7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه شهادت مرتضی آوینی مستندساز و روزنامهنگار فرهنگی در چنین روزی ۲۰ فروردین ۷۲
خوشا آنانکه مردانه میمیرند و توای عزیز!
خوب میدانی که تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند...
#مرتضی_آوینی
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) مثل یک جنازه
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد )
(خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...)
- سعید و میشناسی؟
سعید؟ یعنی درست میشنیدم؟ ولی چرا این سوالو از من کرده بود.
- نه نمی شناسم.
- مطمئنی نمیشناسی؟
لبخندی زد و از صندلی بلند شد.
- من کسی به اسم سعید نمی شناسم.
- مگه قرار نبود با سعید ملاقات کنی؟
تا اینو گفت دنیا رو سرم خراب شد، نه تنها من بلکه سعید که نفوذی بین داعشی ها بود و قرار بود نقش اصلی رو اون ایفا کنه لو رفته بود و ارتباط ما و قرار ملاقاتمون هم رو شده بود، ولی این سطح از دسترسی این ها به اطلاعات فوق سری غیر قابل باور بود، بالاخره چند مدت بینشون بودم و می دونستم علی رغم حمایت و پشتیبانی سازمان سی آی ای آمریکا از داعش باز هم در برابر سیستم اطلاعاتی ایران خیلی عاجز و ناتوان بودند.
سکوت را اختیار کردم و چیزی نگفتم، برگشت سمت من و دوباره نشست روی صندلی کنار تختم.
دستمو گرفت توی دستشو و فشرد، عثمان، شیخ عثمان، من همونوسعیدی هستم کا دنبالشی
نگاهمو به نگاهش دوختم، از طرفی این چشم ها نمی تونست دروغ بگه، از طرفی هم مگه میشد فرمانده قرار گاه نفوذی باشه؟
گیج و منگ شده بودم، درد بدنم رفته رفته بدتر می شد سیستم اعصابی بدنم مختل شده بود، استرس شدیدی تمام وجودمو پر کرده بود، نفسم به زور بالا می اومد، درد شدیدی از ناحیه اطراف درد شقیقه هام شروع کرده بود مثل خوره به جانم افتاده بود، یک لحظه چشم هام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم.
با احساس دردی که از ناحیه پام می اومد به هوش اومدم، همزمان با به هوش اومدنم زیر شدیدترین دردی که تا بحال درک کرده بودم صدای فریادم بلند شد.
سرهنگ خالدمحمود خودشو سریع بالای سرم رسوند.
- دکتر نمی خوای بی هوشش کنی؟
- داروهای بی هوشی براش خوب نیست، سیستم عصبی بدنش مختل شده، داروی بی هوشی ممکنه به مغزش آسیب برسونه
سرهنگ دستمو گرفته بود و سعی می کرد آرومم کنه
- تحمل کن، دکتر روی شکستگی پات داره کار می کنه.
از بس داد زده بودم صدام گرفته بود، بعد از چند دقیقه دکتر به سرهنگ نگاه کرد و گفت تموم شد.
از داخل کیفش اسپری ژله ای بی حس کننده رو درآورد و از زیر آتل روی محل شکستگی زد تا دردش را کم کنه.
خداحافظی کرد و رفت، اسپری محل شکستگی رو شدیدا گرم کرد و بی حسش کرد، با اینکه تمام بدنم، مخصوصا جمجمه سرم شکسته بود ولی با کم شدن درد پام یکم آروم شدم.
خالد محمود بالای سرم با نگرانی و ناراحتی نگاهم می کرد...
ادامه دارد...
نویسنده: #محمد_حسن_جعفری
❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست.
"شهــ گمنام ــیـد"
🌸 #داستان_تحول_دوستی 🌸
سلام برعزیزان دلم وخواهران باایمانم
نماز وروزه هاتو قبول درگاه حق ان شاءالله
امیدوارم هرجای ایران هستید سلامت وشاد وموفق باشین
خب منم تحولم رو براتون تعریف کنم
من متولد1384هستم ازاول ازکودکی علاقه ی خاصی به سوره هایی مثل ناس وحمد و...داشتم عادت داشتم قبل خواب با مامان بزرگم بخونمشون.
من متحول شدنم رو برای مونا جون تعریف کردم که چطوری باخواست خدا وکمک اقا صاحب الزمان وبا کانال مونا جون متحول شدم ولی اون قصه ی من مربوط به حجابمه
هرچی که هست توش یه حکمتیه
من شاگرد ممتازم معدلمم ازهفتم تا الان که نهمم20بوده خداروشکر
سال قبل نمیدونم چیشد که استرس عجیبی وجودمو فرا گرفت ترس برم داشت که خدایی نکرده امتحانامو خراب کنم نذر کردم30روز روزه بگیرم البته نتونستم شرمنده ام اگه عمری باشه جبران میکنم وحتما میگیرم
من آخرین روز رجب خیلی خوب یادمه تصمیمم روگرفتم وعزمم رو جزم کردم که برای همیشه نمازم روبخونم وتا الان که یه سال شده دارم میخونم خداروشکر اونم اول وقت گاهی متاسفانه نمیدونم برای درس خوندن زیاده یا کار با گوشی وخستگی هس نماز صبحم قضا میشه امیدوارم خدا ببخشه هممون رو ،این از تحولم برای نماز خوندن
یواش یواش بعد اینکه نماز خوندم شروع شد تسبیح وذکر صلواتمم شروع شد وتسبیح در دست گرفتنم باعث شد یه چن باری بهم بگن شیخ اولا ناراحت میشدم ولی الان عادت کردم
قبلا فقط ماه محرم ها اونم عاشورا وتاسوعا چادر سر میکردم اما بعد اینکه تو ماه رجب که عضو ابن کانال شدم یهو یه حسی بهم گفت تو تاابد چادر باید سرکنی نه فقط محرم بلکه همیشه اول دو دل بودم اما بعد اینکه کلیپ ها ی زیادی رو درباره چادر وحجاب گوش دادم نظرم به کل عوض شد والان محجبه ام وخیلی هم دوسش دارم گاهی وقتی کلیپ درمورد حجاب میبینم در آغوش میکشمش وگریه میکنم واز خدا میخوام اگه خواست حجاب رو ازم بگیره جونمم همون لحظه بگیره
قبل چادرم اثلا ارایش نمیکردم مانتویی بودم ولی نمیدونم چرا ارامش نداشتم ولی الان باچتدرم ارامش دارم مامانم میگفت باید امروزی باشی شیک بپوشی برای اولین لار که سرم کردم بهم گفت شیخ😔دلم شکست وقتی یاد اون لحظه میفتم تازه میفهمم چقدر اقا از بی حجابیه ما دلشون شکسته امیدوارم خدابگذره ازگناهانمون واقا که همیشه برای ما پدری مهربون بودن ماروببخشن
ازخدا میخوام فقط تو ظهور اقا تعجیل کنه ومارو جز اون313یارش قرار بده جلوی پدرمون مهدی ومادرمون زهرا وعمه مون زینب واربابمون حسین وبه ویژه در هنگام حساب رسی ودرمقابل خودش سرافکنده نکنه وزندگی مون رو با شهادت به پایان برسونه ارزوی سعادت روبراتون دارم وخوشحالم خواهران خوبی مثل شما دارم دعاکنید شهید بشیم وهرچه گناه دیگه ای روانجام میدیم دیگه ندیم
یادتون باشه اگه بدترین هم باشیم خدا هیچ وقت مارو از یاد نمیبره
دختر شیعه😎
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🦋از #لاک_جیغ تا #خدا 🦋 🌷داستان رپری متحول شده #سینا_آبگون و امیر 🌷 #قسمت_اول 😍پیشنهاد ویژه دان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋از #لاک_جیغ تا #خدا 🦋
🌷داستان رپری متحول شده
#سینا_آبگون 🌷
#قسمت_اول
😍پیشنهاد ویژه دانلود😍
"شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🌸 #داستان_تحول_دوستی 🌸 سلام برعزیزان دلم وخواهران باایمانم نماز وروزه هاتو قبول درگاه حق ان شاءالل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند آیه #قرآن بخوانیم
ثواب آن هدیه به روح مطهر شهدا
"شهــ گمنام ــیـد"
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهخاطر هک وایفای همسایه بازخواست شدم
روایتی از یک تجربه نزدیک به مرگ
#زندگی_پس_از_زندگی
"شهــ گمنام ــیـد"
📌امروز دشمنان التماس میکنند انتقام شهید سلیمانی را نگیریم
✍امیر شعبانیان، معاون هماهنگ کننده وزارت دفاع در چهاردهمین جشنواره جوان سرباز: سربازی افتخار بزرگی است و این پرچم را شهدایی چون صیاد شیرازی، شهید سلیمانی و دیگر شهدا به دست شما سربازان دادهاند، شان و منزلت جایگاه سربازی بسیار بالاست و بزرگان ما افتخارشان سربازی وطن است همانگونه که حاج قاسم سلیمانی سیدالشهدای مقاومت وصیت کردند که بر مزارش تنها بنویسند سرباز وطن.
شمشیر انتقام رزمندگان اسلام همواره آماده است و شما دیدید که چگونه در انهدام پهپاد آمریکا و موشک بارانِ پایگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی در اربیل عراق به کار گرفته شد، این اقتدار و توانمندی به میزانی است که امروز دشمنان ما التماس میکنند که انتقام حاج قاسم سلیمانی را نگیرید، همه اینها به برکت سربازان وطن، ایثار و ایستادگی آنها به دست آمده است.
"شهــ گمنام ــیـد"
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت حاج قاسم از وصیت امیرالمومنین به امام حسن مجتبی(ع)
"شهــ گمنام ــیـد"
#هرروزیک_معجزه
🌷شهیدی که بخاطر لوندادن عملیات سرش را بریدن🌷
حسنعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود،سال 60 به 6 زبان خارجی تسلط داشت
تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد گفت مادر برم جبهه؟ مادرش گفت نه ،گفت مادر امام دستور داده مادرش گفت برو پسرم
اومد جبهه همه میشناختنش گفتن بذارینش پرسنلی یا جایی که بی خطر باشه براش اتفاقی نیوفته اما خودش گفت اسم منو بنویسین میخام برم گردان تخریب فکر میکردن نمیدونست تخریب کجاست بهش گفتند عباس تخریب حساس ترین نقطه جبهه هست کوچیک ترین اشتباه بزرگترین اشتباهه...بالاخره عباس رفت تخریب و چند وقتی اونجا موند یه روز شهید خرازی گفت چند نفرو میخوام برن پل چهل دهنه روی رودخانه دیروویج منفجر کنن پل کلیو مترها پشت سر عراقیا بود 5نفر دواطلب شدن عباسعلی اولین نفربود
موقع رفتن حاج خرازی گفت حق ندارین با عراقی ها درگیر بشین اگرهم درگیر شدین حق اسیر شدن ندارین چون عملیات لو میره
تخریبچی ها رفتن
ماموریتشونو انجام دادند موقع برگشت خوردند ب کمین عراقی ها سه نفرشون جان سالم بدر بردند اما عباس تیر ب پایش اصابت کرد و اسیر شد
فرماندها میگفتن عباس زیر شکنجه طاقت نمیاره و عملیات لو میره پسری عموی عباس اومد گفت درسته سن عباس کمه انا مرده سرش بره زمونش باز نمیشه
عملیات فتح المبینو کردیم و پیروز هم شدیم و رسیدیم ب پل دیروویج یه جنازه دیدم که نه سر داشت نه پلاک پسر عموی عباس امد گفت این عباس گفتم که سرش بره زبونش باز نمیشه
عراقیها دیده بوده حرف نمیزنه سرشو بریده بودن
جنازه رو بردن اصفهان تحویل مادرش دادن گفتن ب مادرش نگین سر نداره
موقع تشیع مادرش گفت یکیدونه منه تا نبینمش نمیذارم دفنش کنید گفتن مادر بیخیال نمیشه مادرش گفت نه گفتن اخه...یهو مادر گفت نکنه سرنداره؟گفتن عراقی ها موقع شکنجه سرشو بریدن مادرش گفت بس میخام عباسمو ببینم
#شهیدعباسعلےفتاحی
#یادش_باصلوات
#هزارالله_اڪبر
"شهــ گمنام ــیـد"