ز هُشیاران عالم هرکه را دیدم، غمی دارد
دلا دیوانه شو! دیوانگی هم عالمی دارد
#تک_بیتی
@beytolghazal
خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمعِ جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
اشک میریزد برای گرمی بازار خویش
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو میکنم با سایهی دیوار خویش
#حسین_دهلوی
#غزل
@beytolghazal
صد حقیقت را بکُشتیم از برای یک هوس
از پی یک سیب، بشکستیم صدها شاخه را
#پروین_اعتصامی
#تک_بیتی
@beytolghazal
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی
روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
شهر گنجایش غم های دل ما چو نداشت
آفریدند برای دل ما صحرا را...
#میرزا_جعفر_آصفخان
#تک_بیتی
@beytolghazal
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
#قیصر_امینپور
#غزل
@beytolghazal
به شرط آبرو یا جان قمار عشق کن با ما
که ما جز باختن چیزی نمیخواهیم از این بازی
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
میکنم سرفه که منظور: کنار تو منم!
کردهام جمع حواسم که نلزرد سخنم،
"من، شما، چیزه، ببخشید خداحافظتان"
ای خدا باز نشد حرف دلم را بزنم!
#دوبیتی
@beytolghazal
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله، تقصیر تو هر چند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
برسانید به خاک قدم یار مرا
که رسانید به جان این دل بیمار مرا
وقت نازکتر از آن موی میان گردیده است
می کنی رحمی اگر بر دل افگار مرا
زخمی غیرت خارم، ز چمن بیزارم
میگزد خندهی گل بیشتر از خار مرا
عقده در کار من از غنچه دهان دگرست
ناخن گل نگشاید گره از کار مرا
شِکوه از کوتهی بخت، گل بی دردی است
می رسد نیش ز خارِ سر دیوار مرا
گوهر قدر خود و قیمت من میشِکنی
مَبر ای چرخ فرومایه به بازار مرا
به سلم خاکِ مرا پیر مغان خشت زده آستانه
که برون می برد از خانهی خَمّار مرا؟
آنقدر صائب از اوضاع جهان دلگیرم،
که غم از دل نبرَد خندهی دلدار مرا
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal
شک ندارم یار من سررشتهاش موسیقی است
بس که با احوال من ساز مخالف میزند
#فاطمه_فراهانی
#تک_بیتی
@beytolghazal