خيالت می نشاند خنده را بر روی لبهایم
ولی افسوس تو آنجایی و تنها من اینجایم
دوباره می شود یک قصه از عشاق بنویسند
تو لیلا و من از مجنون ترین مردان دنیایم
قرار ما همان کافه که جای آشنایی بود
گل مریم برایت می خرم با شوق میآیم
سفر در پیش وفرصت کم هوای همدلی تنگ است
بیا همراه شو با من که من تنهای تنهایم
گذشته فصل سرسبزی و من لبریز پاییزم
مثال برگ زردم می روم، امروز و فردایم
#تقی_شیرین_زاده
#غزل
@beytolghazal
من دلم می خواهد این خودکارها را بشکنم
وزن و بیت و مصرع و گفتارها را بشکنم
همصدا با خود کنم کوچه خیابان را سپس،
روز روشن خواب این بیدارها را بشکنم
گوشها چون بر نمیخیزند با صوت بلند
شهر را ویران کنم دیوارها را بشکنم
آن قدَر با دور باطل دور خود چرخیدهام
صفحهها و نقطهها، پرگارها را بشکنم
جامه نو قامت اندیشهها پوشم وَ بعد
رسمهای کهنه و پندارها را بشکنم
روزگار رفته را در حال حاضر آورم
جعبه سنگی راز غارها را بشکنم
نغمهای نو سر دهم در پردههای سازها
هرچه نی روئیده در نیزارها را بشکنم
با خدا هرطور میخواهد دلم صحبت کنم
قید و بند و عادت و تکرارها را بشکنم...
#تقی_شیرین_زاده
#غزل
@beytolghazal