eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش که در اطاعت جانان، گذشت از جانش @beytolghazal
در کعبه اگر دل سوی غیر است تو را طاعت همه فسق و کعبه دیر است تو را ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای مِی نوش که عاقبت به خیر است تو را @beytolghazal
کاش میشد تا ته تقویم هر روز خدا عید قربان باشد و با عشق قربانت شوم @beytolghazal
شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی‌ست که آنچه در سر من نیست، بیم رسوایی‌ست چه غم که خلق به حُسن تو عیب میگیرند؟ همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی‌ست! اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی‌ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من صدای پر زدن مرغ های دریایی‌ست @beytolghazal
به هر زخمی مرا، مرهم تو سازی ‏به هر دردی مرا، درمان تو باشی @beytolghazal
دلم خیال تو را رهنمای می‌داند جز این طریق ندانم خدای می‌داند ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم اگر چه همچو سگم هرزه لای می‌داند ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر به چشم‌های کش دلربای می‌داند بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت کجا رود که هم آن جای جای می‌داند به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی که چاره در غم تو های های می‌داند @beytolghazal
با «جامعه کبیره» سلامم شنیدنی‌ست مهمان هر امام شوم، میزبان تویی @beytolghazal
آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست می‌دارمت به بانگ بلند دلم از جان نخست دست بشست بعد از آن ديده بر رخت افکند عاشقان تو نيک معذورند زانکه نبود کسی تو را مانند ديده‌ای کو رخ تو ديده بود خواه راحت رسان و خواه گزند اي ملامت کنان مرا در عشق گوش من نشنود از اين سان پند گرچه من دور مانده‌ام ز برت با خيال تو کرده‌ام پيوند آن چنان در دلی که پنداری ناظرم در تو دايم، ای دلبند تو کجايی و ما کجا؟ هيهات! ای عراقی، خيال خيره مبند @beytolghazal
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم @beytolghazal
با غیر بگو: ثواب در دست علیست دنیاست سراب و آب در دست علیست چرخاندن ذوالفقار در جای خودش چرخاندن آفتاب در دست علیست @beytolghazal
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته‌ست @beytolghazal
روز عید است همه دیدن سادات روند ای بزرگ همه سادات کجا خیمه زدی؟ @beytolghazal
رخ تو رونق قمر بشکست لب توقیمت شکر بشکست لشکر غمزهٔ تو بیرون تاخت صف عقلم به یک نظر بشکست بر در دل رسید و حلقه بزد پاسبان خفته دید و در بشکست من خود از غم شکسته دل بودم عشقت آمد تمامتر بشکست نیش مژگان چنان زدی به دلم که سر نیش در جگر بشکست نرسد نامه‌های من به تو ز آنک پر مرغان نامه‌بر بشکست قصه‌ای می‌نوشت خاقانی قلم اینجا رسید و سر بشکست @beytolghazal
شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست @beytolghazal
بیا ای جان، بیا ای جان، بیا فریاد رس ما را چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم وز عشقِ تو نه بس باشد، ز هجرانِ تو بس ما را کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید غمِ عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس مانده که بر وصلِ لبت یک روز باشد دسترس ما را به آبِ چشمه‌ی حیوان حیاتی "انوری" را ده که اندر آتشِ عشقت بکشتی زین هوس ما را @beytolghazal
دوری جانان بود از دوری جان تلخ‌تر درشمار زندگانی نیست ایام فراق @beytolghazal
به مویی بسته صبرم، نغمه‌ی تار است پنداری دلم از هیچ می‌رنجد، دل یار است پنداری به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می‌گردد به خودرایی سر زلفین دلدار است پنداری نه پندم می‌دهد سودی، نه کارم راست بهبودی دلی دارم که هر امسال او پار است پنداری ننوشم تا قدح بر من دری از غیب نگشاید کلید روزنم در دست خمّار است پنداری به نوعی طعن مردم را هدف گشتم که دامانم ز سنگ کودکان، دامان کُهسار است پنداری فلک را دیده‌ها بر هم نمی‌آید شب از کینم چنان هشیار می‌خوابد که بیدار است پنداری نظیری! بوالعجب شیرین و نازک نکته می‌آری تو را شکّر به خرمن، گل به خروار است پنداری @beytolghazal
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل است @beytolghazal
با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟ در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد شیر نفس بریده به آهوی تیزپا ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛ افسانه ای بساز خود از داستان ما @beytolghazal
دهخدا تجربه عشق ندارد ورنه معنی "مرگ" و "جدایی" به یقین هردو یکیست @beytolghazal
مستیم و نداریم غم سود و زیان را هر شب بفروشیم به جامی دو جهان را چون کوزهٔ سربستهٔ پنهان شده در خاک یک عمر ز ترس همه بستیم دهان را بگذار لبی بر لبم ای ساغر دلخون تا فاش کنم پیش تو اسرار نهان را مهمان توام چند صباحی دگر ای عمر! اینقدر میازار من سوخته جان را گر نیست به جز خون جگر مزد من از عشق بر شانه چرا می‌کشم این بار گران را تا من شوم آسوده و خشنود شود یار با من بزن ای مرگ! به تیری دو نشان را جای طلب بوسه وفا خواستی ای دل دیدی که نه این را به تو دادند نه آن را راضی به عذاب دگران نیستم اما گر عادلی ای چرخ! فلک کن دگران را @beytolghazal
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد، بوی تو می‌آید @beytolghazal
یارب! بباران بر سرم، بارانِ نم نم را بر من ببخشا دستِ خالی، توشه‌ی کم را از دوشِ من بردار بارِ این‌همه غم را، تا زنده‌ام، بر شانه‌ام بگذار، پرچم را با ذکرِ اربابِ دو عالَم، زندگی کردم، شاید، دمِ مرگم، ببینم، شاهِ عالم را یک دم صدایش کردم و یک عمر خوشبختم از من نگیری هیچگاه، ای کاش آن دم را یادِ سرِ از تن جدایِ دوست، می‌افتم هروقت، دارم زیرِ لب، آیاتِ مریم را من از نفس افتاده‌ام، بدجور دل‌تنگم عطرِ گلاب و دودِ اسپندِ محرم را @beytolghazal
فرصت کم است، روزیِ چشم مرا بده آقای گریه های دمادم، حسین جان! @beytolghazal
امشب که با تو انس به ویران گرفته‌ام ویرانه را به جای گلستان گرفته‌ام امشب شب مبارک قدر است و من تو را بر روی دست خویش چو قرآن گرفته‌ام از میزبانی‌ام خجلم سفره‌ام تُهی‌ست نان نیست جان به مقدم مهمان گرفته‌ام پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی گل بوسه‌ای است کز لب عطشان گرفته‌ام از بس که پابرهنه به صحرا دویده‌ام یک باغ گل ز خار مغیلان گرفته‌ام بر داغدیده شاخه‌ی گل هدیه می‌برند من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته‌ام زهرا به چادرش ز علی می‌گرفت رو من از تو رو به موی پریشان گرفته‌ام @beytolghazal