چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّهی دل کندنت امان مرا
قبول کن که "مخاطب پسند" خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنانکه آیِنه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکرِ معجزهای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیلِ خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم، بیا برگرد!
بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتنِ تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیمِ دیگر من نیستی ؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا...🌸
#امید_صباغ_نو
#غزل
@beytolghazal