eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
چای دم کن! خسته‌ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری بهتر است @beytolghazal
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید @beytolghazal
عفیفه بود و نشان داد برتری در چیست که فرق ریگ و دُر آن است: این صدف دارد! @beytolghazal
باران! بزن بر شانه‌هایم هیچ‌دستی‌نیست هرگز کسی‌با‌من چنانی‌که تو‌هستی‌نیست برخاستم‌از سفره‌ی دلتنگی دنیا برخاستم،آن‌گونه‌که شوق‌نشستی‌نیست دل‌کنده‌ام از هرچه...حتی‌از خودم آری! رودم‌که کوهم نیز بند و پای‌بستی‌نیست ساقی!مجال‌تازه‌ای از عشق‌میخواهم پشت‌خراب‌آباد این‌هشیار مستی‌نیست ای‌روزگار! ای‌سنگی‌جاری! مرا بشکن در وسعت آیینه مفهوم شکستی نیست تنهایی‌ام را هیچ‌کس پرپر نخواهد‌کرد باران! بزن بر شانه‌هایم هیچ‌دستی‌نیست @beytolghazal
گفتم که: بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم! @beytolghazal
عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌ روی کو بوی خود به صبح‌ دم از من دریغ داشت بوس وداعی از لب او چون طلب کنم کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت من چون کبوتران به وفا طوق‌ دار او او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت از جور یار پیرهن کاغذین کنم کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت @beytolghazal
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی @beytolghazal
خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی من از دلبستگی‌های تو با آیینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را تو شمع مجلس‌افروزی تو ماه مجلس‌آرایی منم ابر و تویی گلبن که می‌خندی چو می‌گریم تویی مهر و منم اختر که می‌میرم چو می‌آیی مراد ما نجویی ورنه رندان هوس‌جو را بهار شادی‌انگیزی حریف باده پیمایی مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی من آزرده‌دل را کس گره از کار نگشاید مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن که با این ناتوانی‌ها به ترک جان توانایی @beytolghazal
بیدل در این ستمگاه از دردِ ناامیدی بسیار گریه کردیم، حالا بیا بخندیم... @beytolghazal
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راهِ دیگر آید گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید گفتم که نوشِ لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید @beytolghazal
سپرد جا به تو هر کس ز بزم بیرون رفت تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست @beytolghazal
در پرده‌ی سوز و ساز هم می‌خندیم با داغ درون‌‌گداز هم می‌خندیم چون لاله‌ی نوشکفته‌ای در باران از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم @beytolghazal