"یک خبر خوب"
دورهمی اهالی روایت انسان،
فردا پنجشنبه ۶ مرداد – ساعت۱۷،
در باغ کتاب تهران – سالن شماره۸،
با حضور استاد نخعی،
برگزار میشود.
+ حضور برای عموم آزاد است: دورهمی فردا، اختصاصی بچههای روایت انسانی نیست و همه شما عزیزان میتوانید در آن حضور پیدا کنید.
منتظرتان هستیم🌻
#روایت_انسان
حواستون هست امروز روز آخر ثبتنامه؟
اگر تصمیم دارید ثبتنام کنید، همین امروز از لینک زیر برید و ثبتنام کنید:
https://b2n.ir/r81130
نشه که شرمندهتون بشیم...🌻
#ثبت_نام_دوره
#روایت_انسان
به نـام خــدای مهربـــان
"جای خالیِ روایتانسان"
پیامبرها توی کتابهای دینی، چیزی در حد یک نوستالژی تاریخی هستند. کسانی که یکباره سر از وسط زندگی مردم درآوردند و شب و روز سخنرانی کردند تا چند باور و اعتقاد را در ذهن و زندگی مردم عوض کنند. آخر سر هم بعد از سالها تلاش، مردم روی خوش بهشان نشان ندادند و پادشاهان هم پیامبران را کشتند. واقعاً ما چیزی بیشتر از این در کتابها خواندهایم و از این و آن شنیدهایم؟ بعید میدانم.
این وسط، لابهلای سخنرانیها موسی عصایش را تبدیل به اژدها کرد و نوح بارانی جهانگیر آورد و صالح شتر از دل کوه بیرون کشید و عیسی کبوتر گِلی زنده کرد. ولی خب، نتیجه همان بود که گفتم. این روایت از زندگی پیامبران یک جایش میلنگد. یکباره آمدن پیامبرها وسط ماجراهای روزمره زندگی مردم، یک طوری است! قبول نکردن حرف پیامبران از طرف مردم کمی عجیب است. اینکه حتی بعد از معجزهها هم اکثر مردم باز راه خودشان را میرفتند کمی مشکوک است.
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "جای خالیِ روایتانسان" پیامبرها توی کتابهای دینی، چیزی در حد یک نوستال
کارنامه عملکرد پیامبران خیلی خیلی مبهم است. سادگی و بیعملی پیامبران در برابر جریانهای مخالفشان قدری عجیب است. قدرت روبهروی پیامبران در مبارزههای تاریخی تا حدی نامعلوم است. و صدها ابهام و سؤال دیگر که وقتی نورافکن روی قصههای پیامبران میاندازیم معلوممان میشود. همین است که میگویم این روایتها از زندگی پیامبران یک جایش میلنگد.
ما در همه این سالها شاید زندگی پیامبران را با روایت جریان مخالف پیامبران دیده و شنیدهایم که این قدر همه چیز چفت و بسط ناجوری دارد. شاید کتابهای دینی ما هم نادانسته، آینه روایتی غلط باشند، روایتی شکسته و وصله پینهدار. شاید روایت دیگری هم باشد که پازل زندگی پیامبران را در زمین طور دیگری بچیند. قصه دوستها و دشمنهای پیامبران را از زاویهای متفاوت نگاه کند و ناگفتههایی از صندوقچههای در بسته برای ما داشته باشد. شاید ما تا امروز یک «روایت انسان» کم داشتهایم برای اینکه همه چیز را طور دیگری بفهمیم.
+ امروز پنجشنبه، آخرین فرصت برای ثبتنام روایتانسان است،
جا نمانید:
https://b2n.ir/r81130
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
چرا پشت در سایت موندید؟🤦♀
دوستان لحظه آخری،
بدانید و آگاه باشید که...
ما دلمون قدر یک گنجیشکه و
هیچی دیگه!
ثبتنام امروز هم تمدید شد...
فقط اینکه،
ضمن اطلاع به مخاطبان گرامی مبنی بر کار و زندگی داشتن مسئولان ثبتنام،
سر جدتون، ثبتنام رو همین الان انجام بدید.
این فرصت، دیگر تمدید نخواهد شد.
امشب نیاید بگید جا موندیدا...تمدید فقط تا امشبه.
برای ثبتنام از این لینک برید:
https://b2n.ir/r81130
هر سوالی دارید بپرسید:
@adm_mabna
#روایت_انسان
#ثبت_نام_دوره
#پست_موقت
به نـام خــدای مهربـــان
"روایت صحیح"
من درباره جادو و جادوگری توی کتابهای قصه و کارتونها و حکایتهای قدیمی چیزهایی دیده و شنیده بودم.
جادوگرها معمولاً پیرزنهایی بودند با قد خمیده و یک چوبدستی که توی خانهای دور افتاده از زندگی عادی آدمها، زندگی میکردند. پیرزنهایی که زشت بودند و منفور و کارشان اذیت دیگران بود.
هیچ کس اما نگفته بود جادو برای خودش یک علم است، نگفته بود قاعدهها و قانونهای جادو را اولین بار آدمها از کجا پیدا کردند، نگفته بود بزرگترین تمدن انسانی باستان یعنی تمدن مصر، تمدنی بر پایه جادو بوده.
«روایت انسان» نشانمان داد ما جادو را خیلی دست کم گرفته بودیم و در حد تصورات فانتزی چند کتاب و کارتون پایین آورده بودیمش. ما جادو را در قواره دانش تمدنساز نمیدیدیم ولی جادو و جادوگری همین قدر جدی بود و هنوز هم حتماً همین قدر جدی هست...
💠امروز جمعه فرصت نهایی ثبت نام روایت انسان است💠
+ این زمان تمدید نمیشود.
+ برای ثبتنام در روایتانسان :
https://b2n.ir/r81130
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"آه"
من شدیدا اهل خواندن کتابِ مناسبتی هستم. همیشه برای انتخاب یک کتاب، به مناسبتها دقت میکنم. رمضان برایم یک حال و هوا دارد و محرم یکی. وقت عید یکجور کتاب میخوانم و آخرسال یکجور. "آه" را هم هشتماه پیش خریدم. محرم تمام شده بود آن وقت. کتاب را باز کردم و مقدمه یاسین حجازی را خواندم و بعد هم دو سه صفحه بعدش را؛ اما نتوانستم. نتوانستم بیشتر بخوانم. کتاب بوی محرم میداد. حال و هوای روضه داشت. باید میگذاشتم به وقتش. کتاب را نباید حیف میکردم. این بود که "آه" ماند گوشهی کتابخانه تا همین چند روز پیش. محرم که شروع شد، کتاب را برداشتم و دستی روی جلدش کشیدم. از مقدمه گذشتم، به اولین صفحه رسیدم و شروع به خواندن کردم. اینبار همان واژههای هشتماه پیش را جور دیگری دیدم و جور دیگری خواندم. حالا کتاب را به موقع دست گرفته بودم...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "آه" من شدیدا اهل خواندن کتابِ مناسبتی هستم. همیشه برای انتخاب یک کتاب، ب
.
کتاب "آه" بازخواندهی "نفس المَهموم" شیخ عباس قمی است. بازخوانیای که یاسین حجازی انجام داده - تا همین میانه که خواندمش - بی نظیر بوده است. من فکر میکنم برای همه ما، به عنوان یک شیعه شاید، یا حتی یک انسان، لازم است یکبار درست و دقیق ماجرای عاشورا را بدانیم. نه از روز عاشورا و یا مثلا لحظاتی پیش از شهادت، بلکه باید وقایع را از رجب تا محرم بدانیم. باید حرفها، آدمها و اتفاقات را خیلی بیشتر از چیزی که در روضهها میشنویم بلد باشیم.
کتاب "آه" را یاسین حجازی به گونهای نوشته است که انگار کتاب داستانی میخوانید؛ و این ابدا بد نیست. حجم کتاب اگرچه ظاهرا زیاد است اما شیب تند کلمات، باعث میشود وقتی کتاب را دست میگیرید، همراه با صفحات سُر بخورید و خیلی سریع کتاب را پیش ببرید.
کتاب "آه" را بخرید، و اگر دارید هم، همین ایام، همین روزهای محرم بردارید و بخوانید و از بودن در متن محرم لذت ببرید...
_نجمه حسنیه_
+ کتاب "آه" / یاسین حجازی / نشر جام طهور
#پیشنهاد_درجه_یک
#کتاب_خوب
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"در مقام پذیرش"
اگر کسی از اطرافیانتان گفت که میتواند بنویسد، حرفش را باور کنید! راستش نوشتن آنقدرها هم سخت نیست؛ بلکه خوب نوشتن سخت است و باورپذیر نوشتن سختتر از آن. اینکه کسی بتواند داستانی بنویسد که خواننده صحنههای داستان را پیش چشمهایش ببیند، یعنی باورپذیر نوشته است.
حالا چطور باورپذیر بنویسیم؟ برای باورپذیر نوشتن بهتر است از تجربههای زیستهمان شروع کنیم. مثلا سعی کنیم شخصیتهای داستان را لابهلای آدمهایی جستجو کنیم که از نزدیک دیدهایم، یا شغلها را جوری انتخاب کنیم که خودمان یا حداقل یکی از نزدیکانمان تجربه کردهاند. برای نوشتن از تجربههای زیستهمان هم باید سراغ احساسات، افکار و رفتارمان برویم. گاهی حتی باید از مسائل شخصیمان بگوییم. اصلا برای متن خوب نوشتن مجبوریم خودمان را بنویسیم. و این میان حتما حرفهایی هست که گفتنش سخت است یا مثلا اتفاقاتی وجود دارد که تعریف کردنش خجالتآور است. اما راستش این افشاکردنِ خود در نویسندگی گریز ناپذیر است. نویسندهها پیش از شروع حرفهای نوشتن باید از ماجرای خودافشایی آگاه باشند و با این حقیقت کنار بیایند. خودافشایی را همه نویسندهها دارند؛ چرا؟ چون از تجربههایشان مینویسند. چون همیشه افکاری هست که از فکرشان سُر بخورد و میان کلماتشان ظاهر شود.
اگر نوقلم هستید خوب است بدانید خودافشایی بخش جدانشدنی نوشتن است و اگر میخواهید حرفهای وارد این مسیر شوید، بهتر است این بخش از نوشتن را با جان و دل بپذیرید...
_نجمه حسنیه_
#داستان
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"از خيال تا واقعیت"
برای نوشتن پیرنگ داستان، باید حوادث را آنطور بنویسیم که مسیر علت و معلولیشان درست باشد؛ مثلا اگر قرار است شخصیت اصلی در جایی از داستان ورشکست شود، باید علتش را پیشتر در پیرنگ آورده باشیم. پیرنگهای ضعیف آنهایی هستند که سیر علت و معلولیشان میلنگد. آنهایی که در سیر حوادثشان چیزی پس و پیش شده است. پیرنگهای ضعیف زیربنای داستانهای ضعیف و باورنکردنی هستند. نویسنده هرچقدر هم خیالِ بلندپروازی داشته باشد، باید جايي دست خیالش را بگیرد، آن را پای میز پیرنگ بنشاند و اتفاقاتی رقم بزند با یک خط علی و معلولی...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "از خيال تا واقعیت" برای نوشتن پیرنگ داستان، باید حوادث را آنطور بنویسیم
چند روز پیش متنی خواندم که نوشته بود:
"اگر من فیلمی از کربلا بسازم، علیاصغر را نشان نخواهم داد. چون هیچکس باور نمیکند که این همه قساوت قلب نسبت به کودکی وجود داشته باشد."
بعد از خواندن متن بالا فکرم سُر خورد به ماجرای نوشتن و پیرنگ؛ اینکه اگرچه ما در قواعد نوشتنِ پیرنگ دست و پای خیالمان را میبندیم و برای باورپذیر کردن حادثهها خودمان را به هر دری ميزنيم، اما گاهی در دنیای واقعی، چیزی اتفاق میافتد چنان سنگین، که نوشتنش داستانی میشود باورنکردنی. که اصلا پیرنگی دارد بیعلت، بی توجیه. بگذارید اینطور بگویم؛ اگر چیزی که از عاشورا میشنویم را هیچوقت نشنیده بودیم و بعد داستانی از شهادت شش ماهه کربلا میخواندیم، حتما آنقدر متعجب میشدیم که داستان را باور نمیکردیم. حتما هزاربار از حجم قساوت داستان شگفتزده میشدیم و از خودمان میپرسیدیم: آخر مگر میشود؟
راستش خیال نویسندهها هرچقدر هم پرواز کرده و در دنیای ناممکنها سیر کند، هیچوقت نمیتواند حادثهای را تخیل کند که آدمها در روز عاشورا در واقعیت رقم زدند. چراکه ذهنها حتی در خیالشان هم تصور چنین سنگدلی را نمیتوانند بکنند.
در عجبم از کسی که خودش را مسلمان نامید و در صحرای کربلا، تیری با آن وصف بر گلوی طفلی شیرخواره زد. کاری که حتی من به عنوان نویسنده، در عالم بیانتهای خیال هم نمیتوانم تصور کنم؛ کاری چنان باورنکردنی...
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببينيد⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5