#حکایتنامه
🚨پاسخ معلم به سه سوال دانش آموز با یک #سیلی...☺️☺️
1⃣ سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟
اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟
2⃣ سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟
3⃣ سؤال سوم: اگر #شیطان از #آتش خلقت شده است، پس چرا در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت!
🔹معلم پس از شنیدن سوالانت بلافاصله کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد😳
🔹پسربچه گفت: برای چه زدید؟
چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوید؟
🔹معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم #جواب هر سه سوال شماست.
🔹پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم.
➕معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟
➖پسربچه: حس #درد بر صورتم دارم.
➕معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟
➖ پسربچه: بله.
➕معلم: پس آن را به من نشان بده.
➖پسربچه: نمیتوانم.
✅ معلم: این جواب اول من بود.
همگی به وجود #خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم(با چشم مادی) او را ببینیم.
➕سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟
➖پسربچه: نه!
➕معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟
➖پسربچه: نه!
✅ معلم: این #قضا_و_قدر بود.
➕ باز اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟
➖پسربچه: از گِل.
➕معلم: و صورت تو از چی؟
➖پسربچه: آن هم از گل
➕معلم: چه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟
➖پسربچه: حس درد داشتم
✅ معلم: آفرین، پس دیدی چطور گِل بر گِل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود، پس با اینکه #شیطان از #آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود.
@beytonoor
🚨 ماجرای #نبش_قبر حضرت رقيّه(س) در سال 1242
◆ ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر #حضرت_رقیه (سلام الله علیها) توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
◆ جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقی كه نَسَبش به سيّد مرتضی علمالهدی منتهی ميشد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش میکرد. چون به هوش میآمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف میکرد
◆ می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار #سیلی ، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر میخواست.
📝 و اما حکایت:
◾️ قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباسهاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند.
◾️ صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم.
◾️حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلامالله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است.
◾️ سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند
سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند،
هي ميگفت: «اي واي بر من.. واي بر من..
به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده
ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نميكنم، ميترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
◾️ سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه ميكرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.
◾️ وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايی پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانو مينهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد.
◾️ از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد.
دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.
آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد.
◾️ اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»
« آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»
◾️ پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند
اين موضوع پيش از اين به صورت روضهخواني از سوي حجتالاسلام #سيد_حسين_مومنی و حجتالاسلام سيد عبدالله #فاطمی_نيا ، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأييد علما نيز قرار گرفته است.
📚 منابع روایت:
منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
🏴 @beytonoor
11.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫مقام معظم رهبری:
اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا عمدا کنار بگذاریم، ملت ایران #سیلی خواهد خورد.
#تزویر
#نفوذ
@beytonoor