گر روشنای خانهی من سایهی تو بود
اینک کجای خانه تو را جســتجو کنم
#تک_بیتی
@beytolghazal
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمدهام که ره زنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
#مولوی
#غزل
@beytolghazal
به کمال عجز گفتم که به لب رسیده جانم
به غرور و ناز گفتی: تو مگر هنوز هستی؟!
#فروغی_بسطامی
#تک_بیتی
@beytolghazal
نالهی من می زند ناخن به دل ناهید را
گریه من تازه رو دارد گل خورشید را
خط آزادی است از اهل طمع، بی حاصلی
عقده پیوند در دل نیست سرو و بید را
نام شاهان از اثر در دور می باشد مدام
جام می دارد بلند، آوازه جمشید را
کوکب اقبال و دولت شوخ چشم افتاده است
مشرق دیگر بود هر صبحدم خورشید را
دوربینی کز مآل شادمانی آگه است
تیغ زهرآلود می داند هلال عید را
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal
سیل دریا دیده هرگز برنمیگردد به جوی
نیست ممکن هرکه مجنون شد دگر عاقل شود
#تک_بیتی
@beytolghazal
خواجه آنروز که از بندگی آزادم کرد
ساغر مِی به کفم داد و ز غم شادم کرد
خبر از نیک و بد عاشقیم هیچ نبود
چشم مست تو دراین مسئله استادم کرد
روی شیرن صفتان در نظر آراست مرا
ریخت طرح هوس اندر سرو، فرهادم کرد
عاقبت بیخ و بن هستی ما کرد خراب
آن کرم خانهاش آباد، که آبادم کرد
رفت بر باد فنا گرد وجودم آخر
دیدی ای دوست که سودای تو بر بادم کرد
بسکه فرهاد صفت ناله و فریاد زدم
بیستون ناله و فریاد ز فریادم کرد
بودم از صفّهی رندان خرابات ولی
قسمت روز ازل، همدم زُهّادم کرد
وحدت آن تُرک کماندار جفاجو آخر
دیده و دل هدف ناوک بیدادم کرد
#وحدت_کرمانشاهی
#غزل
@beytolghazal
گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد
#احسان_افشاری
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم
این نیست مزد رنج من و باغبانیم
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم
دریاب دست من که به پیری رسی جوان
آخر به پیش پای توگم شد جوانیم
گرنیستم خزانه خزف هم نیم حبیب
باری مده ز دست به این رایگانیم
تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو
لب وا نشد به شکوه ز بی همزبانیم
با صد هزار زخم زبان زنده ام هنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانیم
یاری ز طبع خواستم اشکم چکید و گفت
یاری ز من بجوی که با این روانیم
ای گل بیا و از چمن طبع شهریار
بشنو ترانه غزل جاودانیم
#شهریار
#غزل
@beytolghazal
از تختها و چشمها یک روز میافتد
شاهی که نشناسد غم سربازهایش را...
#یاسر_قنبرلو
#تک_بیتی
@beytolghazal
خیال روی توام دوش در نظر میگشت
وجود خستهام از عشق بیخبر میگشت
همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر میگشت
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
که در میانه خونابه جگر میگشت
چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر میگشت
ز آب دیده من فرش خاک تر میشد
ز بانگ ناله من گوش چرخ کر میگشت
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر میگشت
صبور باش و بدین روز دل بنه سعدی
که روز اولم این روز در نظر میگشت
#سعدی
#غزل
@beytolghazal