اوه اوه 😡😡
آقا امام حسن فرمودند:
بدتر از مصیبت
بداخلاقی 😡
👇آقا اهل داستانکوچک بود قبل اینکه داستانکنویسی مُد بشه ❤️
🆔 @bibliophil
باورتون میشه این کتاب،
داستانی برای نوجوان با مضمون
صلح امامحسن(عليهالسلام)
به جرئت میتونم بگم کتاب #بازیگر_پنجم
بهترین کتابی که صلح حضرت رو در قالب
چالشهای دوران نوجوانی بیان کرده.
یعنی بعد خوندن کتاب گفتم: درود به قلم آقای هجری چقدر زیبا این ماجرای تاریخی داستانی کردند. جالبه فقط در تاریخ باقی نمانده، سبکزندگی امام رو به نوجوان ارائه داده.
داستان درباره نوجوانی که معلم ازش خواسته نمایشی رو روی پرده ببره و چالشهای ریز و درشتی داره که همین داستان جذاب کرده، این کتاب یاد میده کجا باید سکوت کرد، کجا باید بخشید و...
پشت جلد کتاب نوشته:
«ما در نمایش خود باید یکی از پیچیدهترین اتفاقهای تاریخی را برای تماشاچیان بازی میکردیم. اما تا قبل از آن باید برای فهمیدن ماجرا تلاش میکردیم و این برای خیلی از ما که مطالعه کتاب را فقط در خواندن کتابهای درسی خلاصه میکردیم، کار سختی بود. شاید اگر در حال و هوای دیگری بودم به آقای ستاری پیشنهاد میدادم که موضوع دیگری را برای گروه نمایش در نظر بگیرد؛ اما ماجراهایی که در این مدت برای خود من و بچههای گروه نمایش پیش آمده بود اجازه نمیداد از این پیشنهاد به راحتی بگذریم و برای ما چهار نفر حالا روبهرو شدن با کسانی که مثل معاویه و عمروعاص عمل میکردند، یک مسئله جدی شده بود. حرفهایی که بین ما رد و بدل میشد، نشان میداد که پیشنهاد آقای ستاری فقط یک موضوع جالب نمایشی نیست؛ بلکه واقعیتی را به ما نشان میداد که در زندگی خود با آن دست و پنجه نرم میکردیم. کجا باید ایستاد؟ کجا باید عبور کرد ؟ کجا باید سکوت کرد؟ کجا باید بخشید؟.»
🆔 @bibliophil
4_5888691456087951076.mp3
3.94M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء شانزدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 @bibliophil
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَزم پرسیدکه؛
+کی وقتی تو ضَعیفترین حالت بودی
نجاتِت داد؟
فریاداتُ شنید؟
بغلِتکرد؟
آرومِتکرد؟
منمبابُغضگفتم؛
-اِمـــامرِضــــام🥺:)
#امام_رضا
#مشهد
#چهارشنبههای_امامرضایی
#سحر_بیتو_سحرنیست
🆔 @bibliophil
599203584_1842941672.mp3
508.3K
اگه برا سحری خوردن خواب میمونی
این بهترین زنگ بیدار شدن سحر 😂
🆔 @bibliophil
📒*روزنوشت های پیچائیل
🖌فائضهغفارحدادی
هشتِ یکِ سه*
دیروز صبح بعد از یک هفته ایرانگردی بالاخره تصمیم گرفتم بروم خارج! کلمه خارج را از ایرانی ها یاد گرفته ام. از نظر آنها کره زمین به دو بخش داخل و خارج تقسیم می شود. تا جایی که فهمیده ام خارج یعنی جایی که همه چیزش از داخل بهتر است. از لباس و کاکائو و لوازم خانگی اش گرفته تا طبیعت و معماری و سبک زندگی و حتی فرهنگ و قوانین و حقوق انسانی. به نظر من که بی عقلی است آدم در داخلی زندگی کند که همه چیز خارجش بهتر است. اما ایرانی ها با اینکه از باجناق برادرشان که خیلی سال است خارج زندگی می کند شنیده اند که آنجا بهشت است و به بیکارها حقوق مفت می دهند و هیچ کس هیچ دغدغه ای ندارد، باز هم توی ایران مانده اند و نمی روند. بعضی هایشان هم با یک هفته مسافرت از داخل به یک خارج همسایه، خودشان به این نتیجه رسیده اند که همه چیزِ همه جای خارج از همه چیزِ همه جای داخل بهتر است و عمری در آرزوی مهاجرت دائمی به خارج در داخل زندگی می کنند و آه می کشند. در حالیکه اگر هرجایی رفته بودند و سر نظم ماشینی خفه کننده و ساعات کاری زیاد کلافه شده و دوماه قبض گاز و برق و آب داده و برای صرفه جویی در یک باک بنزین کلی پیاده روی کرده و هر ماه کلی مالیات و بیمه و عوارض اجباری پیاده شده بودند، شاید نظرشان عوض می شد. کاش ایرانی ها هم مثل من فرشته ی آزاد بودند و می توانستند همه جا سر بزنند و پای حرف های یواشکی آدم های مختلف دنیا بنشینند تا تصورشان درباره داخل و خارج شان واقعی و منطقی باشد. خلاصه که دیروز بلند شدم بروم خارج که دیدم نمی توانم! آه! بالاخره بازرسان دایره نظارت کار خودشان را کردند. توبیخ هایشان سقف پروازی ام را محدود کرده بود و فقط در شعاع چند کیلومتری ام می توانستم جست و خیزهای کوتاهی داشته باشم. تهران بودم. رفتم خیابان ولیعصر و از کنار ردیف طولانی کیک های خامه ای و گل ها و بادکنک هایی که برای تولد امام حسن چیده بودند، رد شدم. به افطاری های خیابانی و سفره های ایتام توی مساجد و حسینیه ها و صف بربری های صلواتی سر زدم. محبت و کرامت امام حسن چه شور و حالی انداخته بود بین مردم. اما هیچ کدام دلم را خوش نکردند. من دوست داشتم دیروز خارج باشم. دوست داشتم همراه فرشته هایی که روی بقیع سایه بان شده بودند، خودم را در فضای معطر آنجا رها می کردم و حمام رحمت می گرفتم. مثل ایرانی هایی که حسرت حمام آفتاب سواحل خارج را دارند. آی کیف می داد!
با همین رویاها خودم را رساندم حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی. شب شده بود.
به محض اینکه وارد صحن شدم حکم بخشودگی ام صادر شد و غرق رحمت شدم. آنقدر که دیگر حتی نیاز نبود بروم بقیع.
نمی دانستم ایرانی ها توی داخل شان چنین امکانات شبه خارجی دارند!
شب را توی حرم ماندم. آی کیف داد!
#روزنوشت_های_خارج
#قسمت_هشتم
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://ble.ir/dimzan
🆔 @bibliophil
خوش آمدی به وطن ای شهید ِ غربت شام
به قدّ و قامتت ای سرو ِ استوار سلام
#شهید_واحدی
#شهیدی_از_استان_البرز
#شهید_راه_قدس
🆔 @bibliophil
آیین تشییع و تدفین پیکر شهید
مدافع حرم آقا بهروز واحدی
جمعه ۱۰ فروردین
بعد از اقامه نماز جمعه
کرج از مصلی امام خمینی (ره)
تا آستان مقدس امامزاده حسن(عليهالسلام)
#شهید_بهروز_واحدی
🆔 @bibliophil