eitaa logo
🌴بی‌کران مهر🌴
2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
39 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃 🍂🍁 🌹عشق محبوب🌹 بابا تمسخروار گفت: - قطع می‌کنم نفسی رو که بی‌اذنِ من، بند نفسهای دخترم شده. - اینطور تا نکن با این دوتا بچه، از خدا بترس. - من بترسم یا اون پسرت که پشت تلفن برام خط‌و نشون می‌کشه؟ دو کلوم درس خونده خودش رو مُلّای دهر می‌بینه؟ رو کرده به من که، اگه می‌تونی شوهرش بده! می‌خوام شوهرش بدم ببینه با من در افتادن چه عواقبی داره اشتباه کردم که اونهمه هم صبر کردم اون‌بازیچه می‌خواد زن نمی‌خواد. شایدم دلش جای دیگه مونده و بی‌خبری داداش. و چه با غلظت و تمسخر داداش رو لفظ کرد و با این جمله‌ی آخرش، دلم چه جوششی گرفت. باز بابا بود که ادامه داد: - راست میگی و جونش می‌رفت براش، تا گفتم دارم عقدش کنم با سر می‌دویید میومد نه اینکه پشت تلفن بگه، تو نمی‌تونی به زور عقد مرد دیگه‌ییش کنی. - تمومش کن این غوغا رو، هی صدات رو ننداز تو سرت. مشکلت اگه اون بچه‌ست که فردا راهی می‌شه. - اومدن و نیومدنش فرقی نداره، من جواب رو دادم، مردم مسخره‌ی من نیستند. - بسه حاج‌علی، بسه! یا تا فردا جوابشون می‌کنی یا برادریمون میفته به قیامت. باز سر و صداها زیاد شد و باز ولوله و... خدایا نگذار که کم بیارم، تو شاهد باش که چی می‌کشم. صدای خانجون چه سکوتی می‌ندازه توی سالن. - به ولای علی، به پهلوی شکسته‌ی خانم به جدّم قسم، اگه یک کلمه‌ی دیگه بینتون رد و بدل بشه عاقّ والدینتون ‌می‌کنم. نمی‌گذرم ازتون اگه این اوضاعتون باشه. و بغض‌دار ادامه داد: - فرح! به شوهرت زنگ بزن بیاد من رو ببره خونه. و صدای گرفته‌ی عمه فرح که نمی‌دونم کجای این قضیه‌ ایستاده‌. - چشم خانجون همین الان. نیم‌ساعتی طول می‌کشه و سکوت و ظلمت میشه توی خونه و باز سکوت دردآور مامان و نگاه اندوهبارش. و چه خشی داشت صدای مهناز دل‌نازکم. نـــــویـــسنـــده: مژگان.گ ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/bikaranemehr/22 🍃 🍁 🍁🍃🍂🍃🍂 🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍃🍁 🍁🍃🍂