نخلستان و ماه .mp3
3.83M
🌴درد و دل نخلستان با ماه 🌙
ماه! ماه! چرا با من حرف نمیزنی؟!
نکند زبانم لال بیصاحب شدیم!
نگو که دیگر آقا نیمه شبها شانههای حیدریاش را نمیگذارد روی ساقهی پایم! نگو که دیگر صدای قشنگ علی(عليهالسلام) را نمیشنوم!
آخر من بزرگ شدم به مدد دستهای پینه بستهی علی (عليهالسلام)
او خود مرا کاشت!! در این خاک بیوفای کوفه!
ماه! نمیخواهی حرف بزنی! چقدر لاغر و زرد شدی! روی شاخههای من بنشین! تا باهم به درد یتیمی گریه کنیم! آخر یتیمی دردیست که درمان ندارد!
📒 کتاب پشت پرچم قرمز/ محدثه قاسمپور/ نشر سفیر
#امام_علی
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
🆔 @bibliophil
از ظهر با بچههای هئیت آمدهایم مسجد کوفه، شب اینجا مراسم است و باید قسمت خواهران را سیاهی بزنیم.
همهچیز باید مرتب باشد، امشب قرار است آقا روی منبر مسجد کوفه بنشینند و مراسم شبقدر با حضور پسر حیدر برگزار میشود.
مسجد وسیع شده به اندازهی تمام زمین، و هر کجا نگاه میکنی انگار مسجد کوفه است.
اذان مغرب را که میدهند، غم عجیبی توی دل همهمان خانه میکند. دل تو دلمان نیست که آقا پا به مسجد بگذارند.
زنهای فلسطینی طبق طبق زیتون سرخ نذری آوردهاند و جلوی در با گریه پذیرایی میکنند.
باور نمیکردند روزی آزادی قدس را ببینند.
زنهای عراقی موکبزدهاند و چایی پر از شکر میدهند.
فرشتهها هم چپ و راست در رفت و آمدند از آسمان به زمين فرود آمدهاند.
صدای صلوات توی مسجد میپیچد.
همهجا یکباره عطر گل یاس و نرگس میگیرد.
آقا شال عزا به گردن دارد و دست روی سر بچههایی که توی حیاط بازی میکنند میکشد و آرام آرام قدم برمیدارد.
همه ایستادهاند
هزاران زن و مرد
از همهی دنیا آمدهاند
قرار است امشب آقا پروندههای
تک به تک مان را نگاه کند
و امضا بزند
این اولین سالی است که آقا
آمده و آنقدر توی این مدت
لبخند مهربانیاش را دیدهام
که نگران لحظه باز شدن پروندهام نیستم
کاش آقا امشب بگوید
رشد خوبی داشتی توی سیر و سلوک
کمکت میکنم بقیه راه را هم بروی
نگران نباش
.....
کاش تقدیر امسال ما به ظهور
و این خیال شبقدر تبدیل شود😭
یه خط روضه از کتاب الغدیر علامهامینی
سالها بعد از ماجرای غدیرخم
عدهای نزد مولا علی اومدند
و گفتند؛ یاعلی ما یادمون پیامبر
در غدیر دست شما بالا برد
ما یادمون پیامبر فرمود:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ
علامهامینی نوشته:
امامعلی از شنیدن اینکه یه عده
حدیث پیامبر در غدیر یادشون
و انکارش نمیکنند، طوری خندان شد
که دندانهای کنار دهان مبارکش نمودار شد😭
بمیرم برا مظلومیت شما امیرالمؤمنین
📒کتابالغدیر علامهامینی/ ج اول/ صفحه ۳۴۶
🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ترس دنیای بیعلی (عليهالسلام) در این فیلم موج میزند.
🖤 لحظه سرخ شدن، چراغهای بینالحرمین در سحر نوزدهم
زمانی که ارکان هدایت شکسته شد.
و چه مهیب است، دنیایی که حیدر ندارد.
#ماه_مبارک_رمضان
#امیرالمؤمنین
#اینک_شما_وحشت_دنیای_بیعلی عليهالسلام
🆔 @bibliophil
شخصی آمده بود مدینه
اموال او را دزد برده بود.
وارد مسجد شد
امیرالمومنین (علیه السلام) سخنرانی میکرد،
مرد گفت: وای، بر من ظلم شده است.
حضرت فرمود: بیا جلو.
مرد جلو رفت.
مولا علی فرمود:
به اندازه ریگ های بیابان
و موی بدن حیوانات
به علی بن ابی طالب ظلم شده.
📒کتاب مناقبآلابیطالب/ ج دوم/ صفحه ۱۱۵
🆔 @bibliophil
روزهایی بود که بردن نام علی
مساوی بود با مرگ
با شکنجه با زندان توی سیاهچال
نمور و تاریک بدون آب و غذا
روزهایی بود که نام محبوب ما
لعن میشد
چه خوب شد که نبودیم
حتما دق مرگ میشدیم
از شنیدن اذان بی اشهد ان علیولی الله
دق مرگ میشدیم وقتی محبوبمان
را روی منابر لعن میکردند...
چقدر علوی توی زندان و لای دیوارها
نفس آخرش را یاعلی گفت و جان داد
تا این نام مقدس به لبهای ما برسد
یاعلی
حسینبنعلی حق داشت
نام همهی پسرهایش را علی بگذارد
یاعلی برای شادی دل فاطمه(سلاماللهعلیها)
که شنیده بود جواب سلامهای علی
بیجواب مانده 😭
یاعلی یاعلی یاعلی تا دم جان دادن یاعلی
شیعه فاطمه چه خون دلهای خورد
برای ماندن نام علی (عليهالسلام)
تحدیر%2F_جزء_نوزدهم_قرآن_کریم_.mp3
4.02M
📖 #تحدیر(تندخوانی)، جزء نوزدهم
🎤 استاد معتز آقایی
🆔 @bibliophil
🔹️فیلم سینمایی «اخت الرضا» به کارگردانی سید مجتبی طباطبایی، پس از اکران در سینماها، شنبه ۱۱ فروردینماه ساعت ۲۳:۴۵ از شبکه یک سیما پخش میشود.
🔹️این اثر که از تولیدات سازمان سینمایی سوره است، سفر بانوی کرامت، حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) از مدینه به قم را روایت میکند.
بغض قلم
📒*روزنوشت های پیچائیل 🖌 فائضهغفارحدادی دهِ یکِ سه* دیروز بعد از ملاقات با امام آنقدر سبک شده بود
پیچائیل امروز نوشتن متن پیچانده
انشالله فردا
بسته کتاب درباره امامعلی(عليهالسلام)
📒کتاب علی از زبان علی
📒کتاب تاریخ امیرالمؤمنین
📒کتاب جاذبه و دافعه امامعلی شهید مطهری
📒کتاب غدیر استاد صفایی
📒 کتاب علی از دکتر شریعتی
📒 کتاب پس از بیست سال (داستان)
📒 کتاب کوفه
📒 کتاب الغارات
📒 کتاب مخفی (داستان)
📒 کتاب امیرگلها
📒کتاب جانشین پیامبر
📒 کتاب جاودانه تاریخ
📒المراجعات
📒سیرهنامهامیرالمؤمنین
📒سفری که پرماجرا شد(نوجوان)
📒نقش و نگار
📒مسیح اسلام
📒بچهای که نمیخواست آدم باشد(داستان کودک)
📒کتاب آسنا و راز کنیسه(داستان نوجوان)
📒در اسارت نفرت(داستان نوجوان)
📒 کتاب حیدر(داستان)
و...
ابوبکر:
از پیامبر_درود خدا بر او باد_
شنیدم که میفرمود:
علی جز من بهترین کسی است که
آفتاب بر او طلوع و غروب میکند.
📒کتاب امیرگلها
🆔 @bibliophil
عمر:
از پیامبر_درود خدا بر او باد_
شنیدم که میفرمود:
اگر مردمان بر عشق به علیبنابیطالب
گرد هم میآمدند، آفریدگار آتش(دوزخ) را
نمیآفرید. (زیرا علاقه به علی آنها را به
کارهای نیک وا، و از کارهای زشت
باز میداشت.
📒کتاب امیرگلها
🆔 @bibliophil
عثمان:
از پیامبر_درود خدا بر او باد_
شنیدم که میفرمود:
نگاه به چهره علی عبادت است.
📒کتاب امیرگلها
🆔 @bibliophil
معاویه:
چه دور است چه دور است
که بار دیگر شخصیتی چون علی
پدید آید.
📒کتاب امیرگلها
🆔 @bibliophil
🇮🇷به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم آری
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران ، نه!
🇮🇷دوازدهم فروردین روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد🇮🇷
🆔 @bibliophil
🖌سر سفره انقلاب
سال ۹۴
۱۲ فروردین
اردو داشتیم.
بیشتر از صدتا دختر نوجوان رو از تهران
برده بودیم مشهد. خیلی دلمون میخواست چندتا دونه غذا حضرتی بهمون بدن، بریزیم تو غذای اردو برا تبرک تا دل بچهها با امامرضا گره بخوره.
با یکی از دوستان دونفری، چندجا از حرم رفتیم، پرسیدیم. گفتن دست ما نیست قرعهکشی، فیشها اتفاقی به زائرها داده میشه و خلاصه ناامید شدیم و با شرمندگی برگشتیم اردو.
روزهای آخر اردو بود، از حرم که برگشتم
دیدم همه گریه میکنند، دوتا خادم از حرم اومده بودن ۱۲۰ تا فیش به بچهها داده بودند و همه وعده ناهار ۱۲ فروردین مهمان حضرت شدیم.
یادم فیشها رو چیده بودیم کف حسینیه و باهاش اسم امامرضا رو نوشته بودیم و دورش نشسته بودیم و گریه میکردیم.
غذای روز ۱۲ فروردین هم ویژه بود
چون روز جمهوریاسلامی بود
خادمها هم سنگتمام گذاشته بودند.
شیرینی روز جمهوریاسلامی برای ما با طعم
سر سفره امامرضا نشستن یکی شد.
از غذاخوری طبقه دوم صحن انقلاب که پایین اومدیم از پنجره گنبد مشخص بود، دونه دونه ایستادیم و سر سفره انقلابی که امامرضا محور اون بود و هست، عکس گرفتیم.
اینم روزی ما از سر سفره انقلاب❤️
#روز_نوشت
🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒*روزنوشت های پیچائیل 🖌 فائضهغفارحدادی دهِ یکِ سه* دیروز بعد از ملاقات با امام آنقدر سبک شده بود
📒*روزنوشت های پیچائیل*
🖌 فائضهغفارحدادی
*دوازدهِ یکِ سه*
روزنوشت یازدهم را پیچاندم و ننوشتم. بس که شلوغ بود آن روز و از کت و کول افتاده بودم. دیروز ولی به خودم مرخصی دادم و حالا حوصله ام برای نوشتن خوب است. ولی خب چه بنویسم؟ بنویسم که تمام دیروز خودم را لای ابری قایم کردم و خوابیدم و به هیچ ندای ماموریتی محل ندادم؟ حتی این که ثواب خواب روزه داران شب بیدار مانده را ببرم بالا و نگذارم بماند برای دقیقه نود؟ اصلا به خاطر همین پیچاندن ها بود که پریروز آن قدر کار زیاد داشتم و پدرم درآمد.
صبح هجدهم رمضان برای همه فرشته های آزاد نزدیک زمین ماموریتی ابلاغ شد که مسیر آسمان محدوده خودتان را تمیز و مرتب کنید که شب قرار است فرشتگان مقرب بالانشین و روح (که بالاتر از فرشتگان است) به سمت زمین نازل شوند و هر کس آسمانش شلوغ باشد اخطار می گیرد.
افتادم به هول و ولا. کلی ثواب اعمال نرسانده داشتم که گوشه موشه آسمان انداخته بودمشان. یکی یکی جمع کردم و بردم رساندم بالا. اما به عقوبت هایی که باید به آدم ها می رساندم، دست نزدم. فقط همه را لای ابرهای سفید پنبه ای قایمشان کردم که به برکت عبور فرشته ها و شب های قدر خودشان بخشیده شوند و نیازی به رساندن و اینها نباشد. با همه نفسم یک فوتی هم به آسمان تهران کردم که آلودگی ها و ریزگردهایش برود و شفاف باشد. شانس آوردم که رمضان توی نوروز بود و هوا خود به خود خوب بود. وگرنه فوتم نمی رسید به تمیز کردنش و ممکن بود اصلا فرشته های مقرب از بالا که می آیند فکر کنند اینجا توده ای قهوه ای از مجموعه آلودگی هاست و تهران را زیرش پیدا نکنند و بروند شهرهای دیگر. مثلا فیروزکوه و دماوند. آن وقت کار ما زیاد می شد و انتقال بک یا الله ها از تهران تا اولین شهر فرشته شب قدر دار به دوشمان می افتاد. کارم که تمام شد دیدم چند تا از ابرهای سفید عقوبت دارم نیست! یحتمل فوتم شدید بوده و آنها را هم تارانده بودم. اگر عقوبت ها گم می شدند از اداره نظارت توبیخ می گرفتم. به دنبالشان رفتم سمتی که فوت کرده بودم و خوشبختانه توی کرج پیدایشان کردم. اما هرچه گشتم عقوبت ها لایشان نبود. چشمم خورد به جمعیت زیادی که پشت تابوتی با پرچم ایران راه می رفتند. پایین تر آمدم و سر و گوشی به آب دادم. تابوت جلوی جمعیت نور زیادی داشت که چشمهایم را می زد. فرشته های زیادی با تابوت و جمعیت همراهی می کردند. از یکی شان پرسیدم چه خبر شده؟ عالم این شهر مرده؟ یا عارف سالکی از دنیا رفته؟ گفت هیچ کدام. جوانی است که به دست شقی ترین طاغوت روی زمین به شهادت رسیده. پرهام ریخت! پس بگو عقوبت ها چرا محو شده بودند. اثر خون شهید بوده که دیاری را زنده و آباد می کند و بدی ها و کم کاری های مردم را می بخشاند. ابرهای خالی را برگرداندم. سبک و نورانی شده بودند. باسلیقه چیدمشان روی آسمان تهران و سپردم که آن شب نوربالا بزنند برای فرشته ها و دعوتشان کنند. چه شبی هم شد آن شب قدر. امروز هم خیلی کار دارم. باید بروم به مادرهایی که دوست دارند بچه هایشان شب قدر را درک کنند کمک کنم و ظهر بخوابانمشان. و البته که این کار از رفع آلودگی تهران سخت تر است! فعلا.
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_دوازدهم
#شهید_بهروز_واحدی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://ble.ir/dimzan
🆔 @bibliophil
🖤خدا را شناختم در برهم زدن برنامهها
و در زیارتهای یه دفعهای...
پارسال روز شهادت امیرالمؤمنین
خیلی دلم شکسته بود، اومدم یه
گوشه دنج حرم سیدالکریم
که آی به جونش غر زدم...
امسال شب شهادت امیرالمؤمنین
مهمان سیدالکریم شدم.
بدون هیچ برنامهای!
شب قدر از کربلای سیدالکریم دعاگو هستم. روزی همهمون باشه سالی پر از زیارت اباعبدالله و خادمی برای امامحسین
سر مزار شهید زمانینیا محافظ حاجقاسم
براتون شهادت خواستم بعد عمری مجاهدت، کاش امسال آقامون بیاد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#شب_قدر
🆔 @bibliophil