eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
سخن با من نمی‌گوئی الا ای همزبان دل خدایا با که گویم شِکوه‌ی بی‌همزبانی را؟! @beytolghazal
به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب @beytolghazal
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم ناگهان دل داد زد: دیوانه! من می‌بینمش... @beytolghazal
جوانی شمعِ رَه کردم که جویم زندگانی را نجُستم زندگانی را و گم کردم جوانی را @beytolghazal
چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز بهار عشق و شبابست این شب پائیز @beytolghazal
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن سایه دولت همه ارزانی نودولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل سفره پنهان می کند نان حلال خویشتن شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک او جمال جمع جوید در زوال خویشتن خاطرم از ماجرای عمر بی حاصل گرفت پیش بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن @beytolghazal
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم این نیست مزد رنج من و باغبانیم پروردمت به ناز که بنشینمت به پای ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم دریاب دست من که به پیری رسی جوان آخر به پیش پای توگم شد جوانیم گرنیستم خزانه خزف هم نیم حبیب باری مده ز دست به این رایگانیم تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو لب وا نشد به شکوه ز بی همزبانیم با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز گردون گمان نداشت به این سخت جانیم یاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفت یاری ز من بجوی که با این روانیم ای گل بیا و از چمن طبع شهریار بشنو ترانه غزل جاودانیم @beytolghazal
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چـــون منی به‌ غیر محــبت روا نبــود @beytolghazal
بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری باز با این دل آزرده کنار آمده باشد یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد @beytolghazal
اهل دردی که زبانِ دل من داند نیست دردمندم من و یاران همه بی دردان‌اند @beytolghazal
ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی فردا که رهزنان دی از راه میرسند نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی گلچین گشوده دست تطاول خدای را ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی گردون ز جمع ما همه تفریق می کند با این حساب باز نماند تفاضلی عمر منت مجال تغافل نمی دهد مشنو که هست شرط محبت تغافلی ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی حالی خوش است کام حریفان به دور جام گر دور روزگار نیابد تحولی گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده‌اند ما را هنر نداده خدا جز توکلی عاشق به کار خویش تعلل چرا کند گردون به کار فتنه ندارد تعللی شکرانه تفضل حسنت خدای را با شهریار عاشق شیدا تفضلی @beytolghazal
بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین به سراغ غزل و زمزمه یار آمده باشد از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری باز با این دل آزرده کنار آمده باشد یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد @beytolghazal
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان از غم غربتش آزرده خدایا مپسند آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان ای صبا گر به پریشانی من بخشائی تاری از طره آن عهدشکن بازرسان شهریار این در شهوار به در بار امیر تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان @beytolghazal
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم @beytolghazal
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما تا به فكرم نزند از ره تو برگردم... @beytolghazal
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر در آرزوی آن که بیابم به تو راهی @beytolghazal
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب ساز در دست تو سوز دل من می گوید من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب مرغ دل در قفس سینه من می‌نالد بلبل ساز تو‌را دیده هم آواز امشب زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است بیم آنست که از پرده فتد راز امشب گرد شمع رُخت ای شوخ من سوخته جان پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز می‌کنم دامن مقصود پر از ناز امشب کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک به گدائی تو ای شاهد طناز امشب @beytolghazal
سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی @beytolghazal
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم @beytolghazal
برسان سلام ما را، به رفوگران هجران که هنوز پاره‌ی دل دو سه بخیه کار دارد @beytolghazal
ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری به شب سیاه عاشق چه کند پری که شمعی است تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری دگران روند تنها به مثل به قاضی اما تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری به چمن گلی که خواهد به تو ماند از وجاهت تو اگر بخواهی ای گل کمش از گیاه داری به سر تو شهریارا گذرد قیامت و باز چه قیامتست حالی که تو گاه گاه داری @beytolghazal
او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد... @beytolghazal