مدتی بود که به دور دوم ریاست جمهوری ات فکر میکردم؛ که چه خواهد شد؟ تو اولین رئیس جمهور تک دوره ای ایران خواهی شد یا نه؟
الان اما از اینکه احتمالا فردا خبر شهادتت را بشنوم، خواب از سرم پریده.
دلم نیامد تو و بقیه همراهانت در سخت ترین زمین های این دنیا، مجروح یا جان از بدن رفته بخوابید و من لحاف و تشک بیندازم و به زور هم که شده بخوابم.
می نویسم که کمی از فشار غم این حادثه را بکاهم. پراکنده گویی هم اگر کرده باشم، در این موقعیت از هیچ اهمیتی برخوردار نیست.
به نوع کلمات هم دقتی ندارم.
خبرها به کندی پیش می رود. حرکت زمان خیلی آهسته شده...
***
تصور نبودنت، قوت نوشتن را از من گرفته بود. چند سطر بالا را هم دیشب نوشتم و رها کردم.
در این هجوم مهِ غصه، می نویسم از تو که مخالفین ات در رثایت شعر سرودند و از خوبی هایت گفتند. چه میشد وقتی زنده بودی کمی دنیا بازی را کنار می گذاشتند و از کارهای خوبت می گفتند؟! کاش مثل مگس روی زخم ها نمی نشستند. زخم هایی که خودشان بر این پیکر وارد کرده بودند. و تو غیرت به خرج دادی و این زخم ها را به حال خودشان رها نکردی.
دارم به دنبال حکمت اینگونه رفتنت می گردم. مرگ در موقعیت سامان کار مردم.
مرگ اینگونه ات در مسیر اتمام رفع نیاز مردم تا شروع رفع مشکلشان، انگار که جوابی باشد برای تمام حرف ها و حدیث ها. و جوابی باشد به زخم زبان های نفرین شده، که نگویند علی هم مگر نماز میخواند؟
الحق و الانصاف ریاست جمهور تو و وزارت امیر عبداللهیان و سیره ی امامت شهر آل هاشم، انتظار مردم از این مقام ها را بالا برده. کار را برای کسانی که بعد از شما در این جایگاه قرار خواهند گرفت، سخت و طاقت فرسا کرده. کاش کسانی در جایگاه شماها قرار بگیرند که نتایج زحماتتان هدر نرود. کاش همانطور که قائانی جایگاه سلیمانی را به خوبی پر کرد آنها هم بتوانند مقام شما را کامل کنند. سیدخستگی نشناس ما! رئیسی عزیز حضرت آقا! دست تو و دامان مادرت زهرا سلام الله علیها. کمکی برسان دست ردی به انتظار به حق مردم نخورد. مردمی که سنگشان را به سینه میزدی.
من قدر تو را وقتی روح بر بدن داشتی، ندانستم. ولی از همان وقتی که در تشییع جنازه ی دادستان شهید حاج ولی حاج قلیزاده در میان خیل تشییع کنندگان گفتی که ای مردم ما قضات برای خدمت به شما عمودی آمده ایم و افقی خواهیم رفت دوستت می داشتم. بالله
آخر سخن برای کسانی که از تو، بعد از تو میگویند:
ای کاش فقط در تریبون ها و صفحات مجازی از جمعه های بی خواب و احیای غیرت له شده ی ما توسط تو نگویند. ای کاش گوینده ها مثل تو خواب نداشته باشند. ای کاش پرچم استقلال و عزت کشور را مثل تو بلند کنند. ای کاش گوینده ها کارهای بر زمین مانده، پروژه های ناتمام، کارخانه های به خواب رفته را زنده کنند. ای کاش به فکر محبوبیت نباشند. کاش کسی بعد تو؛ مثل تو، خودش را خرج حضرت آقا کند، نه آقا را برای خودش.
✍ علیقاسملو
#شهید_جمهور
#سید_ابراهیم_رئیسی
#شهید_امیرعبداللهیان
#شهید_آل_هاشم
#سقوط_بالگرد
#شهید_خدمت
🆔 @bibliophil
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مردمی که سنگشان را به سینه میزدی
🔻در این هجوم مهِ غصه، می نویسم از تو که مخالفینت در رثایت شعر سرودند و از خوبی هایت گفتند. چه میشد وقتی زنده بودی کمی دنیا بازی را کنار می گذاشتند و از کارهای خوبت می گفتند؟! ...
🔸دل نوشته ای خدمت شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی و شهدا حادثه ی سقوط بالگرد رئیس جمهور
✍🎧 علیقاسملو
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
🆔 @bibliophil
🖤جوان ریشسفید
به محافظ گفتم: کاش صندلی میگذاشتید برای سید. لبخندی زد و گفت: به ریشهای سفیدش نگاهنکن. هنوز جوانه و پر شور. ما از دستشان پیر شدیم. حاج آقا از ۵ صبح تا ۱۱ شب مشغول کار کردن.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
🖤 رفع درد غربت
دادستان شهر کرج بود. وضعیت اسکان جنگزدهها را که دید انقدر رفت و آمد کرد تا برایشان خانه فراهم شد.
جنگزدههای آن روز خاطرات خوشی از طلبه جوان دارند.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
🖤 نماینده همه
بارها اهلسنت بهش اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. بس که قبولش داشتند. اگر خودش هم کمی دیر میرسید بدون تامل به امام جماعت اهلسنت اقتدا میکرد.
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
🌷پلاستیک به سرها
باران تند، نم نم و دوباره تند میبارید. از هوای گرم ظهر خبری نبود.
مردها چفیه انداختند یا کیسه هایی که دم دست داشتند روی سر کشیدهاند.
زن یک تکه سفره یکبار مصرف انداخته بود روی سرش. اهل قم نبود...
آمده بود برای وداع
با #شهید_جمهور...
👇منبع انتشارات شهید کاظمی
https://eitaa.com/nashreshahidkazemi
🆔 @bibliophil
نامت بلند باد سید!
چه بسیار شبیه پدرانت هستی!
بیشک پسران، میراثی از مادران و پدرانشان دارند و تو نمونه مثالی این گزارهای.
بعضی، آدمهایی را دوست دارند که همه دوستشان بدارند، آدمهایی که لبخندهای دلکش و کلام تاثیرگذار دارند، با همه دوست هستند و همه هم مجذوبشان میشوند؛ به این آدم میگویند اجتماعی، میگویند خوش مشرب و ...
اما مگر میشود آدم حسابی باشی و همه دوستت بدارند؟ کدام آدم حسابی را در تاریخ میشناسیم که همه زیر پرچمش سینه بزنند؟
مگر رسول الله _جانم به فدایش_ دشمن نداشت؟ مگر او را مجنون نمیخواندند و به او سنگ پرتاب نمیکردند و شکمبه گوسفند بر سرش نریختند_دستشان بشکند!
مگر علی _ بر او هزاران درود و سلامها_ که حقیقتی بود و هست بر گونه اساطیر، اسطوره انسانیت، بانگ بیپروای عدالت، آبروی انسان، با آن کارنامهی بیمنازع در تاریخ اسلام، دشمن نداشت و ندارد؟ علی دوستترین دوستها، عالیترین یاران و دشمنترین دشمنها و شقیترین اشقیا را در میان دشمنانش داشت. مگر حق و حرمت فاطمه را_ جانم به فدای او و فرزندانش_ که همه میدانستند نه فقط پارهی تن، بلکه جان مصطفی است پاس داشتند؟ کیست که نداند؟ نه اشقیا بلکه نامداران و پیران امت پدرش با او چه کردند؟ آه از غربت، آه از تنهایی!
چه کردند با حسن_ جانم به فدایش_ تا جسمش در کنار مردم بود تنهایش گذاشتند و آنگاه که شهید خیانت و نیرنگ شد، مگر پیکر پاکش را تیرباران نکردند؟ و چه گویم از حسین و حسین و حسین _ جان من و عزیزانم به فدایش_ چه گویم که لا یوم کیومک یا اباعبدالله!
آه! مرگ بر تو ای دنیا، مرگ بر تو!
القصه انسان را با دشمنان و دوستانش میشناسند. انسان اگر انسان باشد، مورد تایید همگان و همهی افکار و اندیشهها نخواهد بود. آنکه یا آنچه همه دوستش دارند، بی تعارف بگویم خور و خواب است و امور مربوط به بقا و زندگی.
انسان هم نه، مقولهای که همه دوستش داشته باشند، از عقل بر نمیآید، از غریزه برمیآید.
باید دید دوستان انسان و دشمنانش کیستند و رفتار آنان چگونه است؟ این است که میزان خوبی برای تشخیص جوهر مرد است.
اما تو چه بسیار شبیه پدرانت هستی سید!
در روز پروازت عدهای گریستند و عدهای کف زدند و پایکوبی کردند، سردستهی این شادیهای حقیر و کوچک همانها هستند که بر خون هزاران کودک و انسان بیگناه شادی کردند و عمله اکرههای کاسهلیس بدتر از خودشان و
پیشقراول عزاداران تو، کسانی هستند که بر کودکان مظلوم گریستند و برای احقاق حقشان سینه سپر کردند.
چه دوستان بزرگی و چه دشمنان حقیری!
نامت بلند باد سید!
✍فاطمه جعفری
۱۴۰۳/۳ /۱
#پیام_های_شما
#شهید_جمهور
🆔 @bibliophil
صبح بعد از نماز، کمی صبحانه خوردم. بدون حتی ذرهای سرو صدا. بچهها خواب بودند و نباید بیدار میشدند. شرایط بردنشان نبود. اگر سرو صدایی نباشد مدت طولانی در خواب ناز هستند و خیالم بابتشان راحت خواهد بود.
فرزند پنج ماهام را بیدار کردم. شیر دادم. پوشکش را تعویض کردم. میخندید. چشمان خواب آلودش را میمالید. ازش عذرخواهی کردم که مجبورم این وقت صبح از گهواره گرم و نرمش جدایش کنم.
سرحال شد. به آرامی لباسش را عوض کردم و در آغوش کشیدم.
پوشک و لباس اضافی، زیرانداز، دستمال مرطوب و سایر لوازم مورد نیازد نوزاد را در کیفم گذاشتم و یک "یاعلی" گفتم و در خانه را باز کردم.
صدقهای برای سلامتی همه کسانیکه امروز از خانه برای تشییع خارج میشوند هدیه به نیت سلامتی آقا صاحب الزمان کردم و از پلهها پایین رفتم.
مادر همسرم با چشمانی نیمه باز برای بدرقه ما آمد. با تاکید چند باره گفتم بچهها خواب هستند و شما هم استراحت کنید. میخوابند. فقط زحمت صبحانهشان با شما.
تشکری کردم و سوار ماشین شدم.
طی مسیر ذکر میگفتم و به اطراف مینگریستم.
یاد پنج سال قبل افتادم،
تشییع پیکر حاج قاسم و همراهان.
آن زمان هم کودک در بغل و با اتوبوس و بخشی از مسیر سرپا بودم.
نزدیکیهای میدان آزادی دیگر امکان تردد نبود و باید ماشین را جایی پارک میکردیم.
پیاده شدم. کودک در بغل با کوله باری در کیف مسیری طولانی را شروع به پیادهروی کردم.
همراه با جمعیتی که پیاده به مقصدی نامشخص حرکت میکردند.
دو باری خسته شدم.
نشستم.
لباسهای دخترم را درآوردم.
خانمی آمد کمکم.
باز ادامه مسیر.
هرکسی چیزی میگفت:
_آفرین به همتت.
_چقدر خنده رو.
_کمک نمیخوای مادر؟
_کلاه سرش بذار آفتاب به سرش نخوره.
و من همه را با لبخند و تشکر پاسخ دادم.
جلوی پلههای زیرگذر مترو؛ نه! نه! نمیشد. مترو با نوزاد خطرناک بود اما خوب چه میکردیم؟
راه افتادیم
پیرمردی شاید ۷۰ ساله
گفت: برای تشییع اومدی؟
با بلهی محکمی جوابش دادم.
گفت:میبینی چهها میگویند؟
ما هیچکداممان را کسی مجبور نکرده بیایم. گفتم: بله پدرجان اینها درست نیست. مهم خود ماییم که هستیم.
کارگرهای زحمتکش شهرداری در حال حرکت به سمت مراسم. با لباسهای خاکی و کفشهایی اکثرا پاره. حقیقتا درک کردم #سید_محرومان یعنی چه؟
هر نیم ساعتی که راه میرفتیم چند دقیقهای برای استراحت مینشستیم.
جمعیت مثل رود، جاری به سمت دریا بود.
جایی نشستم. باید شیرش میدادم. بیقراری میکرد.
نشستم به حالت چمباتمه. دریکی از خیابانهای فرعی آزادی. کودک را زیر چادر بردم. خانمیگفت: من چادر میگیرم راحت شیرش بده. تشکری کردم و با خیال راحت به کارم رسیدم.
در مسیر هیاتی با سنج و دمام با پرچمهای بزرگ در حرکت بودند.
چایخانه حضرت رضا هم بود. خادمها کنار هم به صف با اسفند دودکن و با احترام در انتظار صدای آقا بودند برای نماز.
دلشوره داشتم.
این بار چه میشود؟
نکند باز آقا...
این بار دیگر طاقت بغض آقا را نداریم.
ناگهان از بلندگوهایی که سرتاسر خیابان آزادی که به صورت مستقیم از مراسم داخل دانشگاه بود صدا آمد....
الصلاه
الصلاه
آقا شروع کردند.
همه مردم در خیابان ایستادند.
هرکس هرجایی بود.
جمعیتی به در ازای چندین صف پشت خادمان چایخانه حضرت رضا ایستاده بودند.
آقا شروع کردند.
دل دل میکردم
گفتند:
اللهم انا لا نعلم....
ناگهانی صدای گریه جمعیت از بلندگوهای خیابان برخواست.
همه خیابان آزادی یکصدا گریه شد.
عجب تصویری
خیابان آزادی تاکنون همچین تصویری به خود ندیده بود.
در سرتا سر خیابان آزادی سنهای اجرای مراسم برپا بود. همه روضه و سخنرانی و ذکر توسل داشتند. پای یکیشان نشستیم. گریه کردیم. توسل کردیم. درد ودل کردیم.
کودکم هم تمام مسیر هفت ساعتی که پیاده در حرکت بودیم را بیدار بود و شاید به یک ساعت خواب بسنده کرد.
هربار به عکس #شهید_جمهور نگاه میکرد میخندید و ما مانده بودیم چرا؟ شاید او چیزی میدید که ما از درک آن عاجز بودیم.
مردم کودک دوستی داریم.
هر بار کسی محبتی نثارمان میکرد که انگیزه و انرژیما را برای بردن نوزاد در این مسیر چند برابر میکرد.
_بده به من نگهش میدارم شما استراحت کنید (پیرمردی شاید ۶۰ ساله)
_کمکی میخواید؟
_آب دارم بدم بزنید صورتش خنک بشه؟
_بدید اینو بغلم ببینم ماشالله بهش (حاج آقایی با عبا و عمامه خاکی)
تمام مسیر و این مدت هفت ساعت را با یک کیک و آب خودمان را نگه داشتیم.
حقیقتا هم اشتهایی نداشتیم و هرچه که از موکبها تعارف میکردند رد میکردیم.
بغض قورت میدادیم و سیر میشدیم.
کم کم از دور جمعیتی کثیر و ماشینی که قدش بلندتر از جمعیت بود رویت شد که نوید رسیدن پیکر شهدا را میداد.
ما جلوتر از جمعیت حرکت میکردیم که با نوزاد بین جمعیت نمانیم.
بعضی عکاسها از روی علاقه از نوزاد به همراه عکس #سید_شهیدمان تند و تند فلش میزدند و عکس میگرفتند.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب میلاد بود دلمون شاد بود
دلمون پشت پنجره فولاد بود
شادی مون غم شد غم پر تکرار
یه غم سنگین مثل غم سردار
#شهید_جمهور
#رئیسی
#رئیسی_عزیر
🆔 @bibliophil
📒سه شنبه، یک خرداد.
دیروز، نزدیکای عصر وقتی صدای همسرجان رو پشت تلفن شنیدم، دلم آشوب شد...
نای حرف زدن نداشت، نفهمیدم چجوری وسیلههام رو جمع کردم و راهی خونه شدم.
همیشه اون ساعت ترافیک بود، از خدا خواستم مسیر خلوت باشه، بابام هم از یه مسیر دیگه رفت تا زودتر برسیم!
زودتر از همیشه رسیدیم…
پلهها رو دوتا یکی رفتم بالا...
در اتاق رو که باز کردم، دیدم همسر جان افتاده روی مبل حتی نفهمید که من و بابام اومدیم خونه.
به زور و خواهش یه کم کمپوت خورد... معلوم نبود چند ساعته همینجوری بی جون افتاده بود تو خونه و نمیخواسته به من بگه...
یکم که حالش جا اومد و تونست چشماش رو باز کنه، اشکام سرازیر شد، انگار بغضی که مونده بود توی گلوم ترکید😔
فکرم و خیالم رفت روز حادثه😓
پیش همسرای شهدا...
وقتی که خبر رو شنیدن
و دستشون به جایی بند نبود...
نتونستن اون لحظه بالای سر شوهراشون باشن😞
نتونستن سوار ماشین بشن و یه ساعته برسن....
نتونستن باشن و یه لیوان آب به دستشون بدن...
زنایی که تو هر شرایطی شونه به شونه شوهراشون، کنارشون بودن..😔
چقدر سخت بود براشون اون لحظه که هیچ کاری از دستشون برنیومده...
خیلی سخته برای یه زن تحمل این درد😔
میدونی کجا سخت تر میشه تحملش؟! اینکه یه سری آدم....شادی میکنن و تبریک میگن به هم😭 اینجاست که قلب آدم له میشه از این غم...🥀
زبونم قاصره و قلمم ناتوان از نوشتن این مصیبت...
فقط میتونم دعا کنم براشون ...که خدا توانایی تحمل این مصیبت رو بهشون عطا کنه...خدا صبرشون بده 🖤*
✍ خانم آذر
#آذرنوشت
#شهید_رییسی
#شهید_جمهور
#شهدای_خدمت🇮🇷
🆔 @bibliophil
فکر میکنم آخرین باری که #شهید_جمهور، #رئیسی_عزیز، پشت تریبون رسمی رفت و صحبت کرد،
همایش روز ملی جمعیت، در سالن اجلاس سران بود.
من آنجا بودم.
آخرین کلامش، آخرین توصیهای که کرد، درباره #سقط_جنین بود...
از همه خواست با توجه به آمار نگران کننده و تکان دهنده سقط جنایی جنین در کشور، کاری بکنند، اقدامات مؤثر داشته باشند
(ایشان عدد را اعلام نکرد چون دقیق نیست اما آمار میگوید در هر سال از حدود ۳۵۰ تا ۵۰۰ هزااااار جنین در ایران اسلامی، حق حیات سلب میشود! 😨😭)
رئیسی عزیز
رئیس جمهور
رئیس سابق قوه قضا
آخرین مطالبه و تلاش شما،
#دادخواهی از مظلومترین و بی دفاعترین و بیپناهترین #انسانهای روی زمین بود؛
کسانی که هیچ وکیل مدافعی ندارند
و بدون دادگاه و بدون دادرسی،
با فریادی بی صدا
به دست والدین خود
به شکلی فجیع
کشته میشوند (یا تکه تکه میشوند یا خفه...)
(بالای ٩٢-٩٣% جنین های اسقاط شده، مشروع هستند!)
به کدامین گناه؟!
جنین از ابتدای تشکیل نطفه، #حق_حیات دارد و درجاتی از روح...
چه کسی به مردم ما گفت سقط جنین زیر ۴ ماه اشکال شرعی ندارد؟! چه کسی گفت فقط یک لخته خون و یک تکه گوشت است؟!
بروید و تصاویر میکروسکوپی جنین ۴ هفته را ۵ هفته را ببینید!
بروید و انگشتان کوچک و مینیاتوری دست و پاهایش را ببینید!
بروید و طناب نخاعی و تشکیلات عصبیاش را ببینید!
لخته خون؟! تکه گوشت؟!
جنین از همان ابتدا انسان است...
سقط جنین از همان ابتدا حرام است.
هر یک از این جنینها
میتواند یک انسان بزرگ باشد؛
یک نسل پربرکت
یک سیدابراهیم، یک مالک، یک آل هاشم…
سقط جنین #قتل است،
#جنایت است؛
جنایت، مثل ترور حاج قاسمها، مثل حادثه گلزار شهدای کرمان، مثل جنایت #کودک_کشی اسرائیل در غزه...
✍ خانم د. موحد
@hejrat_kon
🆔 @bibliophil