پسنده خواب دیشب خود را برای همسایه پیرش تعریف میکرد. سنوسال پسنده کمتر از او بود. پسنده به راحتی میتوانست کارهای خانهاش را انجام بدهد. نان بپزد، غذا درست کند به خروس و مرغ و جوجههایش آب و دانه بدهد. او در شهر نیشابور تنها بود و هیچکس را نداشت.
بلقیس با خنده به او گفت:(انشالله که تعبیر خوبیش را به همین زودیهای ببینی.)
پسنده لبخند زد. صدایی به گوششان خورد. یکی از پسرهای بلقیس که نامش طاهر بود با عجله آمد و گفت:(ننه یک کاروان از مدینه به نیشابور آمده.میگویند پسر رسول خدا در این کاروان است)
چشم پسنده برق زد. بلقیس به جایی که سر و صدا از آن بلند بود نگاه کرد و گفت:(کو کجاست؟ چرا من او را نمیبینم!)
قلب پسنده به تاپ تاپ افتاد. او با خودش فکر کرد:(نکند آن مرد نورانی، امام رضا باشد.)
همه رفتند. جز بلقیس و پسنده. کاروان به کوچه آنها نزدیک شد. ناگهان اسب سفیدی از کاروان جلو افتاد. اسب به خانه پسنده رسید. مردی نورانی پایین آمد و سلام کرد.
پسنده با بغض گفت:(سلام آقا خوش آمدید!)
امام رضا حال بلقیس و مردم کوچه را پرسید. پسنده در چوبی و کهنه خانهاش را باز کرد و گفت:(آقا بفرمایید!)
امامرضا به خانه او پا گذاشت. نهال کوچکی از بادام در خانه پسنده کاشت.
پسنده نمیدانست چه کند برای امام و همراهانش آب و میوه بیاورد یا با آنها حرف بزند.
بلقیس با گریه پسنده را کنار کشید و گفت:(خواب دیشب تو تعبیر شد. آن مرد نورانی همین امام رضا است!)
📒کتاب مرغابیهای مهمان / مجیدملامحمدی/ بهنشر
#امام_رضا
#کتاب_کودک_و_نوجوان
#بغض_قلم
#جمع_دوستداران_کتاب
🆔 @bibliophil
📒 کتابی که پنجبار خواندم و بازهم باید بخوانم! چون خودم به بچهها معرفی کردم و همان مصداق خودم کردم که...
کتابی که برای خواهرزادههایم بیشتر از پنجبار آن را خواندم و باز هم وقتی حرف کتاب میشود به اتفاق میگویند:(خاله! آدی رو بخون!)
داستان دربارهی عید غدیر است ولی از زبان (بچه) که یک شتر خاطره جمع کن است و دوست بچه که پسری است به نام (آدی) .
نوع حرف زدن بچه طنز زیبایی به کتاب داده و داستان به خاطر همین طنز، بسیار خواندنی است.
دوست دارم عیدغدیر همین کتاب را به بچهها هدیه بدهم. برای کودک و نوجوان جذابیت دارد.
داستان اینطوری شروع میشود:
من یک شتر یک ساله هستم. اسمم هم بچه است. من خیلی تر از خیلی دوست دارم خاطره جمع کنم. اما شترها خیلی کمتر از کم خاطره جمع میکنند. مگر اینکه مثل من به سفر بروند. سفر به شهری خوب و به خانه ای خوبتر از خوب. سفری که در آن با یک آدم خیلی خیلی خوبتر از خوب آشنا شدم.
بعد خواندن این کتاب تا چند وقت تکه کلامهای بچه روی زبان خودم و بچهها ماند؛ آدی یک پسر درست مراقبتنکن، گناهش را به گردن دیگران بینداز، لجدار است.
📒لذت بخشترین کتاب کودک و نوجوانی که این مدت خواندم.
#بغض_قلم
#کتاب_کودک_و_نوجوان
#عید_غدیر
🆔 @bibliophil