باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز بادهای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوختهی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهی شیرین گوار توست
بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
#هوشنگ_ابتهاج
#غزل
@beytolghazal
ز تمام بودنیها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد.
#حسين_منزوى
#تک_بیتی
@beytolghazal
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد
خواستم دست به مويش ببرم، خواب شود
عطر گيسوش چنان بود كه بیهوشم كرد
معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من
معصيت زمزمه هاییست كه در گوشم كرد
نيمه شبها پس از اين سجده كنان ياد من است
آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد
چه كلاهی به سرم رفت! كبوتر بودم،
يک نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد
در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است
ياد چشمش همهی عمر، سيهپوشم كرد
#كاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره
قومی نشسته خیره به تصویر پنجره
این سوی شیشه، شیون باران و خشم باد
در پشت شیشه بغض گلوگیر پنجره
اصرار پشت پنجره گفتگو بس است
دستی برآوریم به تغییر پنجره
تا آنکه طرح پنجرهای نو درافکنیم
دیوار ماند و حسرت تصویر پنجره
ما خواب دیدهایم که دیوار شیشهای است
اینک رسیده ایم به تعبیر پنجره
تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم
یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره
جز با کلید ناخن ما وا نمیشود
قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره
#قیصر_امین_پور
#غزل
@beytolghazal
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن... ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم
تو را نمیدهم از دست، تا توان دارم
سری به مستیِ نیلوفرانِ صحرایی
«دلی به روشنی باغ ارغوان دارم»
اگرچه مردهای ای عشق! نعش نامت را
هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم
چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم
کز این کبودِ نفسگیر در امان دارم؟
میان سینهٔ من آتشست چون فانوس
اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم
#عبدالجبار_کاکایی
#غزل
@beytolghazal
باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟
#قاسم_صرافان
#تک_بیتی
@beytolghazal
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است!
اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!
#محمدعلی_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
برگهایم ریخت بر روی زمین، یعنی درخت
خود به مرگ خویشتن رای موافق میدهد
#کاظم_بهمنی
#تک_بیتی
@beytolghazal
مرا به قصهٔ مادربزرگ خواب مکن
غرورِ حوصله ام را چنین خراب مکن
به جستجوی تو در چشمهای من غوغاست
بیا و بخت دو دریاچه را سراب مکن
چرا در آینه تکرار میشوی هر شب؟
بس است چشم حريص مرا مجاب مكن
به بالهای تو بستند روزهای مرا
کنون که عمر عزیز منی، شتاب مکن
دو رودخانه به دریای چشمهایت ریخت
دو رود خسته و سرگشته را جواب مکن
#عبدالجبار_کاکایی
#غزل
@beytolghazal
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمیباید خواست
#رهی_معیری
#تک_بیتی
@beytolghazal
وقت میلادست انگورِ ضریحت نوبر است
سائلی باز آمده در حسرت انگشتر است
زائرانِ درگهت کردند کارِ آفِتاب
خاک صحرای نجف در اصل ذرّه پرور است
آسمان کاغذ شود، جنگل قلم، دریا جوهر
هر چه از حیدر بگویند باز از او کمتر است
سرنوشتم را سپارم دست آقای نجف
طالعم دست علی باشد برایم بهتر است
اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم
سیزده را دوست دارم زاد روز حیدر است
#سید_حسین_میرعمادی
#غزل
@beytolghazal
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم
جایز نداشتهست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم
وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر سالهٔ زندان حسرتم
#وحشی_بافقی
#غزل
@beytolghazal
مجال بوسه به لبهای خویشتن بدهیم
که این بلیغترین مبحث شناساییست🥰
#حسین_منزوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
در دایرهٔ بستهٔ امیال غریزی
دنبال چه میگردی و دلخوش به چه چیزی
در حسرت دریایی و میبینمت ای رود
آن روز که چون موج ز دریا بگریزی
وقتی که قرار است نجنگیده ببازی
دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی
نزدیکیام آموخت که از دیدهٔ معشوق
هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی
مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم
بهتر که در این جام تهی زهر بریزی
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
کیست این بانو که خلقی واله و شیدای اوست؟
گرمی بازار عشق از گرمی سودای اوست
#غلامرضا_شکوهی
#تک_بیتی
@beytolghazal
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
#باباطاهر
#دوبیتی
@beytolghazal
جهان به مجلس مستان بیخرَد مانَد
که در شکنجه بوَد هرکسی که هشیار است...
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
دور از همه مردم شدهام در خودم امشب
پیدا شدهام، گم شدهام در خودم امشب
لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی
دریای تلاطم شدهام در خودم امشب
در هر نفسم بوی گلی تازه شکفتهست
یک باغِ تبسّم شدهام در خودم امشب
تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم
موسای تکلّم شدهام در خودم امشب
باریده مگر نمنمِ نامِ تو به شعرم
بارانِ ترنّم شدهام در خودم امشب؟!
هم دانهی دانایی و هم دامِ هبوطم
اسطورهی گندم شدهام در خودم امشب!
#قیصر_امینپور
#غزل
@beytolghazal
حد اعلایی و با حداقلها همنشین
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین
از معمّا ماندنت چندیست لذت میبری
ای سؤال مشکلِ با راه حل ها همنشین
من به لطفِ دوستانت رفتم امّا سعی کن
بعدِ من کمتر شوی با این دغلها همنشین
دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت میکند
چشم وقتی می شود با مبتذلها همنشین
گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدلها همنشین
#كاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
کدام کیک تولد کدام شمع مزار؟
توهّم است که ما آمدیم و ما رفتیم...
#محمد_سهرابی
#تک_بیتی
@beytolghazal