جابر ابن عبدالله گفت که:
چون فاطمه، حسن را بزاد، امیرالمؤمنین علی را گفت: نامش بَرنه.(برایش نام بگذار)
امیرالمؤمنین گفت: ( من سَبق نبرم به نام نهادن او بر رسول)
رسول گفت: (من سَبق نبرم به نام او بر خدای)
خدای وحی کرد به جبرئیل که:( محمد را فرزندی آمده است. برو و سلام من رسان محمد را تهنیت بگو و بگو که: علی از تو به منزلت هارون است از موسی. تو نیز این فرزند را نام پسر هارون بَرنه.)
رسول گفت:(نام پسر هارون چه بود؟)
گفت:(شَبَر)
رسول گفت:(زبان من عربی است.)
گفت: (نامش حَسن کن.)
رسول موی سر حسن باز کرد و برابر آن نقره به درویشان داد.
📒کتاب قاف/ نويسنده یاسین حجازی/ انتشارات شهرستان ادب/ بازخوانی زندگی پیامبر از سه متن کهن فارسی
🆔 @bibliophil
حسنم هنوز کودک است اما آیههایی که پدربزرگ میخواند به خاطر میسپارد و هنگامی که به نزدم میآید، میگوید:(مادرجان! امروز اینها را یاد گرفتم)
بعضی وقتها میدیدم فرزندم حسن مجتبی، بالشها را کنار هم میگذارد و برای خودش منبری درست میکند.
آن وقت روی آن مینشیند و سخنرانی میکند. من از این کار کودکم شگفت زده میشدم و میگفتم: (عزیزم چقدر خوب سخن میگویی و چه زیبا خداوند را ستایش میکنی!)
او هر بار بهتر و زیباتر از دفعهی قبل سخن میگفت. هیچ کس هم جز من، برادر و خواهرش از این مسئله آگاه نبود.
یک روز این راز را برای همسرم علی (علیهالسلام) فاش کردم و گفتم:(نمیخواهی پای منبر فرزندت حسن بنشینی؟)
علی(عليهالسلام) فرمود: (چرا نخواهم، مشتاقم بشنوم)
روز بعد، علی(عليهالسلام) گوشهای مخفی شد. پسرم سخنرانی را شروع کرد. اندکی لکنت زبان داشت. از او پرسیدم:(حسن جان تو که زبانت مثل شمشیر بود. چرا امروز مثل گذشته روان صحبت نمیکنی؟)
اندکی سکوت کرد و سپس گفت؛(مادرجان! شخصیت بزرگواری در حال گوش دادن به حرفهای من است.)
در این هنگام علی (عليهالسلام) از نهانگاه بیرون آمد و حسن را غرق بوسه کرد.
📒 کتاب امام حسن، جواد نعیمی/ به نشر
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
4_5886738074896959396.mp3
4.14M
بغض قلم :
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء پانزدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
بغض قلم
🦋جلسه چهاردهم آموزش داستان نویسی 🖌سعید فرض پور 📒موضوع این جلسه: زبان معیار یا محاوره/ لحن نوشتن دا
48.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋جلسه پانزدهم آموزش داستان نویسی
🖌سعید فرض پور
📒موضوع این جلسه: ه کسره/ گویش و لهجه در داستان
💥 منبع؛ کانال تلگرام
galimalva
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🌸دریای کرم
به حضور امام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن(عليهالسلام) دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه پانصد دینار به او بدهند.
مرد سائل، حمالی را صدا زد که پول هایش را برایش ببرد. حضرت، پوستین خود را هم داد و فرمود: «این را هم به جای کرایه به آن مرد بده».
📒ستارگان درخشان، ص 46
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
-464707839_1782328631.mp3
7.68M
🌸 داستان کریم یعنی حسن (عليهالسلام)
✍ نویسنده داستان:
دوست عزیرم، بانو الناز رحمت نژاد
🎙 گوینده داستان:
بانو فاطمه فدایی
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
#داستان_نویسی
#نویسندگی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🌸 زیارت امام حسین در شب جمعه بدعت است؟!
سلیمان اعمش چنین نقل کرده است که در کوفه همسایه ای داشتم که برخی شبها برای شب نشینی نزد او میرفتم و با هم گپ و گفتی میکردیم.
شبی در میان حرفها اتفاقاً سخن ازکربلا به میان آمد. از او پرسیدم نظرت درباره زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چیست؟
او گفت: زیارت حسین (علیه السلام) نوعی بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و سرانجام گمراهی آتش جهنم است.
من بسیار ناراحت و خشمگین شدم.
برخاستم و به خانهام رفتم، اما با خود گفتم که بامداد پیش او میروم و گزیده ای از فضائل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را برای او بازگو میکنم; اگر بر لجاجت و انکارش اصرار ورزید، او را می کشم.
سلیمان میگوید: صبح که در خانهاش را زدم. همسرش پشت در آمد. سراغ شوهرش را گرفتم، زن گفت: دیشب برای زیارت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به کربلا رفته است.
با تعجب فراوان از او جدا شدم و به طرف کربلا رفتم. با خود میگفتم: هم زیارتی میکنم و هم دوستم را میبینم .وقتی که وارد حرم مطهر شدم همسایهام را یافتم که فروتنانه سربه سجده گذاشته و زارزار میگرید و از خدا استغفار و توبه میطلبد.
بعد از مدت طولانی سر از سجده برداشت. نزد او نشستم. دیدم حالش آشفته و دگرگون است. پرسیدم: مرد حسابی، تو دیروز میگفتی زیارت امام حسین (علیه السلام) بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و سرانجامش آتش جهنم است، اما اکنون میبینم که به زیارتش آمده ای. چه شده است؟
گفت: سلیمان، سرزنشم نکن، زیرا من اصلا به امامت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) معتقد نبوده ام تا آنکه دیشب بعد از رفتنت خوابم برد و خوابی شگفت دیدم و به وحشت افتادم، گفتم :چه خوابی دیدی؟
گفت: در عالم خواب مردی جلیل القدر دیدم که زبان از وصف جمال و جلالش ناتوان است. گرداگرد او را جمعیتی احاطه کرده بودند و در جلوی او سواری بود و آن سوار برسر خود تاجی داشت چهارگوش و زیبا که روی هر گوشه و سمت آن گوهری درخشنده و زیبا نصب شده بود که تا مسافتی راه را روشن میکرد. از یکی ازخدمتگزاران آن حضرت پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: حضرت رسول الله (صلّی الله علیه و آله) هستند.
پرسیدم: آنکه پیش روی اوست کیست؟
گفت: آقا امیرالمومنین علی، وصی رسول الله (صلّوات الله علیهما و آلهما) هستند.
آنگاه دیدم، ناقه ای از جنس نور پیدا شد که هودجی از نور بر آن بود و در میان زمین و آسمان پرواز می کرد.
پرسیدم: این ناقه ازکیست؟
گفت: ازحضرت خدیجه کبری و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) است.
پرسیدم: این جوان کیست؟
گفت: حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) هستند و همهء آنها برای زیارت مظلوم کربلا حضرت سیدالشهدا اباعبدالله الحسین (علیه السلام) میروند.
در این هنگام هودجی دیدم که نوشته هایی از طرف آن برزمین پخش میشود، پرسیدم: این ها چهاند؟
گفت: در اینها چنین نوشته شده است:
“امان من النار لزوار الحسین (علیه السلام) لیله الجمعه."
(کسانی که در شب جمعه به زیارت امام حسین علیه السلام میآیند از آتش جهنم دراماناند).
خواستم یکی از آن امان نامهها را بردارم اما نگذاشت و گفت: تو که میگفتی زیارت امام حسین (علیه السلام) بدعت است لذا این نوشته بدست تو نمیرسد مگر آن که با اعتقاد و ایمان به برتری و شرافت آن حضرت، ایشان را زیارت کنی.
در این حال با جزع و گریه و ترس از خواب بیدار شدم و درهمان ساعت به زیارت حضرت سیدالشهدااباعبدالله الحسین (علیه السلام) مشرف شدم، وتوبه کردم. سلیمان، به خدا سوگند، من از کنار قبر امام حسین (علیه السلام) جدا نمی شوم تا آن دم که روح از بدنم جدا شود.
📚 دارالسلام، محدث نوری، ج۱، ص۲۲۳
#کربلا
#شب_جمعه
🆔 https://eitaa.com/bibliophil