eitaa logo
بغض قلم
621 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
253 ویدیو
30 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 💡فقط تلاش مستمر در مسیر! 📘کتاب‌های محدثه‌قاسم‌پور _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
روزهایی بود که بردن نام علی مساوی بود با مرگ با شکنجه با زندان توی سیاه‌چال نمور و تاریک بدون آب و غذا روزهایی بود که نام محبوب ما لعن می‌شد چه خوب شد که نبودیم حتما دق مرگ می‌شدیم از شنیدن اذان‌ بی اشهد ان علی‌ولی الله دق مرگ می‌شدیم وقتی محبوب‌مان را روی منابر لعن می‌کردند... چقدر علوی توی زندان و لای دیوارها نفس آخرش را یاعلی گفت و جان داد تا این نام مقدس به لب‌های ما برسد یاعلی حسین‌بن‌علی حق داشت نام همه‌ی پسرهایش را علی بگذارد یاعلی برای شادی دل فاطمه(سلام‌الله‌علیها) که شنیده بود جواب سلام‌های علی بی‌جواب مانده 😭 یاعلی یاعلی یاعلی تا دم جان دادن یاعلی شیعه فاطمه چه خون دل‌های خورد برای ماندن نام علی (عليه‌السلام)
تحدیر%2F_جزء_نوزدهم_قرآن_کریم_.mp3
4.02M
📖 (تندخوانی)، جزء نوزدهم 🎤 استاد معتز آقایی 🆔 @bibliophil
4_5911314474765124046.mp3
13.38M
📖ترتیل جزء نوزدهم 🎤استاد پرهیزگار 🆔 @bibliophil
🔹️فیلم سینمایی «اخت الرضا» به کارگردانی سید مجتبی طباطبایی، پس از اکران در سینماها، شنبه ۱۱ فروردین‌ماه ساعت ۲۳:۴۵ از شبکه یک سیما پخش می‌شود. 🔹️این اثر که از تولیدات سازمان سینمایی سوره است، سفر بانوی کرامت، حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) از مدینه به قم را روایت می‌کند.
پیچائیل امروز نوشتن متن پیچانده ان‌شالله فردا
بسته کتاب درباره امام‌علی(عليه‌السلام) 📒کتاب علی از زبان علی 📒کتاب تاریخ امیرالمؤمنین 📒کتاب جاذبه و دافعه امام‌علی شهید مطهری 📒کتاب غدیر استاد صفایی 📒 کتاب علی از دکتر شریعتی 📒 کتاب پس از بیست سال (داستان) 📒 کتاب کوفه 📒 کتاب الغارات 📒 کتاب مخفی (داستان) 📒 کتاب امیرگلها 📒کتاب جانشین پیامبر 📒 کتاب جاودانه تاریخ 📒المراجعات 📒سیره‌نامه‌امیرالمؤمنین 📒سفری که پرماجرا شد(نوجوان) 📒نقش و نگار 📒مسیح اسلام 📒بچه‌ای که نمی‌خواست آدم باشد(داستان کودک) 📒کتاب آسنا و راز کنیسه(داستان نوجوان) 📒در اسارت نفرت(داستان نوجوان) 📒 کتاب حیدر(داستان) و...
ابوبکر: از پیامبر_درود خدا بر او باد_ شنیدم که می‌فرمود: علی جز من بهترین کسی است که آفتاب بر او طلوع و غروب می‌کند. 📒کتاب امیرگلها 🆔 @bibliophil
عمر: از پیامبر_درود خدا بر او باد_ شنیدم که می‌فرمود: اگر مردمان بر عشق به علی‌بن‌ابی‌طالب گرد هم می‌آمدند، آفریدگار آتش(دوزخ) را نمی‌آفرید. (زیرا علاقه به علی آن‌ها را به کارهای نیک وا، و از کارهای زشت باز می‌داشت. 📒کتاب امیرگلها 🆔 @bibliophil
عثمان: از پیامبر_درود خدا بر او باد_ شنیدم که می‌فرمود: نگاه به چهره علی عبادت است. 📒کتاب امیرگلها 🆔 @bibliophil
معاویه: چه دور است چه دور است که بار دیگر شخصیتی چون علی پدید آید. 📒کتاب امیرگلها 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.mp3
4.01M
📖 (تندخوانی)، جزء بیستم 🎤 استاد معتز آقایی 🆔 @bibliophil
🇮🇷به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم آری به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران ، نه! 🇮🇷دوازدهم فروردین روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد🇮🇷 🆔 @bibliophil
🖌سر سفره انقلاب سال ۹۴ ۱۲ فروردین اردو داشتیم. بیشتر از صدتا دختر نوجوان رو از تهران برده بودیم مشهد. خیلی دل‌مون می‌خواست چندتا دونه غذا حضرتی بهمون بدن، بریزیم تو غذای اردو برا تبرک تا دل بچه‌ها با امام‌رضا گره بخوره. با یکی از دوستان دونفری، چندجا از حرم رفتیم، پرسیدیم. گفتن دست ما نیست قرعه‌کشی، فیش‌ها اتفاقی به زائرها داده میشه و خلاصه ناامید شدیم و با شرمندگی برگشتیم اردو. روزهای آخر اردو بود، از حرم که برگشتم دیدم همه گریه می‌کنند، دوتا خادم از حرم اومده بودن ۱۲۰ تا فیش به بچه‌ها داده بودند و همه وعده ناهار ۱۲ فروردین مهمان حضرت شدیم. یادم فیش‌ها رو چیده بودیم کف حسینیه و باهاش اسم امام‌رضا رو نوشته بودیم و دورش نشسته بودیم و گریه می‌کردیم. غذای روز ۱۲ فروردین هم ویژه بود چون روز جمهوری‌اسلامی بود خادم‌ها هم سنگ‌تمام گذاشته بودند. شیرینی روز جمهوری‌اسلامی برای ما با طعم سر سفره امام‌رضا نشستن یکی شد. از غذاخوری طبقه دوم صحن انقلاب که پایین اومدیم از پنجره گنبد مشخص بود، دونه دونه ایستادیم و سر سفره انقلابی که امام‌رضا محور اون بود و هست، عکس گرفتیم. اینم روزی ما از سر سفره انقلاب❤️ 🆔 @bibliophil
از کیفیت عکس‌ها معلومه برا ۹ سال قبل
📒*روزنوشت های پیچائیل* 🖌 فائضه‌غفارحدادی *دوازدهِ یکِ سه* روزنوشت یازدهم را پیچاندم و ننوشتم. بس که شلوغ بود آن روز و از کت و کول افتاده بودم. دیروز ولی به خودم مرخصی دادم و حالا حوصله ام برای نوشتن خوب است. ولی خب چه بنویسم؟ بنویسم که تمام دیروز خودم را لای ابری قایم کردم و خوابیدم و به هیچ ندای ماموریتی محل ندادم؟ حتی این که ثواب خواب روزه داران شب بیدار مانده را ببرم بالا و نگذارم بماند برای دقیقه نود؟ اصلا به خاطر همین پیچاندن ها بود که پریروز آن قدر کار زیاد داشتم و پدرم درآمد. صبح هجدهم رمضان برای همه فرشته های آزاد نزدیک زمین ماموریتی ابلاغ شد که مسیر آسمان محدوده خودتان را تمیز و مرتب کنید که شب قرار است فرشتگان مقرب بالانشین و روح (که بالاتر از فرشتگان است) به سمت زمین نازل شوند و هر کس آسمانش شلوغ باشد اخطار می گیرد. افتادم به هول و ولا. کلی ثواب اعمال نرسانده داشتم که گوشه موشه آسمان انداخته بودمشان. یکی یکی جمع کردم و بردم رساندم بالا. اما به عقوبت هایی که باید به آدم ها می رساندم، دست نزدم. فقط همه را لای ابرهای سفید پنبه ای قایمشان کردم که به برکت عبور فرشته ها و شب های قدر خودشان بخشیده شوند و نیازی به رساندن و اینها نباشد. با همه نفسم یک فوتی هم به آسمان تهران کردم که آلودگی ها و ریزگردهایش برود و شفاف باشد. شانس آوردم که رمضان توی نوروز بود و هوا خود به خود خوب بود. وگرنه فوتم نمی رسید به تمیز کردنش و ممکن بود اصلا فرشته های مقرب از بالا که می آیند فکر کنند اینجا توده ای قهوه ای از مجموعه آلودگی هاست و تهران را زیرش پیدا نکنند و بروند شهرهای دیگر. مثلا فیروزکوه و دماوند. آن وقت کار ما زیاد می شد و انتقال بک یا الله ها از تهران تا اولین شهر فرشته شب قدر دار به دوشمان می افتاد. کارم که تمام شد دیدم چند تا از ابرهای سفید عقوبت دارم نیست!‌ یحتمل فوتم شدید بوده و آنها را هم تارانده بودم. اگر عقوبت ها گم می شدند از اداره نظارت توبیخ می گرفتم. به دنبالشان رفتم سمتی که فوت کرده بودم و خوشبختانه توی کرج پیدایشان کردم. اما هرچه گشتم عقوبت ها لایشان نبود. چشمم خورد به جمعیت زیادی که پشت تابوتی با پرچم ایران راه می رفتند. پایین تر آمدم و سر و گوشی به آب دادم. تابوت جلوی جمعیت نور زیادی داشت که چشمهایم را می زد. فرشته های زیادی با تابوت و جمعیت همراهی می کردند. از یکی شان پرسیدم چه خبر شده؟‌ عالم این شهر مرده؟ یا عارف سالکی از دنیا رفته؟ گفت هیچ کدام. جوانی است که به دست شقی ترین طاغوت روی زمین به شهادت رسیده. پرهام ریخت!‌ پس بگو عقوبت ها چرا محو شده بودند. اثر خون شهید بوده که دیاری را زنده و آباد می کند و بدی ها و کم کاری های مردم را می بخشاند. ابرهای خالی را برگرداندم. سبک و نورانی شده بودند. باسلیقه چیدمشان روی آسمان تهران و سپردم که آن شب نوربالا بزنند برای فرشته ها و دعوتشان کنند. چه شبی هم شد آن شب قدر. امروز هم خیلی کار دارم. باید بروم به مادرهایی که دوست دارند بچه هایشان شب قدر را درک کنند کمک کنم و ظهر بخوابانمشان. و البته که این کار از رفع آلودگی تهران سخت تر است!‌ فعلا. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://ble.ir/dimzan 🆔 @bibliophil
🖤خدا را شناختم در برهم زدن برنامه‌ها و در زیارت‌های یه دفعه‌ای... پارسال روز شهادت امیرالمؤمنین خیلی دلم شکسته بود، اومدم یه گوشه دنج حرم سیدالکریم که آی به جون‌ش غر زدم... امسال شب شهادت امیرالمؤمنین مهمان سیدالکریم شدم. بدون هیچ برنامه‌ای! شب قدر از کربلای سیدالکریم دعاگو هستم. روزی همه‌مون باشه سالی پر از زیارت اباعبدالله و خادمی برای امام‌حسین سر مزار شهید زمانی‌نیا محافظ حاج‌قاسم براتون شهادت خواستم بعد عمری مجاهدت، کاش امسال آقامون بیاد. 🆔 @bibliophil
شب قدر شهدا چه شکلی بوده؟!
🌹شب قدر آرمان علی‌وردی دوستانش گفتن: شب قدر سال قبل شهادتش، هیات داشتند. به یک نفر نیاز داشتند که بچه‌های کوچیک رو از دم در ببره تا مهد کودک هیات. همه گفتیم ما می‌خوایم قرآن سر بگیریم و قبول نکردیم. اما آرمان قبول کرد. کل شب احیا فقط دم در ایستاده بود و بچه‌ها را تا مهد کودک می‌برد. 🆔 https://eitaa.com/bibliophil
شب‌قدر آخر حاج‌قاسم چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند!
محمود خالقی یکی از دوستان حاج‌قاسم تعریف می‌کند سوم خرداد ۹۸ مصادف بود با شب قدر نوزدهم که همراه خانواده به نجف رفته بود. حاج قاسم شب قدر آخرش را حرم امیرالمؤمنین بود. دلش می‌خواست بالای پشت‌بام حرم احیا بگیرد، که به علت بنایی امکان پذیر نبود.
شهید حسین‌پورجعفری و ابومهدی‌المهندس و چند نفر دیگر همراه حاجی بودند.
حاجی عینک از چشم گرفت و نشست به قرائت قرآن و یک ساعتی عبادت فردی او طول کشید و بعد دست جمع نماز قضا سه روز را خواندیم.