّا چرا غافلگيرانه عمل مي كند؟!💫
🔺از آنجا گذشت؛به فقير بيماري رسيد و آن دو گردهي نان و دو انار را به او بخشيد! من ديگر تأمّل نكرده جلو رفتم و از راز كارش جويا شدم.نگاهي به من كرد و گفت: تو شايد جعفربن محمّد باشي؟ گفتم: بله،من جعفربن محمّدم.گفت: وقتي نسبت به دين جدّت جاهل و نادان باشي،تنها انتساب به او چه سودي براي تو خواهد داشت؟گفتم: چگونه من نسبت به دين جدّم نادانم؟!💫
🔺گفت: مگر اين قرآن كتاب خدا نيست كه مي فرمايد:مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إلاّ مِثْلَها(انعام/160)«هر كس حسنه و كار نيكي انجام دهد،ده برابر پاداش خواهد داشت و هر كس گناهي مرتكب بشود بيش از يك مجازات نخواهد داشت...».💫
🔺من دو نان و دو انار دزديدم؛مجموعاً چهار گناه مرتكب شدهام و چون همهي آن چهار را صدقه دادهام(به ازاء يك حسنه به ده ثواب)پس چهل ثواب به دست آوردهام!! وقتي چهار گناه از چهل ثواب كم كني؛سي و شش ثواب برايم باقيمانده است.💫
🔺اينك ديدي كه تو از دين جدّت بي خبري؟!!گفتم: تو از كتاب خدا بيخبري كه مي فرمايد:إنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ...(خداوند، اعمال نيك را منحصراً از صاحبان تقوي مي پذيرد).💫
🔺صدقه و انفاق مال از پرهيزكاران مقبول است نه از دزدان و خيانتكاران!!💫
🔺 تو كه دو نان و دو انار دزديدي، چهار گناه مرتكب شدي و چون آنها را كه مال مردم بود بدون رضايت صاحبانش به ديگري دادي چهار گناه ديگر به گناهان چهارگانهي خويش افزودي!💫
🔺حال آيا من جاهل به دين جدّم هستم يا تو؟!نگاهي به چهرهي من كرد و راه خود را در پيش گرفت و رفت.💫📚📖
🍃 (مجموعهي ورّام،جل،ص97)🍃
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه
موضوع سی و پنجم
👈 اطاعت از پیامبر (ص) = اطاعت از خدا
#آیات_زندگی
🔺شماره 1⃣ :
✍
⚜📚📖 نقل است زمانی فرزند محدّث كبیر، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبّاس قمی، صاحب كتابهای متعدّد علمی و كتاب مشهور «مفاتیح الجنان»، دچار عارضه بسیار سختی میشود و آقایان پزشكان از معالجه او نومید میشوند.🍃
🔺 خبر به حاج شیخ عبّاس قمی میرسد؛ ایشان در همان حال، انگشت خود را در استكان چای میزنند و میگویند: این را به فرزندم بدهید، بخورد.🍃
🔺 اطرافیان همین كار را انـجـام میدهند و بیماری فرزند ایشان رو به بهبود میرود. از مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی میپرسند: بر آن چای چه دعایی خواندید، كه این همه اثر داشت؟ 🍃
🔺ایشان در پاسخ میگویند: اگر انگشتی كه یك عمر در مسیر اهـل بـیـت(علیهم السلام) قلم زده اسـت؛ چنین اثری نمیداشت، باید آن را قطع میكردم.🍃📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
هدایت شده از آیات زندگی قرآن
✳️🌷 #داستان مرتبط با آیه
موضوع سی و پنجم
👈 اطاعت از پیامبر (ص) = اطاعت از خدا
#آیات_زندگی
🔺شماره 2⃣ :
✍
⚜📚📖 مردی از انصار نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفت و گفت: ای رسول خدا! من طاقت دوری شما را ندارم. گاهی همین که به خانه می رسم، به یاد شما می افتم و خانه و خانواده را رها می کنم و به سوی شما می آیم تا چشمم دوباره به جمال شما روشن شود.💫
🔺 اکنون در این فکرم که در روز قیامت وقتی شما در بهشت به بالاترین مقام ها می رسید، من چگونه به شما دست یابم.💫
🔺پس از این سخنان، آیه 69 سوره نساء بر پیامبر فرود آمد: وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَأُولَـئِكَ رَفِیقًا (کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در قیامت) همنشین کسانى خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده، یعنى پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحان، و آنها رفیق هاى خوبى هستند.)💫
🔺رسول خدا آن مرد را فرا خواند و این آیه را برایش خواند و به او بشارت داد.💫📚📖
🌲✨🌹🍃🌸✨💐🌼✨
برای دریافت بقیه ی محتوای آیات زندگی به کانال زیر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/AyatZendegi_Quran
👳🏻سعدی در یکی از خاطرات کودکی خود می گوید:
🤔 یاد دارم که در ایام کودکی ، اهل عبادت بودم و شب ها برمی خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم .
🌝 شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و 📖 قرآن گرامی را بر کنار گرفته ، می خواندم . در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند .
🗣️ پدر را گفتم : از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت ، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند .🤷♂️
💠 پدر گفت : تو نیز اگر می خفتی ، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی ❗
#داستان #حکایت
#داستان_قرآنی
#سعدی
🆔 @beytolahzanQuran
✍️ امامی که سالانه 121 بار قرآن را ختم میکرد 😳
📖📙📚 #داســتــان 🌲 🌳🌲
📕 مرحوم شیخ صدوق و طبرسی و دیگر بزرگان به نقل از ابراهیم بن عباس حکایت می کنند:
🌲در طول مدّتی که در محضر مبارک امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) بودم و در محافل و مجالس گوناگون، همراه با آن حضرت شرکت داشتم، هرگز ندیدم سخنی و مطلبی در مسئله دین و امور مختلف از آن حضرت سؤال شود مگر آن که بهتر و شیواتر از همه پاسخ می فرمودند. 🍃
🌴 و در همه علوم به صورت کامل آگاه و آشنا بود. و نیز جوابی را که بیان می نمود، در حدّ عالی قانع کننده بود.🍃
🦋 آن حضرت قرآن را سه روز یک بار ختم می کردند و می فرمودند:💫
🔺اگر بخواهم می توانم قرآن را کمتر از این مدّت هم ختم کنم و تلاوت نمایم.
ولیکن:
من به هر آیه ای که می رسم درباره آن تأمّل می کنم و می اندیشم، که پیرامون چه موضوعی است و در چه رابطه¬ای یا حادثه¬ای سخن به میان آورده است؛ و در چه زمانی فرود آمده است.🍃
🦋 و هرگز بدون تأمّل و تدبّر در آیات شریفه، از آن ها رد نمی شوم. به همین جهت است مدّت سه روز طول می کشد تا قرآن را تلاوت و ختم کنم. وهر چه می خواهید از من سوال کنید،تا با قرآن جواب شما را بدهم.🦋📖📙
✨📚✨📒✨📘✨📙✨📗✨📕✨🦋
#داســتــان_قرآنی
#آیات_زندگی
( سطح 2_موضوع 2 : با ترتیل تلاوت کن )
🆔 @AyatZendegi_Quran
🆔 @BeytolahzanQuran
👌 داستان کوتاه پند آموز ⏳
💠 تأثیر 📖 قرآن بر بیسواد
💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی ⁉️
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از 🌊 آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش 🏃 دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. 😟
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
💭 پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود ❓پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
💬 پدر گفت:
این حداقل کاری است که 📖 قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!
#داستان
#تلاوت_قرآن
🆔 @BeytolahzanQuran