eitaa logo
بغض قلم
625 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
273 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: روزی نشسته بودم خالی به مناجات. همی نگه کردم: برنایی را دیدم! نیکورویی! نیکومویی! نیکومنظر! نیکوجامه! قدم وی بر زمین و سر وی به عنان آسمان رسیده. مرا گفت: «اقرأ یا محمّد!» من گفتم: «چه خوانم؟» گفت: «اقرأ بِاسمِ ربّک! بگو: بسم الله الرّحمن الرّحیم.» من این بگفتم. از برکت این نام، راحتی در هفت اندام من آمد. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدیجه را گفتم: «دثّرونی! دثّرونی! مرا بپوشید!» خدیجه وی را به جا بپوشید. جبریل بازآمد. گفت: «یا ایّها المدّثّر! ای جامه در سر آورده! برخیز خلق را بیم کن از دوزخ و با توحیدِ خدای را خوان آنکه تو رسول خدایی!» 🆔 @bibliophil
پیامبر مشغول سخنرانی بود در میان سخنرانی، ابوحازم را دید که زیر نور خورشید است. برای آن که ابوحازم راحت باشد، پیامبر سخنرانی را قطع کرد و روبه او کرد و از وی خواست تا به سایه برود. 📒 منبع: حکایت‌نامه موضوعی پیامبر اعظم / نشر جمال / ص ۸۷۰ 🆔 @bibliophil
🌸 نیکوکار تر از همه در سال پنجم هجری که مردم مکه هنوز مسلمان نشده بودند به فقر شدیدی دچار شدند. پیامبر پانصد دینار برای ابوسفیان فرستاد تا بین فقرای قریش تقسیم کند. وقتی پول به ابوسفیان رسید، گفت: چه کسی از محمد نیکوکار تر، ما با او می‌جنگیم و می‌خواهیم خونش را بریزیم و او برای ما هدیه می‌فرستد و به ما نیکی می‌کند. 📒 منبع؛ حکایت‌نامه موضوعی پیامبراعظم، ص ۲۵۴ 🆔 @bibliophil
بغض قلم
یادداشتم درباره کتاب انتقام، در خبرگزاری کتاب ایران/ صبح امروز https://www.ibna.ir/vdci5raprt1ap
🌸 بخشی از یادداشتم درباره‌ی کتاب انتقام/ این کتاب برای نوجوان‌هاست و به ماجرای شهادت حمزه عموی پیامبراکرم و گذشت کریمانه‌ ایشان اشاره دارد. نویسنده در لابه‌لای حوادث داستانی با تکیه بر ماجرای شهادت عموی پیامبر، قصد دارد شیرینی گذشت را نشان بدهد. در این بین نویسنده از کشمکش‌هایی که سلمان در مدرسه با دوستانش دارد و فضای رقابتی مرسوم بین نوجوان‌ها هم برای پیش‌برد اهداف داستان استفاده کرده است. در بخشی از داستان می‌خوانیم: (هند از حمزه کنیه به دل داشت و می‌خواست انتقام خون پدر، برادر و عمویش را که در جنگ بدر به وسیله حمزه کشته شده بودند، بگیرد. هند به همه گفته بود تا انتقام خون عزیزانم را از محمد نگیرم خود را معطر نخواهم کرد. برای همین به وحشی گفت؛ اگر او را بکشد از مال دنیا بی نیازش می‌کند. حامد گفت؛ (بقیه‌ش رو من می‌دونم. وحشی حضرت حمزه رو می‌کشه و جگرش رو از سینه بیرون می‌کشه. بعد هم هند میاد و مثل وحشی‌ها اون رو می‌خوره.) سلمان چهره در هم کشید، حالش بد شده بود. به کتاب نگاه کرد. حامد درست گفته بود. برایش عجیب بود کسی بخواهد برای انتقام گرفتن، جگر کسی را بخورد.) 🌺 متن کامل در سایت ایبنا   https://www.ibna.ir/vdci5raprt1apy2.cbct.html 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 آنک آن یتیم نظر کرده 🖌 به قلم محمدرضا سرشار 🌻 نشر سوره مهر ⭐️ مضمون زندگی پیامبراکرم 🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒 آنک آن یتیم نظر کرده 🖌 به قلم محمدرضا سرشار 🌻 نشر سوره مهر ⭐️ مضمون زندگی پیامبراکرم 🆔 @bib
آنک آن یتیم نظر کرده" به قلم "محمدرضا سرشار"، رمانی است پیرامون زندگی پیامبر که بخش اول آن، با رویای عبدالمطلب شروع می‌شود و به او الهام می‌شود که چاه زمزم را حفر کند. او محل حفاری را در نزدیکی مکه که در خوابش به آن اشاره شده بود، پیدا می‌کند. قریش با حفر چاه مخالف هستند و از عبدالمطلب می‌خواهند که از این کار خودداری کند. در نهایت به توافق می‌رسند که نزد یک روحانی بروند و حکم او را بپذیرند. روحانی در حومه مکه زندگی می‌کند و چند نفر از اهالی قریش همراه با عبدالمطلب نزد او می‌روند. آنها در راه گم می‌شوند و در مخمصه وحشتناکی گرفتار می‌شوند، بنابراین به عبدالمطلب اجازه می‌دهند که چاه را حفر کند. عبدالمطلب در حین حفر چاه، گنجی را پیدا می‌کند و... 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فکر کن یه شب مادرت بگه اون کتاب بنداز کنار بگیر بخواب، کور شدی! 😂 شب بخیر 🆔 @bibliophil
📒بهونه بنی اسرائیلی، شماره اول 🙊 برای مطالعه وقت ندارم؟‌ بچه‌داری، خانه‌داری، درس و کارمون تو انجام میدی ما کتاب بخونیم؟! 🌻 نه عزیزم! فقط می‌تونم براتون یه مثال بزنم. یه خانم آمریکای هستند خانم نینا سنکویچ که لعنت خدا بر این آمریکایی‌های بیکار و کافر، ۴ تا پسر قد و نیم قد هم داره انقدر بیکاره روزی یه کتاب ۳۰۰ صفحه‌ای می‌خونه و براش داخل سایت‌ش یادداشت می‌نویسه. یک سال پشت هم این کار انجام داد. و ۳۶۵ کتاب در ۳۶۵ روز خوند. زنکه بیکار 😳 خوب! تازه کتاب هم نوشته اعتراف کرده با ۴ تا بچه که هر روز تو مدرسه یه شیطونی جدید می‌کردند، چه‌طوری وقت کرده روزی انقدر کتاب بخونه! واقعا ملت بیکارند. اسم کتابش هم تولستوی و مبل بنفش! البته شما که کار دارید و فرصت ندارید بخونید. ببخشید وقت تون گرفتم. 📒تا بهونه‌های بنی اسرائیل بعدی.... 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ایام جشن‌های ماه شعبان و نیمه شعبان داریم نزدیک میشیم، در کنار جشن، خوبه که به عزیزان‌مون مخصوصا بچه‌ها کتاب هدیه بدیم. چندتا کتاب کودک و نوجوان مناسب این ایام معرفی می‌کنم. 🆔 @bibliophil
مجموعه داستان دنباله‌دار/ اثر خانم کلر ژوبرت نویسنده فرانسوی مسلمان/ با درون‌مایه مهدوی 📒 خانم ژوبرت در این داستان زیبا برای بچه‌ها از سن زیاد و غیبت امام زمان صحبت کرده تا به بخشی از سوالات شون درباره امام زمان جواب داده باشه. 🌺قیمت کتاب هم برا هدیه دادن عالیه حدود بیست هزارتومان و از به نشر بخرید موقع تحویل نمک حرم امام‌رضا هم براتون می‌فرستند. 🆔 @bibliophil
بزن بریم کشور آزادی زنان؛ اینجا آمریکاست/ برشی از حمایت و نقض حقوق بشر به سبک غربی‌های مهربان‌تر از ایران! 📒 تازه زنگ آخر را زده بودند. بغل اتاقک شیشه‌ای ایستگاه اتوبوس، پر از دخترهای کلاس هفتمی و هشتمی بود. مقنعه‌هایشان را توی گردن‌شان پایین کشیده بودند و موهایشان بیرون ریخته بود؛ یک جور اعتراض اجتماعی به سبک خودشان. خیابان را روی سرشان گذاشته بودند. در این نقطه از اهواز، معمولا برای جلوگیری از کنش و واکنش، زنگ آخر دبیرستان پسرانه و دخترانه را با اختلاف می‌زنند اما ایستگاه اتوبوس امانیه نقطه‌ی وصلی است که آن‌ها را با جیغ و داد و حرکات ناموزون به هم می‌رسانَد و همیشه صدای بزرگ‌ترهایی که منتظر اتوبوس‌اند را درمی‌آوَرد 📒 به قلم دوست عزیزم خانم حنان سالمی/ متن کامل در خبرگزاری فارس http://fna.ir/1uos1o 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ کس به من نگفت: که شما مهربان ترین فرد عالم هستید؛ هزار بار مهربان‌تر از مادر و قتل و کشتار از روش شما به دور است، مگر نه این است که قرار شد بر سیره و روش جد بزرگوارتان رسول مهر و رحمت عمل کنید که در فتح مکه، با اینکه قدرت داشت، از همه گذشت از همه کسانی که او و یارانش را آزرده بودند. من نمی دانستم که شما پدری مهربان، همدم و مونسی دلسوز و رفیقی خیرخواه هستید و چقد دیر فهمیدم که شما یار بی کسان، طبیب دردمندان، راهنمای گمشدگان و انیس غریبانی. و من چقدر دیر دانستم که شما نمایانگر صفات خدایی؛ و مهربانی تنها یکی از صفات اوست، که در شما نورافشانی می کند. من تازه شنیده ام که شما با غم ما غمناک و با شادی ما، شاد می شوی و نسبت به ما از خودمان، مهربان تر و دلسوزتری و صلاح مرا بهتر از خودم می دانی ک به سعادت و کمالم مشتاق تر از خودم هستی. کاش این مهربانی را از نوجوانی درک می کردم تا حال، دیگر قلبم انیس و مونس این غربت و تنهایی نمی شد‌. 📒کتاب هیچ کس به من نگفت، نوشته حسن محمودی توسط انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود در پاییز ۹۶ و در ۶۵ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب در قالب نجواهای نوجوانی‌ست با امام زمان. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نخود زرنگ چهار داستان در این کتاب می خوانیم ... - نخودی که در آش نذری نیمه شعبان شرکت می کند. - کبوتری که زیبایی های ظهور را تعریف می کند. - زمینی که به مسجد مقدس جمکران در آن ساخته می شود . - پولی که به نیت سلامتی امام زمان (عج) در صندوق صدقات قرار می گیرد. ▫️نویسنده حسن محمودی ▫️ناشر مهدویت ✅ مناسب برای ۶ تا ۱٠ ساله 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده می داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می بخشید و مهرِ ربانی گرما می داد. و ما هرچه استقامت؛ از این صدا گرفتیم و هرچه تحمل؛ از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگین ترین پنجه های شکنجه تاب می آوردیم که شکنج زلف تو را می دیدیم. در کشاکش تازیانه ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می داد و صدای گامهای آمدنت توانمان می بخشید. رایحه ات که مژده حضور تو را بر دوش می کشید مرهمی بر زخم های نو به نو مان بود و جبرهای جانهای شکسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که آمدنی بودی.تحمل شدائد از آن رو شدنی بود که ظهورت شدنی بود و به تحقق پیوستنی. انگار تخم صبر بودیم که در خاک انتظار تاب می آوردیم تا در هرم حورشید تو به بال و پر بنشینیم. سنگینی بار انتظار بر پشت ما، یک سال و دو سال نیست سنگینی یک قرن و دو قرن نیست. حتی از زمان تودیع یازدهمین خورشید نیست.تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است بر می گردد، به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوی مظلومیت نشست، به آن سم اسبهای کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد. به آن جنایتی که دست و پای مردانگی را برید، از آن زمان تا کنون ما به آب حیاتِ انتظار زنده ایم، انتظار ظهور منتقمِ خون حسین. تاریخ استقامت ما از آن هم دورتر می رود، از عاشورا می گذرد و به بعثت پیامبر اکرم می رسد.... 🆔 @bibliophil