با منِ "بُرنو به دوشِ" یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخانِ بی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم است و سیب خوردن، آدم است و اشتباه
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد...
#حامد_عسکری
#شعر_خوانی
#غزل
@beytolghazal
عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته ست
#حامد_عسکری
#تک_بیتی
@beytolghazal
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
رفته، هنوز هم نفسم جا نیامدهست
عشق کنار وصل به ماها نیامدهست
معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامدهست
صد بار وعده کرد که فردا ببینمش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامدهست
یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یکبار هم برای تماشا نیامدهست
ای مرگ جام زهر بیاور که خستهایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامدهست
دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحه ی ما نیامدهست
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
چون سرمه میوزی قدمت روی دیدههاست
لطف خط شکسته به شیب کشیدههاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیدههاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانههات
هاشور شاعرانه شب بر سپیدههاست
من یک چنار پیرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیدههاست
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم
کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
او میرود و هر قدمش لاله و نسرین
ما سنگتر از قبل همانیم که بودیم
ما شُهرتمان بسته به این است بسوزیم
با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشستهست
از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم
جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم
در حسرت پیراهن او پود به پودیم
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خندهی او زود به زودیم
بر سقف اگر رستن قندیل فراز است
ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم
یک روز میاید و بماند که چه دیر است
روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم
بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم
آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش
قناریهای این اطراف را بیبال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش
مضاعف میکند زیباییاش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
کسوف ماه رخ دادهست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر یاس امینالدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقههایم را ببندم دور بازویش
قضاوت میکند تاریخ بین خان دِه با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با طعنهی تلخش، یکی با برق چاقویش
رعیتزاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم کهنه داشتم، این زخم هم رویش
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکهی خشک
حال حبسیهنویسیست که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و بیبسمل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازهی آغوش خدا
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
چای دم کن! خستهام از تلخی نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
#حامد_عسکری
#تک_بیتی
@beytolghazal