eitaa logo
بغض قلم
625 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
273 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
📒 مرا با خودت ببر/ رمانی با محوریت معجزه امام جواد (عليه‌السلام) داستان با ورود یک قفس به بازار بغداد شروع می‌شود، بازاریان شروع به حدس زدن در مورد محتویات قفس می‌کنند و هر کسی چیزی می‌گوید اما نگهبانان بعد از توقف و نشان دادن اسیر در آن ادعا می‌کنند که او پیامبر دروغین است و مردم باید او را نفرین کنند. جوان در قفس نامش ابراهیم است. او را به سیاه چال زندان بغداد می‌برند. ادویه فروش بازار که شیعه است داستان دروغگو بودن ابراهیم را باور نمی‌کند و برای شنیدن واقعیت به رئیس زندان که با او رفقاتی دارد مقداری عسل می‌دهد و برای اولین بار پیش ابراهیم می‌رود تا دلیل به زندان افتادن او را بداند. ابراهیم بعد از اینکه از ابن خالد ادویه فروش می‌خواهد در صورت مرگش به مادر و همسرش در دمشق خبر دهد، داستان اسارتش را برای او نقل می‌کند. نقل داستان زندگی ابراهیم در یک دیدار نیست و بعد از اینکه زمان ابن خالد در اولین دیدار تمام می‌شود، رئیس زندان از او می‌خواهد که برای دفعات بعد هم به فکر هزینه ملاقات باشد. 📒 مرا با خودت ببر/ مظفر سالاری / به‌نشر 🆔 @bibliophil
مرا با خودت ببر.MP3
19.58M
📒کتاب مرا با خودت ببر 🖌مظفر سالاری/ به‌نشر 💥 فصل اول 👇 دریافت نسخه کامل از طاقچه https://taaghche.com/audiobook/141106 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 جشنواره‌ی داستان کوتاه جان‌فدا 💥 مهلت تا نیمه‌ی خرداد ۱۴۰۲ 👇سایت جشنواره و اطلاعات تکمیلی https://soleimani.ir/jan_fada_public/ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚سه کتاب داستانی درباره امام‌جواد (عليه‌السلام) 📒 کتاب من و آقای همسایه داستان دختر نوجوانی در زمان ماست که از بودن مسجد امام‌جواد و چراغ‌های مسجد که نور آن اتاق‌خوابش را روشن می‌کند، ناراحت است و در حادثه‌ای با آقای همسایه دوست می‌شود. 📒 کتاب یک خوشه انگور سرخ داستانی تاریخی درباره امام‌جواد است که از زبان ام‌الفضل همسر امام و دختر مأمون نوشته شده است. 📒کتاب مرا با خودت ببر داستانی تاریخی از یکی از معجزات عجیب امام‌جواد 🆔 @bibliophil
شاید کبوترها از مشهدالرضا آمده‌ بودند. کبوترهایی که از دل مهربان پدری خبر داشتند. پدری که جانش برای جواد یکی یک دانه‌اش می‌رفت. کبوترها حرمت آب و دانه می‌فهمند. تحمل دیدن چشم‌های بی‌تاب پدری بالای سر پسری را زیر آفتاب سوزان نداشتند‌. کاش کربلا هم کبوتر داشت. 👇نقاشی: استاد روح‌الامین 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.055-56.mp3
1.77M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت پنجاه و پنج و پنجاه و ششم | سوره بقره | وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۵۵) ثمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۵۶) 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 8mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفتم.MP3
21.56M
✍آموزش داستان‌نویسی / جلسه هفتم مباحث این جلسه: پیرنگ داستان و کشمکش 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حتی معتصم هم به اندازهٔ پدر دخیل نیست در این فرجام تلخ. گرچه زمزمه‌های او آتش به جانم انداخته. اما نه... این شعله مدت‌هاست سوسو می‌کند. معتصم فقط هیزم به دل این آتش انداخت و شعله‌ورترش کرد. معتصم... معتصم... معتصم... آیا حدیثی که خواند راست بود؟ «قاتلان خودشان را می‌بخشند و حتی شفاعت می‌کنند...» قاتل... قاتل... قاتل... من و قتل؟ من و زهر خوراندن به همسر؟ چرا من؟ این‌همه آدم. این‌همه وزیر و کنیز و غلام! این‌همه سرباز و نگهبان! چرا من؟ معتصم، عباس، ابوالفضل... آن‌ها خود بیش از من اصرار دارند به نبودن محمد، پس خودشان هم این انگور را به او بخورانند. همین یک خوشه انگور سرخ را. انگور... انگور... همین انگوری که انگار به سرنوشت خاندان ما گره خورده است. انگور سبز، انگور سیاه، انگور سرخ... اما چرا انگور؟ میوهٔ دیگری روی زمین نیست؟ وای بر من... وای بر من، روزی که آن یک دانه انگور سرخ را از زمین برداشتم. شاید اکنون اینجا نبودم اگر برای برداشتن آن دانهٔ انگور خم نمی‌شدم؛ همان روزی که پدر با حالی عجیب از شکار برگشته بود. در قصر ولوله‌ای برپا بود. حضرت خلیفه از شکار برگشته بود؛ دست پر. اما گویی حادثه‌ای رخ داده بود که همه برآشفته بودند و دور نبود که آتش درونشان قصر را به آتش کشد. عمویم، معتصم، غضبناک بود. با شلاق تن و بدن غلامان را نوازش می‌کرد. ناسزا و دشنام بود که نثارشان می‌شد. زنان همه به حرم پناه برده بودند و کودکان هرکدام کنجی را برای استتار، تصاحب کرده بودند. من اما کنجکاو بودم بدانم این‌همه خشم معتصم از چیست. پشت ستونی پنهان شدم و از آنجا عمویم را نظاره کردم. صورتش انار رسیدهٔ در حال ترکی بود که سرخی‌اش تن و بدن غلامان بخت‌برگشته را به خون نشانده بود. شلاق را بر تن غلامان فرود می‌آورد و به کسی دشنام می‌داد. مخاطبش اما غلامان نبودند. با خود سخن می‌گفت یا فریاد می‌زد که صدایش به جایی بیرون از قصر برسد؟ نمی‌دانستم... ستون‌های قصر هم از فریادش به لرزه افتاده بودند. - شده‌ایم ملعبهٔ کودکان. تا بود بزرگانشان بودند، اکنون کودکانشان هم به سخره می‌گیرندمان. آخر کسی نیست بگوید، بغداد را چه به بنی‌هاشم؟ بغداد کجا و فرزندان علی کجا؟ مگر نمی‌دانید تا فرزندان علی هستند، خور و خواب بر فرزندان عباس حرام است؟ فریاد می‌زد و به بنی‌هاشم ناسزا می‌گفت. بنی‌هاشمی که آن زمان برایم بیگانه‌ای بیش نبود. همان‌قدر می‌دانستم که دشمنی‌مان با آنان دیرینه است. حرف و سخنشان همیشه بود؛ روز و شب، بین همگان، بین بزرگان و وزیران و کنیزکان. همه‌جا؛ حتی در پستوهای قصر. همیشه در عجب بودم از قدرت بی‌پایانشان و ترسی که از آن‌ها بر سر بنی‌عباس سایه افکنده بود. آنان قدرتمند بودند؛ حتی قدرتمندتر از پدر من. اما مگر ردای خلافت بر تن پدر من دوخته نشده بود؟ مگر بنی‌عباس سرور اعراب نبود و پدر من سرور بنی‌عباس؟ او مردی قدرتمند بود که همهٔ سربازان با آن همه زره و نیزه و شمشیر، در برابرش تعظیم می‌کردند و بی‌اذن او سر از خاک برنمی‌داشتند؛ همهٔ سربازان و سپهسالاران، همهٔ بزرگان، وزیران، بزرگ‌زادگان، کارگزاران و اشراف‌زادگان. 📒 کتاب یک خوشه انگور سرخ/ فاطمه سلیمانی / نشر نیستان 👇زندگی امام جواد از زبان ام‌الفضل همسر امام و دختر مأمون 🆔 @bibliophil
از بغداد به مدینه می‌رفت، موقع نماز مغرب شد. با جماعتی که همراهش بودند، وارد مسجدی شد. برای وضو آب آوردند، نشست کنار یک درخت خشک، وضو گرفت. قطرات آبِ وضو کنار درخت می‌ریخت. وارد مسجد شد. نماز خواند. بیرون آمد. درخت خشک سبز شده بود! نه فقط سبز میوه داده بود! به همه همراهانش میوه رسید. 📚 اعلام الوری 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متحیر نگاهش کردم. نمیدانستم چنین قصدی دارد. بیشتر فکر میکردم بناست زیارتی کنیم و برگردیم تبریز. با این احوال، تلاش کردم زنی باشم که مردش را تنها نمی گذارد و می کوشد به او بفهماند که هرجا باشد، همراه او خواهد ماند. برای همین با اینکه گوشه چشمم تر شده بود و فکر خانواده و تبریز در سرم خلجان می کرد، گفتم: «سید علی! تو هرجا باشی، من کنارت هستم، مراقب بچه هایت می مانم و با تمام وجود از درکنار تو بودن راضی هستم؛ حتی اگر لازم باشد که دختر پدر ثروتمند تبریزی بودنم را فراموش کنم.» 📒کتاب کهکشان نیستی/ زندگی آیت‌الله قاضی/ این فصل از زبان رخشنده‌ سادات همسر آیت‌الله قاضی است. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.057.mp3
1.28M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت پنجاه و هفتم | سوره بقره | وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 6mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
چون در مدرسه بهاره بودم ، نشد مطالبی قرار بدم، اما مطالبی که یاد گرفتم به اشتراک می‌زارم. ولی به پیام‌ها، کلاس و جشنواره‌ها توجه کنید، چون بهترین‌ها رو در اینجا معرفی می‌کنم. موفق باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part03_علی از زبان علی(1).mp3
9.18M
📒کتاب علی از زبان علی (عليه‌السلام) 🌸بخش ماجرای ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) 🌸خواستگاری امیرالمومنین (عليه‌السلام) از حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) 🌸خرید جهیزیه و وسایل خانه 🌸برگزاری مراسم عروسی 🆔 @bibliophil