eitaa logo
بیت‌الاسرار
106 دنبال‌کننده
471 عکس
124 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شما اقلا چند قدم از کسانی که تا حالا حتی سایت رو باز نکردن جلوترید.. ببینید من میفهمم هزینه بالاست اما در قبال بهره‌ای که ازش می‌برید واقعا ناچیزه، علاوه بر اون، الان پول یک روسری دویست تومنه، یه پیتزا با نوشابه میشه دویست تومن.. خب هزینه برای این دوره با بعضی هزینه های ما اصلا قابل مقایسه نیست و البته تخفیف هم داره.. من خودم از چندتا هزینه‌م زدم، حساب و کتاب کردم تا ترم سه رو ثبت نام کنم.. باید از بعضی چیزها گذشت اگر واقعا این دفعه توانش نیست، پس انداز کنید برای سه ماه دیگه که دوباره ثبت نام باز میشه..
سلام،چرا که نه؟ eitaa.com/Waelll
کلمه روایت رو سرچ کنید توی کانال این دوتا هشتگ رو هم سرچ کنید: باشد که ثبت نام کنید😁
به نـام خــدای مهربـــان "جای خالیِ روایت‌انسان" پیامبرها توی کتاب‌های دینی، چیزی در حد یک‌ نوستالژی تاریخی هستند. کسانی که یک‌باره سر از وسط زندگی مردم درآوردند و شب و‌ روز سخنرانی کردند تا چند باور و اعتقاد را در ذهن و‌ زندگی مردم عوض کنند. آخر سر هم بعد از سال‌ها تلاش، مردم روی خوش به‌شان نشان ندادند و پادشاهان هم پیامبران را کشتند. واقعاً ما چیزی بیشتر از این در کتاب‌ها خوانده‌ایم و ‌از این و آن شنیده‌ایم؟ بعید می‌دانم. این وسط، لابه‌لای سخنرانی‌ها موسی عصایش را تبدیل به اژدها کرد و‌ نوح بارانی جهان‌گیر آورد و صالح شتر از دل کوه بیرون کشید و عیسی کبوتر گِلی زنده کرد. ولی خب، نتیجه همان بود که گفتم. این روایت از زندگی پیامبران یک جایش می‌لنگد. یک‌باره آمدن پیامبرها وسط ماجراهای روزمره زندگی مردم، یک طوری است! قبول نکردن حرف پیامبران از طرف مردم کمی عجیب است. این‌که حتی بعد از معجزه‌ها هم اکثر مردم باز راه خودشان را می‌رفتند کمی مشکوک است.
بیت‌الاسرار
اهالی!🌱 دوست دارید برای محرم داستانک‌هایی شبیه به آنچه تا حالا داشتیم داشته باشیم(البته با موضوع مرت
بذارید شفاف بسازم موضوع رو منظور بنده اینه که ، برای محرم، داستان‌ها رو بیشتر می‌پسندید یا متونِ ادبی رو؟
من سراغ ندارم راستش ولی شرایط قسطی هم دارن، البته که فکر می‌کنم رضایت پدر و مادر شرطه چون به هرحال از درآمد اونهاست که ثبت نام انجام میشه.. ان‌شاءالله خیره💚
سلام بله سنتون باید بالای هجده سال باشه و تحصیلات مدرسه رو تموم کرده باشید احسنت! اینم بگم ثبت نام امروز هم تمدید شد
بیت‌الاسرار
اهالی!🌱 دوست دارید برای محرم داستانک‌هایی شبیه به آنچه تا حالا داشتیم داشته باشیم(البته با موضوع مرت
ممنون از وقتی که گذاشتید و توی این نظرخواهی شرکت کردید هردو رو خواهیم داشت، هم داستان هم متن ادبی، ان‌شاءالله تصویب شد!
هلال باد خنک، پیراهن سیاه بر تنم را به هرسو می‌پراند. به دیوارِ حفاظِ کوتاهی تکیه داده‌ام و شهر زیر پاهایم در تکاپوست. دقیق که می‌نگرم،ستاره‌ها را در چادرِ آسمان سوسوزنان می‌بینم. و ماه، ناپیدا و لاغر، معلوم نیست پشت کدام ابر پنهان مانده. از این بالا، روی بامِ خانه، دیدنِ هلال ماه، برای من رسماً آغازِ ماهِ عزاست.. پیِ هلالی محو و نازک، خمیده و غریب، از غروب تا حالا که موذن الله اکبرِ آخرینِ اذان را بلند تکرار می‌کند اینجا ایستاده‌ام.. پیِ خودم باشم انگار.. گویی این ماهِ نایاب، منم که شرم از حضور دارم منم که کمر خمیده از بار سنگینی، محضرتان آمده‌ام‌.. منم که پشتِ سرِ خوبان، قایم شده‌ام، که باشم اما به خیالم نبینی‌ مرا.. تو اما ، روشنای هستی‌ام، خوب بلدی اشک شرم از چشمانم بگیری و بفهمانی‌ام که همواره دوستم داری.. حتی آن زمان که شبیه تو نیستم، حتی وقتی ظلم می‌کنم، حق ‌می‌خورم، داد می‌زنم.. تو مرا بلدی.. می‌دانی که دوست ندارم این‌گونه باشم.. از دستم در می‌رود.. می‌دانی بعدش مثل چی پشیمان می‌شوم.. تو می‌دانی من از دست خودم خسته‌ام؛ شنیده‌ام مکرر که خستگانِ در راه مانده را می‌خری.. تو مرا خوب بلدی.. چشمانم آسمان را می‌کاوند. دو ابر کنار می‌روند و از میان‌شان هلالِ تکیده‌ی محرم به چشم می‌آید..‌کنار ستارگانی..با نوری وام گرفته از خورشید.. منم انگار.. سیاه به تن کرده‌ام، اما نوری‌ست میانِ دهلیزهای قلبم، روشن، سپید، عمیق.. وام گرفته از حسین(ع).. منم انگار.. عزادارِ دردانه‌ی نبی..
+گفتی کیستی؟
_بن یزیدم؛ ریاحی