(بابا ندارم)
بزن نی زن پریشان روزگارم
منم زینب دگر مادر ندارم
بزن نی زن که غم کرده اسیرم
دعا کن تا برای او بمیرم
بهار من خدایا شد زمستان
پریشانم پریشانم پریشان
بزن نی زن غریب این دیارم
خزان گشته خداوندا بهارم
ندارم یاوری پشت ام شکسته
در شادی به رویم غم ببسته
بزن نی زن دگر مادر ندارم
بسوگش خسته وبس(بیقرارم)
بیقرار اصفهانی
(حضرت نجمه خاتون)
مادر امام رضا علیه السلام
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼
تو مادر افتخار یک جهانی
تو خاتونی و نجمه کهکشانی
تویی تُکتَم همانا آب زمزم
تو پاکی و مطهر مثل مریم
سُها باشی سُکَن کوثر به نامی
همان خورشیدی و بدر تمامی
بود فرزند تو سلطان خوبان
امام هشتمین شاه خراسان
چه فرزندی همان خورشیدایران
مزارش قبله گاه اهل ایمان
ز تو معصومه باشد فخر عالم
مثال فاطمه هستیِ خاتم
سرآمد بر زنان بودی تو مادر
گرامی همسر موسی ابن جعفر
به عالم مادر شمس الشموسی
تو تاجی بر سر و خاتون طوسی
رضای تو امید ناامیدان
پناه بی کسان یار ضعیفان
منم شاعر ولیکن (بیقرارم)
غلامی رضایت افتخارم
🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
بیقرار اصفهانی
داستان نبرد شغال با شیر
گاهی وقتها مشاجره با یک احمق،
ما را هم احمق، جلوه می دهد...
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
به شیری شغالی بگفتا چنین
بیا تا ترا من زنم بر زمین
کنون با تو جنگم در این مرغزار
ندیده به خود تا کنون روزگار
به غرش درآمد نهیب اش بِزّد
مرا با تو کاری نبُد بی خرد
بگفتا شغال بّه که ترسیده ای
یکی پهلوانی چو من دیده ای؟
به پیش شغالان برم آبرو
نگشتی تو با من چرا روبرو
ترا میزنم بر زمین ناگهان
تو ترسی تمسخر شوی پیششان
بگفتا به او شیر دشت و دمن
مرا با تو نادان نباشد سخن
تمسخر نباشد مرا آبروست
که دوری ز جاهل برایم نکوست
مرا با شغالی نَیَرزَد نبرد
که این کسر شان ام بودبی خرد
مرا پیش شیران خجالت بود
که تحقیر و بس آبرویم رود
بزرگی خود خود نگهدار باش
به ابلّه رسیدی تو هشیار باش
چه زیبا بود پند تو ( بیقرار)
گذر کن ز نادان تو در روزگار
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
داستان نبرد شغال با شیر
گاهی وقتها مشاجره با یک احمق،
ما را هم احمق، جلوه می دهد...
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
به شیری شغالی بگفتا چنین
بیا تا ترا من زنم بر زمین
کنون با تو جنگم در این مرغزار
ندیده به خود تا کنون روزگار
به غرش درآمد نهیب اش بِزّد
مرا با تو کاری نبُد بی خرد
بگفتا شغال بّه که ترسیده ای
یکی پهلوانی چو من دیده ای؟
به پیش شغالان برم آبرو
نگشتی تو با من چرا روبرو
ترا میزنم بر زمین ناگهان
تو ترسی تمسخر شوی پیششان
بگفتا به او شیر دشت و دمن
مرا با تو نادان نباشد سخن
تمسخر نباشد مرا آبروست
که دوری ز جاهل برایم نکوست
مرا با شغالی نَیَرزَد نبرد
که این کسر شان ام بودبی خرد
مرا پیش شیران خجالت بود
که تحقیر و بس آبرویم رود
بزرگی خود خود نگهدار باش
به ابلّه رسیدی تو هشیار باش
چه زیبا بود پند تو ( بیقرار)
گذر کن ز نادان تو در روزگار
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از محسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشغول چه کار مهمی هستی که نماز نمیخونی؟👋❤️
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت مدح شماره ۳۱۶
عیب مردم
####################
عیب مردم را بیا ستار باش
بر خلایق محرم اسرار باش
ما همه سر تا ز پا غرق گناه
همچو حق جانا بیا غفار باش
گر رطب خوردی و مردم دیده اند
منع آن هرگز مکن هشیار باش
جستجو در کار مردم جاهلیست
این صفت باشد گنه بیدار باش
ما همه ناقص خدا کامل بود
بر همه مردم بیا غمخوار باش
(بیقرارا) شعر تو بی عیب نیست
بعد از این محکم تو بر اشعار باش
بیقرار اصفهانی (پرویز بیابانی)
یا علی مدد
هدایت شده از مظاهری
1_4990762722.m4a
10.67M
❃﷽◈ ✱◾️◈✱
#هرشب بابیقرار اصفهانی
"پند حکایت مدح شماره ۲۷۰"
داستان انار
◈ ✱◾️◈✱◾️◈ ✱◾️◈
هستی عالم همان دُخت رسول
راضیه مرضیه زهرای بتول
همسر مولای مردان مرتضی
فخر عالم حضرت خیرالنسا
شد کسالت بر وجودش آشِکار
رفته از کف طاقت وشد بیقرار
شیر حق آمد به بالینش نشست
گفت بازهرا تویی ای حق پرست
گو بدانم حاجتت بانوی من
با من دلخسته گو اینک سخن
هرچه میخواهی اجابت می کنم
من ترا جانا حمایت می کنم
گفت ای مولای عالم یا علی
ای که دلها از وجودت منجلی
بگذراز من چون نباشد وقت آن
نیست حاجت یاعلی جان اینزمان
گفت مولا هرچه خواهی گو به من
بر تو آرم فاطمه شیرین سخن
امر شوهر شد نمودش احترام
گفت با مولا علی جان ای امام
گر اناری آوری من مایلم
لطف تو گردد پسر عم شاملم
فصل میوه شد به پایان آنزمان
شد علی از بهر آوردن همان
هرکه را پرسید دادش این جواب
ای امیرالمومنین ای بوتراب
جان به قربانت نباشد پیش ما
ما خجالت میکشیم ای مقتدا
گفت شخصی من بگویم این خبر
آمده شمعون اینک از سفر
او انارش بُد به بارش یک سبد
حتماً او بارَش به منزل می برد
رفت مولا سوی شمعون با شتاب
تا بگیرد او انار بلکه جواب
پیش شمعونِ یهودی شد امیر
شاه مردان مرتضی ماه منیر
(بیقرار اصفهانی )✍️
𝐉𝐎𝐈𝐍➤eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
سبکگذاریاشعارجدید☝
هدایت شده از مظاهری
1_4990762722.m4a
10.67M
❃﷽◈ ✱◾️◈✱
#هرشب بابیقرار اصفهانی
"پند حکایت مدح شماره ۲۷۰"
داستان انار
◈ ✱◾️◈✱◾️◈ ✱◾️◈
هستی عالم همان دُخت رسول
راضیه مرضیه زهرای بتول
همسر مولای مردان مرتضی
فخر عالم حضرت خیرالنسا
شد کسالت بر وجودش آشِکار
رفته از کف طاقت وشد بیقرار
شیر حق آمد به بالینش نشست
گفت بازهرا تویی ای حق پرست
گو بدانم حاجتت بانوی من
با من دلخسته گو اینک سخن
هرچه میخواهی اجابت می کنم
من ترا جانا حمایت می کنم
گفت ای مولای عالم یا علی
ای که دلها از وجودت منجلی
بگذراز من چون نباشد وقت آن
نیست حاجت یاعلی جان اینزمان
گفت مولا هرچه خواهی گو به من
بر تو آرم فاطمه شیرین سخن
امر شوهر شد نمودش احترام
گفت با مولا علی جان ای امام
گر اناری آوری من مایلم
لطف تو گردد پسر عم شاملم
فصل میوه شد به پایان آنزمان
شد علی از بهر آوردن همان
هرکه را پرسید دادش این جواب
ای امیرالمومنین ای بوتراب
جان به قربانت نباشد پیش ما
ما خجالت میکشیم ای مقتدا
گفت شخصی من بگویم این خبر
آمده شمعون اینک از سفر
او انارش بُد به بارش یک سبد
حتماً او بارَش به منزل می برد
رفت مولا سوی شمعون با شتاب
تا بگیرد او انار بلکه جواب
پیش شمعونِ یهودی شد امیر
شاه مردان مرتضی ماه منیر
(بیقرار اصفهانی )✍️
𝐉𝐎𝐈𝐍➤eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
سبکگذاریاشعارجدید☝
سمنو
#################
از بهشت آمده یاران سمنو
شهد شیرین و فراوان سمنو
سنت حضرت زهرا و رسول
تحفه روضه ی رضوان سمنو
جوهرش عشق علی گندم و آب
می دهد درد تو درمان سمنو
عاشقان دورهم از خُرد و کلان
تا شود قسمت آنان سمنو
نوش جان کن هدیه مادر بود
میدهد حاجت عزیزان سمنو
گندمش شهد و عسل در کام تو
بهترین اش به صَفاهان سمنو
(بیقرارا) شعرتوهرکس که خواند
صِله ات باشد ز آنان سمنو
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
سمنو
#################
از بهشت آمده یاران سمنو
شهد شیرین و فراوان سمنو
سنت حضرت زهرا و رسول
تحفه روضه ی رضوان سمنو
جوهرش عشق علی گندم و آب
می دهد درد تو درمان سمنو
عاشقان دورهم از خُرد و کلان
تا شود قسمت آنان سمنو
نوش جان کن هدیه مادر بود
میدهد حاجت عزیزان سمنو
گندمش شهد و عسل در کام تو
بهترین اش به صَفاهان سمنو
(بیقرارا) شعرتوهرکس که خواند
صِله ات باشد ز آنان سمنو
بیقرار اصفهانی
التماس دعا
هدایت شده از سید ناصر هاشمی
قضیه انار
اشعار استاد بیقرار اصفهانی
با صدای. حقیر ، سیدناصرهاشمی
التماس دعا🙏
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
عاشق امام رضا.MP3
10.65M
برای شما.
یا امام رضا دلم برات پر میزنه
نوای گرم حاج ولی فیروزی مشهد مقدس
1_9997384362.MP3
10.65M
چهارشنبه های امام رضایی
نوای استاد فیروزی مشهد مقدس
اشعار بیقراراصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
1_9997384362.MP3
10.65M
چهارشنبه های امام رضایی
نوای استاد فیروزی مشهد مقدس
اشعار بیقراراصفهانی
هدایت شده از مظاهری
308.4K
#شاعر_بیقراراصفهانی✍️📖
#شهادتحضرتزهراسلاماللهعلیها
زهـــرایـــم کــجا رفـــت😭💔🥀😭
شب تار است و طفلان اشکبارند
ز سوگ مادر خود بیقرارند
💔🔥💔🔥
علی گوید که زهرایم چرا رفت
چراغ خانه ام لطف و صفا رفت
خدایا او امانت پیش من بود
پس از فوت پدر هرگز نیاسود
خدایا بی کس و تنها شدم من
اسیر غصه و غمها شدم من
💔🔥💔🔥
حسن گوید خدایا مادرم رفت
تمام هستی و تاج سرم رفت
شده زینب پریشان روزگارش
خزان گشته گلستان و بهارش
حسین گیرد سراغ مادرش را
صدا میزد دمادم خواهرش را
💔🔥💔🔥
ببـین زینب حسین ام بیقرارم
غریبم من دگر مادر ندارم
أللَّہُمَ؏َجِّڸْ لِوَلیڪَ ألْفَرَج
𝐉𝐎𝐈𝐍➤eitaa.com/joinchat/1568473647Caaf1a3d1c7
┄═•❥❅❥═┄
#سبکاشعارجدیدمناسبتی
#اجرا_مسلمتورجیزاده🎙
🦢࿐჻💔჻࿐
مادرم بیمار بودی
بمیرم مادرم بیمار بودی
چه شب ها تا سحر بیدار بودی
چه ساعت ها تو رادیدم نشستی
خودم دیدم چوشمعی آب گشتی
صدای ناله هایت را شنیدم
دیگر خنده به روی تو ندیدم
به لبهایت همی ذکر علی بود
دو چشمانت دمی هرگز نیاسود
شنیدم بانک یارب یا رب ات را
به خودپیچیدن وتاب وتب ات را
منم زینب بگو از ما چه دیدی
چو مرغ از آشیان ما پریدی
شدی راحت ولی ما ( بیقراریم)
برایت مادرم ما سو گَواریم
بیقرار اصفهانی
مادرم بیمار بودی
بمیرم مادرم بیمار بودی
چه شب ها تا سحر بیدار بودی
چه ساعت ها تو رادیدم نشستی
خودم دیدم چوشمعی آب گشتی
صدای ناله هایت را شنیدم
دیگر خنده به روی تو ندیدم
به لبهایت همی ذکر علی بود
دو چشمانت دمی هرگز نیاسود
شنیدم بانک یارب یا رب ات را
به خودپیچیدن وتاب وتب ات را
منم زینب بگو از ما چه دیدی
چو مرغ از آشیان ما پریدی
شدی راحت ولی ما ( بیقراریم)
ز داغ تو پریشان سو گَواریم
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
مادرم بیمار بودی
بمیرم مادرم بیمار بودی
چه شب ها تا سحر بیدار بودی
چه ساعت ها تو رادیدم نشستی
خودم دیدم چوشمعی آب گشتی
صدای ناله هایت را شنیدم
دیگر خنده به روی تو ندیدم
به لبهایت همی ذکر علی بود
دو چشمانت دمی هرگز نیاسود
شنیدم بانک یارب یا رب ات را
به خودپیچیدن وتاب وتب ات را
منم زینب بگو از ما چه دیدی
چو مرغ از آشیان ما پریدی
شدی راحت ولی ما ( بیقراریم)
ز داغ تو پریشان سو گَواریم
بیقرار اصفهانی