eitaa logo
بغض قلم
628 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
272 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
01.Hamd.00.mp3
1.73M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت اول | سوره حمد | کلیات 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 8mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
01.Hamd.01.mp3
2.15M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت دوم | سوره حمد | تفسیر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز، تفسیر قرآن: 10mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
برگردید همه‌ی شما را بخشیدم. از ابن‌عباس نقل شده که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شنیده که فرمودند:(چون صبح روز عید فرا رسد، خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگیزد؛ پس در زمین فرود آیند و سر کوچه و گذرها بایستند و گویند: (اى امّت محمد، به‌سوى پروردگار کریم براى نماز عید بیرون شوید که او پاداش فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بیامرزد.) و چون سوى محل برگزارى نماز عید روند، خدا عزّوجل به ملائکه فرماید: (اى ملائکه من، پاداش یک اجیر وقتى به وظیفه‌‏اش عمل کند چیست؟ گویند: معبودا و سيّدا، پاداش او آن است که اجر او را به‌طور کامل عطا کنى.) خدا عزّوجل فرماید: (اى ملائکه من، شما را گواه مى‏‌گیرم که من پاداش این را که در ماه رمضان روزه گرفتند و به نماز ایستادند، خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم.) و مى‏‌فرماید: (اى بندگانم، از من درخواست کنید. به عزّت و جلالم خودم سوگند، شما امروز در این گردهمایی خود براى آخرت و دنیای‌تان هرچه از من بخواهید، به شما ببخشم. و به عزّتم سوگند، تا آن زمان که مرا مراقب خود بدانید و از من بترسید، گناهان و عیوب شما را بپوشانم. به عزّتم سوگند که شما را از عذاب پناه دهم و در نزد کسانى که در دوزخ جاودانند، رسوا نسازم. باز گردید که همگى بخشیده شده‌‏اید. شما مرا خشنود ساختید و من از شما خشنود گشته‌‏ام.) پیامبر فرمود:(پس ملائکه بدین بخششى که خداوند به این امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنایت فرموده، یکدیگر را بشارت داده و تبریک گویند.)) 📒امالی مفید، ص٢٣٢؛ اقبال‌الاعمال، ج١، ص٢۵؛ بحارالانوار، ج٩٣، ص٣٣٩ 🆔 @bibliophil
این‌جا ایرانه! این جا مردمش نمی بازن! 🆔 @bibliophil
عید است و دلم خانه‌ی ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماه تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01.Hamd.02.mp3
1.73M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت سوم | سوره حمد | الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز، تفسیر قرآن: 8mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گشتم همه جا بر در و دیوار حریم‌ت جایی ننوشته‌است، گنه کار نیاید **** _ می‌دانی چه کردم؟! خیال کردم خیلی می‌دانم. گمان بردم همان گونه که شیخ بهایی در معماری استادی تمام است و حرفش حجت برای بقیه، در آداب زیارت هم می‌تواند نظر بدهد. خیال باطل! خواستم هرکس نتواند پا به حرم بگذارد. خواستم سر در حرم (امام مهربانی‌ها) بر کتیبه‌ای ذکر بگذارم که تنها و تنها پاکان و شنوندگان پیغام سروش، لیاقت زیارت این آستان را داشته باشند. اما غلط بود. انگار که همه‌ی افکارم در این باره اشتباه بود و چه زود امام خود جواب این نادانی‌ام را دادند. متولی پیشم آمد. خوابی دیده بود در مورد من، او گفت؛ (امام رضا را به خواب دیده که فرموده‌اند کتیبه‌ی شیخ بهایی را بر در خانه‌ی ما نزنید.خانه‌ی ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمی‌شود و هرکس بخواهد می‌تواند بیاید.) شیخ دوباره گریست. بغضش ترکیده بود و امان نمی‌یافت تا حرف بزند. محمد علی و ابوالقاسم نمی‌توانستند چیزی بگویند تا او را آرام کنند. شیخ در همان حال حرفش را ادامه داد. _ یا ستار العیوب! در این بارگاه شاه و گدا راه دارند، درویش و غنی، قدیس و گنه‌کار. اینجا ضامن آهو چشم انتظار آنان است که از نفس خود فراری شده و مامنی می‌جویند. یا ستارالعیوب! از آنچه بر دلم رفته و مورد رضای رضایت نبود. بگذر. یا رضا! به توبه‌ام، بهاالدین محمد، شیخ بهایی بی بها، این خادم کمترینت را ببخش. شیخ زمزمه کرد و داخل بقعه رفت. کاش مولا پاسخ درستی و نادرستی همه را به همین سرعت و سادگی بدهد. 📒 کتاب غریب قریب/ سعید تشکری/ نشر کتابستان معرفت 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01.Hamd.03.mp3
1.91M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت چهارم | سوره حمد | الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز، تفسیر قرآن: 9mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ تسبیح هر لحظه به ساعت پرواز مشهد_تهران نزدیک‌تر می‌شدم و حسرت سوغاتی که فرصت خریدن آن را پیدا نکرده بودم، بیشتر اذیتم می‌کرد. فقط خیلی سریع دوتا جانماز برای مادر خودم و مادر همسرم خریدم. برای مادر خودم جانماز سبز و برای مادر همسرم کرم. به هتل برگشتیم و چمدان‌ها را برداشتیم. توی دلم دوتا چیز مانده بود که چون فرصت نداشتم، نشد بخرم. یکی تسبیح برای دوتا جانماز و یکی هم یک تسبیح فیروزه‌ای برای خودم که یادگار اولین سفر مشهد با خانمم باشد. حتی همسرم هم از خواسته دلم خبر نداشت ولی امام رضا خبر داشت. از هتل بیرون آمدیم و چمدان‌ها را پشت ماشین گذاشتیم. پیرمردی جلویم را گرفت و گفت؛ (جوان این‌ها برای تو.) بعد از جیب‌ سه تا تسبیح بیرون آورد. یکی تسبیح سبز، دیگری کرم و سومی فیروزه‌ای و رفت. دقیق به رنگ جانمازها و به رنگ فیروزه‌ایی که دلم می‌خواست. و من ماندم و گنبدی که انتهای خیابان لبخند می‌زد و امامی که قدر چشم برهم زدنی غافل از حال میهمان‌ش نیست. 📒 به روایت همراهان کانال 🆔 @bibliophil
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم، من که روم خانه به خانه عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01.Hamd.04.mp3
2.27M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت پنجم | سوره حمد | مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ  🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز، تفسیر قرآن: 10mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ۱ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋جلسه سی‌‌و‌دوم آموزش داستان نویسی 🖌سعید فرض پور 📒موضوع این جلسه: فضاسازی در داستان‌ 💥 منبع؛ کانال تلگرام galimalva 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01.Hamd.05.mp3
3.45M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ششم | سوره حمد | إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 15mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه‌ی قاصدک رقیه نفس نفس زد. قاصدک را گرفت و توی دست نگه داشت و نفس راحتی کشید. هنوز نفسش جا نیامده بود که باد ملایمی وزید و قاصدک را با خودش برد. رقیه دنبال قاصدک دوید: (کجا میری! صبر کن منم بیام.) حمیده هم پشت سر رقیه دوید. صدای دویدن و خنده بچه‌ها صحرا را پر کرده بود. رقیه با دست به بوته خاری اشاره کرد؛(اونجاست حمیده، نشسته اونجا، بیا بریم دنبالش.)‌ پر قاصدک به تیغ‌های خار چسبیده بود. چند قدم تا رسیدن به قاصدک مانده بود که باد شدیدی وزید. تکه‌ای از قاصدک به تیغ خار ماند و قاصدک پر شکسته به بالای آسمان رفت. حمیده تکه جامانده قاصدک را از تیغ جدا کرد. توی دست گرفت و زیر لب زمزمه کرد:(اگه بابام دیدی! بهش بگو دلم تنگ شده) بعد قاصدک تکه شده را به دست باد داد. رقیه و حمیده به پرواز قاصدک نگاه کردند. قاصدک دور و دورتر شد. خسته به گوشه‌ای زیر سایه تک درخت وسط صحرا برگشتند. حمیده عرق پیشانی‌اش را پاک کرد:(تو فکر می‌کنی اونجایی که قرار بریم چه شکلیه؟) رقیه دست ش را سایه‌بان چشم‌هایش کرد که نور آفتاب کمتر بتابد: (نگران نباش، ما داریم می‌‌ریم مهمونی!) حمیده اهی کشید:(آخه تو بابات کنارته...) حمیده لبش را گاز گرفت و حرف را نصفه گذاشت، یاد حرف بابا افتاد که وقت رفتن گفته بود؛(دختر کوچولو بابا! شکایت نداریم!) رقیه دست حمیده را گرفت؛(نگران نباش! بابای تو مثل عمو خیلی پر زور و قوی)‌ رقیه این را گفت و بلند شد. پشت چادرش را تکاند که خاک‌ها روی زمین بریزد: (نگاه کن! عمه زینب دنبال مون می گرده!) رقیه دوید و خودش را توی بغل عمه انداخت. عمه هر دوتا دختر را بغل کرد:(همراهم بیاید! بابا حسین دنبال حمیده می گرده!) رقیه ماجرای قاصدک را تعریف کرد:(عمه جون! دنبال قاصدک بودیم . اما قاصدک شیطون فرار کرد.) عمه سرش را پایین انداخت و لبخند زد. دست حمیده و رقیه را گرفت و باهم وارد خیمه امام حسین(عليه‌السلام)‌شدند. بابا حسین دست حمیده را گرفت، بغلش کرد. حمیده را روی زانوی خودش نشاند. نازش کرد، دست‌هایش را بوسید. همه گریه‌ کردند. رقیه پایین چادر عمه را کشید و گفت:(چرا همه گیر می کنن؟) عمه دستی روی سر رقیه کشید؛(رقیه جونم چیزی نیست ، از این به بعد بابا حسین بابای حمیده‌ام هست . چون باباش رفته سفر و دل حمیده یه ذره شده! ) رقیه خندید. دندان‌های مرواریدی، کنار هم قرار گرفت؛(چقدر بابا حسین مهربونه! همین الان حمیده داشت به من می گفت دلش برا باباش تنگ شده.؟) رقیه فکر کرد و دوباره ادامه داد:(قاصدک خوش خبر، می خواست به حمیده این خبر بگه، که از این به بعد بابا حسین بابای اونم هست!) 🖌 سالروز ورود مسلم‌بن عقیل به کوفه 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا