eitaa logo
بغض قلم
637 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
258 ویدیو
30 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 💡فقط تلاش مستمر در مسیر! 📘کتاب‌های محدثه‌قاسم‌پور _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
، اولین بار بود مهمان کریم مرد بغدادی می شدم . خسته راه یک روزه. از مسافرت با اتوبوس گرم و جاده ی ناهموار. ابتدای بازار که پیاده شدیم . زانوهای جمع شده ام، گز گز کرد و تلو تلو خوردم. خسته بودم اما شوق زیارت مرا به انتهای بازار کاظمین می کشاند. شنیده بودم کریم‌ و مهربانید ، شبیه پدر هنوز چند قدمی مانده بود به حرم، مهمان شدیم به ظرفی غذا و جرعه ای آب . قبل از زیارت مهمانمان کردید برای رفع خستگی یک روزه ما هم برنامه داشتید . من دلتنگم ، دلتنگ کرامت ، دلتنگ کاظمین ، دلتنگ همان ظرف غذا روبه روی حرم دلتنگ سرک کشیدن برای دیدن گنبد انتهای بازار ... دلتنگ کاظمینی که انگار مشهد بود.
📒 مرا با خودت ببر/ رمانی با محوریت معجزه امام جواد (عليه‌السلام) داستان با ورود یک قفس به بازار بغداد شروع می‌شود، بازاریان شروع به حدس زدن در مورد محتویات قفس می‌کنند و هر کسی چیزی می‌گوید اما نگهبانان بعد از توقف و نشان دادن اسیر در آن ادعا می‌کنند که او پیامبر دروغین است و مردم باید او را نفرین کنند. جوان در قفس نامش ابراهیم است. او را به سیاه چال زندان بغداد می‌برند. ادویه فروش بازار که شیعه است داستان دروغگو بودن ابراهیم را باور نمی‌کند و برای شنیدن واقعیت به رئیس زندان که با او رفقاتی دارد مقداری عسل می‌دهد و برای اولین بار پیش ابراهیم می‌رود تا دلیل به زندان افتادن او را بداند. ابراهیم بعد از اینکه از ابن خالد ادویه فروش می‌خواهد در صورت مرگش به مادر و همسرش در دمشق خبر دهد، داستان اسارتش را برای او نقل می‌کند. نقل داستان زندگی ابراهیم در یک دیدار نیست و بعد از اینکه زمان ابن خالد در اولین دیدار تمام می‌شود، رئیس زندان از او می‌خواهد که برای دفعات بعد هم به فکر هزینه ملاقات باشد. 📒 مرا با خودت ببر/ مظفر سالاری / به‌نشر 🆔 @bibliophil
📚سه کتاب داستانی درباره امام‌جواد (عليه‌السلام) 📒 کتاب من و آقای همسایه داستان دختر نوجوانی در زمان ماست که از بودن مسجد امام‌جواد و چراغ‌های مسجد که نور آن اتاق‌خوابش را روشن می‌کند، ناراحت است و در حادثه‌ای با آقای همسایه دوست می‌شود. 📒 کتاب یک خوشه انگور سرخ داستانی تاریخی درباره امام‌جواد است که از زبان ام‌الفضل همسر امام و دختر مأمون نوشته شده است. 📒کتاب مرا با خودت ببر داستانی تاریخی از یکی از معجزات عجیب امام‌جواد 🆔 @bibliophil
شاید کبوترها از مشهدالرضا آمده‌ بودند. کبوترهایی که از دل مهربان پدری خبر داشتند. پدری که جانش برای جواد یکی یک دانه‌اش می‌رفت. کبوترها حرمت آب و دانه می‌فهمند. تحمل دیدن چشم‌های بی‌تاب پدری بالای سر پسری را زیر آفتاب سوزان نداشتند‌. کاش کربلا هم کبوتر داشت. 👇نقاشی: استاد روح‌الامین 🆔 @bibliophil
📒 مرا با خودت ببر/ رمانی با محوریت معجزه امام جواد (عليه‌السلام) داستان با ورود یک قفس به بازار بغداد شروع می‌شود، بازاریان شروع به حدس زدن در مورد محتویات قفس می‌کنند و هر کسی چیزی می‌گوید اما نگهبانان بعد از توقف و نشان دادن اسیر در آن ادعا می‌کنند که او پیامبر دروغین است و مردم باید او را نفرین کنند. جوان در قفس نامش ابراهیم است. او را به سیاه چال زندان بغداد می‌برند. ادویه فروش بازار که شیعه است داستان دروغگو بودن ابراهیم را باور نمی‌کند و برای شنیدن واقعیت به رئیس زندان که با او رفقاتی دارد مقداری عسل می‌دهد و برای اولین بار پیش ابراهیم می‌رود تا دلیل به زندان افتادن او را بداند. ابراهیم بعد از اینکه از ابن خالد ادویه فروش می‌خواهد در صورت مرگش به مادر و همسرش در دمشق خبر دهد، داستان اسارتش را برای او نقل می‌کند. نقل داستان زندگی ابراهیم در یک دیدار نیست و بعد از اینکه زمان ابن خالد در اولین دیدار تمام می‌شود، رئیس زندان از او می‌خواهد که برای دفعات بعد هم به فکر هزینه ملاقات باشد. 📒 مرا با خودت ببر/ مظفر سالاری / به‌نشر 🆔 @bibliophil
شاید کبوترها از مشهدالرضا آمده‌ بودند. کبوترهایی که از دل مهربان پدری خبر داشتند. پدری که جانش برای جواد یکی یک دانه‌اش می‌رفت. کبوترها حرمت آب و دانه می‌فهمند. تحمل دیدن چشم‌های بی‌تاب پدری بالای سر پسری را زیر آفتاب سوزان نداشتند‌. کاش کربلا هم کبوتر داشت. 👇نقاشی: استاد روح‌الامین 🆔 @bibliophil
📚سه کتاب داستانی درباره امام‌جواد (عليه‌السلام) 📒 کتاب من و آقای همسایه داستان دختر نوجوانی در زمان ماست که از بودن مسجد امام‌جواد و چراغ‌های مسجد که نور آن اتاق‌خوابش را روشن می‌کند، ناراحت است و در حادثه‌ای با آقای همسایه دوست می‌شود. 📒 کتاب یک خوشه انگور سرخ داستانی تاریخی درباره امام‌جواد است که از زبان ام‌الفضل همسر امام و دختر مأمون نوشته شده است. 📒کتاب مرا با خودت ببر داستانی تاریخی از یکی از معجزات عجیب امام‌جواد 🆔 @bibliophil