فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-این؟ این که آبه!
مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم دربارهش حرف بزنیم؛ این حس و این سوال پیش اومده برات؟ به نظرت عادیه یا چی؟ واکنشت چی بوده به این حس؟
♦️زمان شما برای شرکت در گفتوگوی این بار، تموم شده؛ منتظر گپ بعدی باشید!
♾ @binahayat_ir
#شما
جالبه، چندین بار این کلیپو دیدم تا حالا.
بار اول گفتم عههه چه مثال خفنی زد زنه.
بار دوم رد کردم رفت. این بار سومه، گفتم بینهایت چیز الکی که نمیزاره! بزار تا ته ببینم شاید فرق داشته باشه.
ولی، خیلی نا امیدم برا آینده. همیشه یه سوال تو ذهنم میپیچه. که چی؟
میدونی، زندگی خوبی رو تا به اینجا تجربه نکردم. میشه گفت محبت کمی دریافت کردم و این روزا زیاد به این موضوع فکر میکنم. اصلا واسم مهم نیست کسی حس ترحم بهم داشته باشه. همین که بهم توجه کنه، کافیه.
حتی من همون روز مفروض جذاب رو هم تو ذهنم ندارم. یه روزایی داشتم، که حتی یادم نمیاد به چی فکر میکردم.
این اقیانوس، این آب، هیچ خوشحالی ای رو به من القا نمیکنه. برعکس، هی نا امیدم میکنه. کدر شده واسم.
تو اوج جوونیم، ولی فکرام انگار پیر شدن.
ولی شاید یه کم درک کنم این فیلمو. قبلنا میگفتم وای یعنی ۱۸ سالگیم برسه، خوشحال ترین آدم دنیام. الان، ۱۸ سالگیم رسیده و من، خستهِ خستم. به علاقم نرسیدم، در حالی که به راحتی میتونستم انتخابش کنم. ولی حتی مطمئن نبودم اون علاقمه یا نه؛ بخاطر همین به حرف بقیه گوش دادم.
جدیدا دارم از غم لذت میبرم.
ولی تنهایی خفتمو چسبیده و ولم نمیکنه.
کاش، یه خانواده عاشق تر داشتم.
#شما
یاد یه روزی افتادم که یه نفر بهم گفت، چیزی که تو فکر میکنی یه روزی میرسه و اون روزهم رد میشه، به همین سادگی، تموم میشه و میره و تو دلت میخاد داد بزنی که ببینید منو آهای آدما امروز روز خاصه منه! اما بقیه خیلی عادی زندگیشونو میکنن و اون روز هم میگذره، میگفت اگه خودت بهشت نباشی، هیچ وقت بهشت نمیاد. خیلی دلم میخواست اینو زودتر میفهمیدم و زودتر خوشحال میبودم و زودتر میرفتم دنبال خودم و بهشت کردن خودم:)
#شما
عجیب ترینش برا خودم این بود ؛
مثل چی همین چند ماه پیش استرس داشتم پای اخرین بازی پرسپولیس که اگه میبرد ، قهرمان میشد. با خودم میگفتم واای اگه جام بگیره چی میشه و فلان.
جام گرفتن ، جشن هم داشتن ، ولی من وقتی جام رو بالاسر بردن دیگه هیچ حسی نداشتم !
انگار دیگه هیچ هیجانی نداشت:(
البته که خوشحال شدم ،
ولی اون حسه رو نبودش ...
#شما
کل زندگیم رو همینجوری بودم
ذوق ی اتفاق و داشتم مثلا اینکه تیزهوشان قبول شم .. وای ک چقد برای غش و ضعف میکردم و کل روز و شبم شده بود ک روزی ک نتیجه قبولیم و دیدم چقد خوشحال بشم و همه چی فرق میکنه .. روزش اومد و قبول شدم ، ذوقش بود ولی مثل اینکه مواد بزنی ؛ بعد چند روز تاثیرش رفت و برگشتم ب زندگیه عادی .. دوباره شور و شوق ی اتفاق دیگه توی زندگیم و رسیدن بهش و تموم شدنش و دوباره حس پوچی بعدش ... همونجا بود ک فهمیدم ک هیچی تو این دنیای مادی نمیتونه واسه همیشه راضی و خوشحال نگهم داره .. انگار همه چیز خیلی زود از بینمیره و عطشش خاموش میشه . گشتم دنبال چیزی ک بتونم بهش اعتماد کنم و اخرش دیدم تنها چیزی ک خوشحال میتونه نگهم داره واسه ی مدت نسبتا طولانی کمک ب مردمیه ک نیاز ب کمک دارن ....
امیدوارم ی روز بتونم از این چیزا فراتر برم و بالاخره ذوق خود واقعیم و پیدا کنم و ارامش داشته باشم
امیدوارم هممونبهش برسیم :)✨
#شما
چی بگم
هر روز فکر میکنیم جلو بریم بهتر میشه و اون خوشی رو پیدا میکنیم
همه اش دنبال اقیانوس هسیم. زندگیمون شده فکر اینکه اقیانوس را پیدا کنیم.
نمیدونم چی باید بشه تا واقعا خوشحال بشم و بگم ایول این اونی هس که میخواسم و لااقل چند روز باهاش حال کنم.
نمونه اش هم زیاده
چرا اینجور شدیم؟!
خسته ایم و خستگی الکی
‼️ لینک گفتگو یه مشکلی داشت
الان حل شده و قابل دسترسه!
میتونید پیام بدید ((:
#شما
بارها و بارها برام پیش اومده...
همون حس ذوق و تصور آنچنانی از یک قضیه و پوچ شدن اون هنگام رسیدن بهش...
طول کشید ولی بالاخره یکمی فهمیدم.
یه جورایی اون چیزا درحقیقت از اول هیچ بودن ... دقیقا هیچ :)
طولانی شدن زمان رسیدن به اون رویاهای کوچیک و پرت شدن حواسم و خوب و منطقی و درست فکر نکردن به اون موجب میشد بمرور هی اون رویا تو ذهنم بزرگ و بزرگ تر شه . در حالیکه کوچیک و کوچیک تر از هر چیزی بود .
اون هیچِ بزرگِ توی ذهنم ، تماما وصل بود به دنیا و پیچ و خم اون .
به خاطر همین وقتی به این اروزهای دنیایی کوچیک میرسیدم تهش میگفتم ... خب رسیدی و شد .
الان...
الان که چی؟
همهی اینا در آخر اینو به من فهموند که این پوچی و هیچ بودنه هست و همیشه هست ، ولی توی محدودترین و کوچیک ترین ارزوها و رویاها !
حالا کی اون حسه نیست ؟ زمانیکه اروزم و رویام جاریه :)
رویای جاری زیبای من ... که رسیدن بهت سخت و قشنگه . ولی مطمئنم برسم بازهم دنبالتم♡
May 11
⚠️ یه سوال خیلی مهم!
اینا الان ینی دنیا و لذت هاشو کلا باید شوت کنیم یه گوشه؟
لذت مادر شدن ، پدر شدن ،
و کلی لذت دنیایی دیگه ، غیر قابل انکاره...
نکتۀ استفاده از این لذت ها چیه؟
مابهرحال با این دنیا ، با این علم ، با این دانشگاه ، با این اجتماع سر و کار داریم...
به بحث امشب فک کنید بچه ها...
فردا میایم بیشتر گپ میزنیم و جمع بندی!
سعی میکنیم از بلدِ راههای بینهایت کمک بگیریم....
فعلا شب بخیر؟
شب بخیر!
سلام به بینهایتیهای خوشفکرِ خفن که یعنی تکتکتون!
اندازه اقیانوسی که اون ماهیه میخواستش، پیام ازتون دریافت کردیم و با ذوق همهشو خوندیم و واقعاً که! یعنی چی؟ شماها کِی انقد بزرگ شدید؟! اینا چه برداشتها و نظرها و تجربههایی بود که نوشتهبودید؟! انقد خوب؟(((:
ما همشونو خوندیم ، تک تک و با حوصله...
توی بیشتر پیامهاتون، یکی از این چهار تا دغدغه به چشم میخورد:
- منم حس میکنم به پوچی رسیدم و هیچی خوشحالم نمیکنه ):
- به نظرم ما بیشتر از دنبال هدف بودن، باید از مسیر لذت ببریم... زندگی همین لحظههاست که داره میگذره و همین شادیای کوچیک، نه یه چیز خارقالعاده.
- باید هدفمون انقد بزرگ باشه که بعدش نگیم خب که چی؛ و فقط خدا میتونه این هدف باشه و نیاز روح ما رو برطرف کنه.
- من شک دارم حتی اگه به خدای بینهایت برسم، بازم نگم خب که چی...؟!
#خودمتراپی امشب و شبهای آینده،
قصد داره گرههایی از این کلاف پیچیده باز کنه!
دغدغههاتون دغدغهمونه؛ اینجا آخر این قصه نیست! پیگیر کانال بمونید که نگرانیا کمکم بار و بندیلشونو جمع کنن و برن!
♾ @binahayat_ir
May 11
صحبت از یه تجربهی مشـ🤝ـترک بود؛
یه حس دوستنـ😒ـداشـتنی.
دومین آنـتـیبـیـهـودگـی که فوریتر از همیشهی قسمتدومها خودشو رسونده رو اساسی تحویل بگیرید!
#خودمتراپی
♾ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۴ثانیهست؛ ولی چند تا جایزه جدید بینهایت رو رونمایی کرده😉 خفنترینشون، کوادکوپتر!
#مهروموم
♾ @binahayat_ir
[سلام بر تو ای دوستِ صمیمی خدا! 🪴]
تولد محبوب ترین خلق خدا مبارکه😃🎉
#کانکت
♾️ @binahayat_ir
نام جدّش را که میشنید، سرتاپا احترام میشد؛ نگاهِ هر که کنارش بود، از این تغییر حالت واضح، رنگ تعجب میگرفت. از عمق جان زمزمه میکرد «جان من و بچههایم به فدایش!»
دربارهاش میفرمود «خداوند، بهتر از پیامبرش محمّد، موجودی نیافرید!»
بسیار از او میگفت؛ گوشهگوشهی زندگیِ آخرین پیامبر خدا را به هر بهانهای روایت میکرد. شبیه عاشقی که به هر کسی میرسد، از محبوبش تعریف میکند! و آدمها میشنیدند و به خاطر میسپردند و به کاغذ مینشاندند:
«اباعبداللّٰه از رسول خدا نقل کرد که...»
«جعفر بن محمد فرمود...»
«امام صادق علیهالسلام روایت میکرد...»
و نام محمّدرسولاللّٰه، از قلمها و کاغذها و حافظهی آن ۴هزار شاگردش و فرزندانش و دوستانش، مثل رودی از جنس عطر گل محمّدی، به سوی تشنگیِ کویرِ تاریخ، جاری میشد و میشود و خواهد شد. که نور خدا خاموششدنی نیست و نام کسی که خداوند بیش از همه دوستش دارد، باید هم جاودان بماند! آنقدر که در امروزِ نهچندانروشنِ زمین هم، بیش از هر نام دیگری، نام آدمها باشد؛ آنقدر که صبح و ظهر و شام، در گوشه گوشهی زمین، از فراز گلدستهها و بامها، در هوا بپیچد...
تمام چیزهایی که از رسول رحمت میدانیم اگر آب یک اقیانوس باشد، دریاهای بسیاری به هم پیوستهاند تا اقیانوس شود. خیلی از آن دریاها، از صادقآلمحمّد علیهالسلام آغاز شدهاند؛ امامی که بسیار زیست و بسیار به زحمت افتاد تا درختِ مکتب شیعه، در خاکِ علم ریشه بدواند، و تنومندترین درخت باشد، و پربارترین...
به آغاز برگردیم... حکایت، حکایت دوستداشتن بود. عجیب دوستش داشت. شاید خدا برای همین او را در روز تولد جدّش به زمین فرستادهبود.
ما اگر بر نام حیدر عاشقیم؛ شیعه ی درس امام صادقیم.
♾️ @binahayat_ir