eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش سعید هست🥰✋ *پایان 32 سال چشم انتظارے*🕊️ *شهید سعید حیدری*🌹 تاریخ تولد: 12 / 1 / 1340 تاریخ شهادت: 8 / 12 / 1362 محل تولد: مشهد،شاندیز،سرآسیاب محل شهادت: جزیره مجنون *🌹خواهرش← سعید قرار بود دانشگاه شرکت کند اما به جنگ رفت و در جزیره مجنون شهید شد🕊️همرزم← عملیات خیبر در 10 متری شهید حیدری بودم🌙در جاده خندق تعدادی از شهدا پیکرشان جا مانده بود و منتظر هلی‌کوپتر بودیم🚁 اماموفق نشدیم پیکر شهدا را به عقب برگردانیم🥀و پیکر سعید جزء شهدای مفقودالاثر قرار گرفت.🥀سال 1385 چند شهید پیدا شد و به‌عنوان شهید گمنام در مشهد به خاک سپرده شد🌙که یکی از آنها پیکر سعید بوده🕊️خواهرش← یک شب سعید را در خواب دیدم که می‌گفت من برگشتم من مشهد هستم🕊️همه ما حقیقتاً منتظر چنین روزی بودیم🌙 و به نوعی به ما گواه شده بود که به زودی خبری از سعید به دستمان می‌رسد🌷32 سال چشم انتظار و بی‌قرار بودیم🥀سعید روزهای دوشنبه و پنج شنبه همیشه روزه داشت💫 آرزو داشت با لبان تشنه شهید شود🕊️و حتی شب قبل از شهادتش به همرزمانش گفته بود من فردا شهید می‌شوم🕊️و فردای همان شب، روز دوشنبه هنگام نماز ظهر📿 با دهان روزه به شهادت رسید🕊️ او پس از 9 سال از خاکسپاری‌اش، مطابقت نمونه پیکرش با نمونه خون "عباس حیدری" و "صدیقه­ بابازاده" والدین شهید🌷هویتش مشخص و نتیجه آن اعلام شد🌙و مشخص شد آن شهیدی که سال 85 در سپاه امام رضا(ع) (پادگان شهید کاوه سپاه) به خاک رفته 🌙سعید بوده*🕊️🕋 *شهید سعید حیدری سرآسیا* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
وقتــــے دستــم قطــع شد درد نگرفتــــــــ ! یڪ حال خوشے به مݧ دست داد.. حال پرواز... ســــرادر بـــےدستــــــــ جبهــہ ها شهید حاج حسیݧ خرازے🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسدار یعنی دفاع از ملت و دین و شهادت غریبانه .‌.‌. "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 فرار رزمنده ایرانی از زندان با سوزن! ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
سرنوشت متفاوت این ۵ نفر! شهادت در جبهه حبس ابد طرد و خانه نشینی قتل با ضربات چاقو رهبری نظام شهید ، عباس امیرانتظام، مهندس بازرگان، داریوش فروهر، ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
سلام بر ابراهیم داسٺان گردانِ ڪمیل و حنظله را شنیده ای؟ یڪ عمر روزہ دار شد مادری ڪه... حڪایت تشنگـی پارہ ی تنش را شنید جگرسوزتر از تشنگـی، جگرِ سوخته ی مادر شهـید است... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🍃🌷🕊🍃🌷🕊🍃 🕊 🌷 🍃 📎خاطره ای از پدر شهید : هر بار که از جبهه برمی‌گشت اول به مشهد می‌رفت، بعد به خانه می‌آمد. یک بار از او پرسیدم:« حکایت چیه که این قدر زیارت امام رضا می‌ری؟ گفت:« حاجت مهمی دارم، ولی عجیبه که پام به حرم می‌رسه آروم آروم می‌شم» بعد از شهادتش، پانزده روز همه جای تهران دنبال جنازه گشتیم اما پیدا نشد» از طرف بنیاد شهید تماس گرفتند و گفتند:« جنازه شهیدتون توی مشهده» با تعجب پرسیدم:« شهید ما چطوری به اون‌جا رسید؟» گفتند:« امروز شهدا رو دور حرم امام رضا طواف دادیم. کسی به استقبال شهید شما نیامده بود. ناچار کفن رو باز کردیم و اسم و آدرس شما رو توی جیبش پیدا کردیم. 🌷شهید حسین غنیمت پور🌷 🌷یاد شهدا با صلوات🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
🔹️خیـــــــلی اهل قرآن خوندن بود. 🔹️حافظ و قاری و عامل به قرآن بود. 🔹️در جلسه جزء خوانی قرآن کریم در ماه مبارک رمضان حضور پر رنگی داشت. 🔹️یه قران جیبی هم داشت که هر وقت جایی بود و وقت داشت برمیداشت و قران تلاوت میکرد. 🌹🌹 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
داستان سریالی "ط" ( #داعشی_که_شیعه_شد ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) - سعید و می
داستان سریالی "ط" ( ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) خوابم برد و بعد از چند ساعت که نمی دونستم چقدر خوابیدم از خواب بیدار شدم، همه جا تاریک بود، یکم دردهای بدنم آروم شده بود، البته به لطف سرمی که بهم وصل شده بود و مسکنایی که وارد بدنم می شد، وگرنه جراحت های بدنم چیزی نبود که به این آسونی دردشون فروکش کنه. در باز شد و خالد محمود وارد اتاقش شد، چراغو روشن کرد و با لبخندی اومد کنارم. - آشیخ عثمان حالت چطوره؟ همچنان ترجیح می دادم نگاهش کنم، وقتی جوابی از من نشنید اومد و روی صندلی کنار تخت نشست. فانوسقه اش رو باز کرد و گذاشت کنار. - اون کاغذ رو قبل از اینکه دست کسی بهش برسه بی اجازه برداشتم، امیدوارم از دستم ناراحت نشده باشی. داشتم شاخ در می آوردم، داشت در مورد کاغذی رو که دوخته بودم داخل لباس زیرم حرف می زد، ولی این از کجا می دونست، اصلا این آدم کی بود؟ چقدر معادله پیچیده شده بود، اون راننده چطور تونسته بود چهار تا ایست بازرسی رو رد کنه بدون اینکه من از خواب بیدار بشم و تحت بازجویی قرار بگیرم. چرا خالد محمود دستور دستگیری منو بر خلاف قانون بازداشت قرارکاه داد و دستور شکنجه منو داده بود؟ یعنی واقعا سعید همین سرهنگ خالد محمود فرمانده قرارگاه داعش بود؟ مغزم داشت سوت می کشید. - تو می تونی سکوت کنی و چیزی نگی، ولی کاری که باید انجام می دادی رو انجام دادی و خوشبختانه ماموریتت رو درست انجام دادی. - چرا دستور بازداشت و شکنجه ام رو دادی؟ - مجبور بودم؟ - مگه شما فرمانده نیستی؟ کی مجبورتون کرده بود که همچین کاری رو بکنی؟ - کانال جی، کانال جی مجبورم کرد این کارو بکنم. - متوجه نمیشم در مورد چی حرف می زنید؟ - نکنه فراموش کردی که باید از کانال جی رد می شدی و بعد از اینکه هیچ مورد مشکوکی ازت پیدا نمیشد اونوقت می تونستی به جایگاه خودت برگردی. - شما کی هستید؟ - باور دارم برات سخته باورش، ولی من سعید هستم، ابو سعید. - آخه... - اگر قرار باشه به دست من توبیخ و یا اعدام بیابانی بشی، همه مستندات حاضره، اون کاغذی که حاوی بعضی کدها و اسرار بود و تو مخفی کردی بودیش تا به دست سعید برسونی الان دست منه. نویسنده: ❌انتشار داستان بدون ذکر منبع مورد رضایت نیست. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خبر را برسانید بہ عشاق نجف بوۍ سجاده خونین ڪسی مےآید😭😭 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
حاج‌ مهدی یک‌تنه زیر آن آتش بی‌امان عملیات رمضان پشت نفربر نشسته بود و کشته‌ها را به عقب می‌فرستاد. وقتی گفتند دستور قرارگاه اینست که برگردی، گفت: تا تک تک بچه‌های مردم رو از اینجا جمع نکنم بر نمی‌گردم عقب. چطور تو روی پدرمادرهاشون نگاه کنم. شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد و دل و گلایه های تکان دهنده همسران شهدا, از بعضی از مردم حتما ببینید برای صبوری قلب همسران شهدا صلوات🌷 "شهــ گمنام ــیـد"