eitaa logo
بی نهایت
70.8هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
804 ویدیو
50 فایل
رویداد مجازی بینهایت (ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org *** ما مسافر سَفَر بی نهایتیم... instagram.com/binahayat_ir t.me/binahayat_ir shad.ir/binahayat_show _____ ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه جوانان آستان قدس رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
چی بگم هر روز فکر میکنیم جلو بریم بهتر میشه و اون خوشی رو پیدا میکنیم همه اش دنبال اقیانوس هسیم. زندگیمون شده فکر اینکه اقیانوس را پیدا کنیم. نمیدونم چی باید بشه تا واقعا خوشحال بشم و بگم ایول این اونی هس که میخواسم و لااقل چند روز باهاش حال کنم. نمونه اش هم زیاده چرا اینجور شدیم؟! خسته ایم و خستگی الکی
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
‼️ لینک گفتگو یه مشکلی داشت الان حل شده و قابل دسترسه! میتونید پیام بدید ((:
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
بارها و بارها برام پیش اومده... همون حس ذوق و تصور آنچنانی از یک قضیه و پوچ شدن اون هنگام رسیدن بهش... طول کشید ولی بالاخره یکمی فهمیدم. یه جورایی اون چیزا درحقیقت از اول هیچ بودن ... دقیقا هیچ :) طولانی شدن زمان رسیدن به اون رویاهای کوچیک و پرت شدن حواسم و خوب و منطقی و درست فکر نکردن به اون موجب می‌شد بمرور هی اون رویا تو ذهنم بزرگ و بزرگ تر شه . در حالیکه کوچیک و کوچیک تر از هر چیزی بود . اون هیچِ بزرگِ توی ذهنم ، تماما وصل بود به دنیا و پیچ و خم اون . به خاطر همین وقتی به این اروزهای دنیایی کوچیک میرسیدم تهش میگفتم ... خب رسیدی و شد . الان... الان که چی؟ همه‌ی اینا در آخر اینو به من فهموند که این پوچی و هیچ بودنه هست و همیشه هست ، ولی توی محدودترین و کوچیک ترین ارزوها و رویاها ! حالا کی اون حسه نیست ؟ زمانیکه اروزم و رویام جاریه ‌:) رویای جاری زیبای من ... که رسیدن بهت سخت و قشنگه . ولی مطمئنم برسم بازهم دنبالتم♡
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
همش همینیه واقعا... من دنبال اقیانوس و چیزای خفن و اون ذوقیم که قراره بعدااا برسه درحالیکه از بدو خلقتم این اقیانوس منو توی آغوش خودش نگه داشته و منتظر منه که ذوقشو ببینم و باهاش هم‌نفس بشم کاش برسه اون لحظه‌ای که کامل درکش کنم و رها بشم از هرچی غیر اونه.
⚠️ یه سوال خیلی مهم! اینا الان ینی دنیا و لذت هاشو کلا باید شوت کنیم یه گوشه؟ لذت مادر شدن ، پدر شدن ، و کلی لذت دنیایی دیگه ، غیر قابل انکاره... نکتۀ استفاده از این لذت ها چیه؟ مابهرحال با این دنیا ، با این علم ، با این دانشگاه ، با این اجتماع سر و کار داریم...
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
وای من حتی گاهی به این فک میکنم ک بعد از اینکه تونستم یاور امام زمان بشم و رضایت خدارو کسب کنم چی میشه؟ اون لحظه نکنه این عبارت تو ذهنم پلی بشه.. خب که چی؟! دچار بحران شدم /:
به بحث امشب فک کنید بچه ها... فردا میایم بیشتر گپ می‌زنیم و جمع بندی! سعی میکنیم از بلدِ راه‌های بینهایت کمک بگیریم.... فعلا شب بخیر؟ شب بخیر!
بی نهایت
‌ -این؟ این که آبه! مث دفعه قبل ، این یکی دو دقیقه رو تماشا کن و بیا دور هم درباره‌ش حرف بزنیم؛ ای
سلام به بی‌نهایتی‌های خوش‌فکرِ خفن که یعنی تک‌تک‌تون! اندازه اقیانوسی که اون ماهیه می‌خواستش، پیام ازتون دریافت کردیم و با ذوق همه‌شو خوندیم و واقعاً که! یعنی چی؟ شماها کِی انقد بزرگ شدید؟! اینا چه برداشت‌ها و نظرها و تجربه‌هایی بود که نوشته‌بودید؟! انقد خوب؟(((: ما همشونو خوندیم ، تک تک و با حوصله... توی بیشتر پیام‌هاتون، یکی از این چهار تا دغدغه به چشم می‌خورد: - منم‌‌ حس‌ می‌کنم به پوچی رسیدم و هیچی خوشحالم نمی‌کنه ): - به نظرم ما بیشتر از دنبال هدف بودن، باید از مسیر لذت ببریم... زندگی همین لحظه‌هاست که داره می‌گذره و همین شادیای کوچیک، نه یه چیز خارق‌العاده. - باید هدف‌مون انقد بزرگ باشه که بعدش نگیم خب که چی؛ و فقط خدا می‌تونه این هدف باشه و نیاز روح ما رو برطرف کنه. - من شک دارم حتی اگه به خدای بی‌نهایت برسم، بازم نگم خب که چی...؟!
امشب و شب‌های آینده، قصد داره گره‌هایی از این کلاف پیچیده باز کنه! دغدغه‌هاتون دغدغه‌مونه؛ این‌جا آخر این قصه نیست! پیگیر کانال بمونید که نگرانیا کم‌کم بار و بندیل‌شونو جمع کنن و برن! ♾ @binahayat_ir
‌ ‌صحبت از یه تجربه‌ی مشـ🤝ـترک بود؛ یه حس دوست‌نـ😒ـداشـتنی. دومین آنـتـی‌بـیـهـودگـی که فوری‌تر از همیشه‌ی قسمت‌دوم‌ها خودشو رسونده رو اساسی تحویل بگیرید! @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ۳۴ثانیه‌ست؛ ولی چند تا جایزه جدید بینهایت رو رونمایی کرده😉 خفن‌ترین‌شون، کوادکوپتر! @binahayat_ir
[سلام بر تو ای دوستِ صمیمی خدا! 🪴] تولد محبوب ترین خلق خدا مبارکه😃🎉 ♾️ @binahayat_ir
‌ ‌نام جدّش را که می‌شنید، سرتاپا احترام می‌شد؛ نگاهِ هر که کنارش بود، از این تغییر حالت واضح، رنگ تعجب می‌گرفت. از عمق جان زمزمه می‌کرد «جان من و بچه‌هایم به فدایش!» درباره‌اش می‌فرمود «خداوند، بهتر از پیامبرش محمّد، موجودی نیافرید!» بسیار از او می‌گفت؛ گوشه‌گوشه‌ی زندگیِ آخرین پیامبر خدا را به هر بهانه‌ای روایت می‌کرد. شبیه عاشقی که به هر کسی می‌رسد، از محبوبش تعریف می‌کند! و آدم‌ها می‌شنیدند و به خاطر می‌سپردند و به کاغذ می‌نشاندند: «اباعبداللّٰه از رسول خدا نقل کرد که...» «جعفر بن محمد فرمود...» «امام صادق علیه‌السلام روایت می‌کرد...» و نام محمّدرسول‌اللّٰه، از قلم‌ها و کاغذها و حافظه‌ی آن ۴هزار شاگردش و فرزندانش و دوستانش، مثل رودی از جنس عطر گل محمّدی، به سوی تشنگیِ کویرِ تاریخ، جاری می‌شد و می‌شود و خواهد شد. که نور خدا خاموش‌شدنی نیست و نام کسی که خداوند بیش از همه دوستش دارد، باید هم جاودان بماند! آن‌قدر که در امروزِ نه‌چندان‌روشنِ زمین هم، بیش از هر نام دیگری، نام آدم‌ها باشد؛ آن‌قدر که صبح و ظهر و شام، در گوشه گوشه‌ی زمین، از فراز گلدسته‌ها و بام‌ها، در هوا بپیچد... تمام چیزهایی که از رسول رحمت می‌دانیم اگر آب یک اقیانوس باشد، دریاهای بسیاری به هم پیوسته‌اند تا اقیانوس شود. خیلی‌ از آن دریاها، از صادق‌آل‌محمّد علیه‌السلام آغاز شده‌اند؛ امامی که بسیار زیست و بسیار به زحمت افتاد تا درختِ مکتب شیعه، در خاکِ علم ریشه بدواند، و تنومندترین درخت باشد، و پربارترین... به آغاز برگردیم... حکایت، حکایت دوست‌داشتن بود. عجیب دوستش داشت. شاید خدا برای همین او را در روز تولد جدّش به زمین فرستاده‌بود. ما اگر بر نام حیدر عاشقیم؛ شیعه ی درس امام صادقیم. ♾️ @binahayat_ir
‌ ‌... وگرنه که خب، اصلا می‌خوامش چیکار؟! (خوراک بیو و پروفایله ها!) #بند_او ♾ @binahayat_ir
‌ - «سلام ببخشید آنتی‌بیهودگی بعدی رو کی می‌ذارین؟» - «سلااام بینهایت چرا قسمت بعدی خودم تراپی نمیادددد» اینم آنتی‌بیهودگی شماره‌‌ی۳ دوسـتان! ایشون آسـمون بره زمـین بیاد آخرش مال خودتـونه به‌خدا، زنده‌ست سالمه آروم باشید😁 @binahayat_ir
‌ ‌حسادت، آتشی بود به قدمتِ تاریخ انسان روی کره‌ی خاکی. افروخته شده بود از همان وقتی که در جان قابیل شعله کشید، از همان روزی که زمین برای اولین بار از خونِ بی‌گناهی سرخ شد، از همان زمانی که قابیل خواست که قابیل باشد... و سال‌ها و قرن‌ها گذشت و هر کسی که خواست، قابیل شد و قابیل‌ها، شعله‌ور نگهش داشتند و خونِ بسیار هابیل‌ها به زمین ریخت. وقتی عشق، شما را از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌کشاند، بعضی‌هایمان هنوز نامتان را هم نمی‌دانستیم. اما عشق چیز عجیبی‌ست و عاشق‌ها خیلی‌وقت‌ها لو می‌‌روند؛ عاشقی‌های شما، آن‌قدر که حماسه می‌ساخت و فرشته‌ی نجات می‌شد، نمی‌شد که پنهان بماند. هنوز اما هیچ‌چیز شبیه حالا نبود تا وقتی که از شکوهِ شگفتی‌آفرینِ شما، روزگارِ قابیل‌ترین‌های زمانه‌ی ما، شد ترکیبِ ترحم‌برانگیزی از ناکامی و بی‌چارگی و درماندگی. وحشت از شما، خواب از چشم‌شان گرفته‌بود و یک راه نجات برایشان مانده‌بود که راه نابودی بود و نمی‌دانستند. و ما وسطِ امنیتی که از دویدن‌ها و نخوابیدن‌های شما برخاسته‌بود، خواب بودیم که آتشِ درونِ قابیل‌ترین‌های زمانه، دست در دست شیطان، بزدل و حقیر و خوش‌خیال، شما را به آرزویتان رساند و دل‌های ما را به داغی که سرد نمی‌شود. اما در راه عشق جان دادن، همان که می‌خواستید و برایش سال‌ها تلاش کرده‌بودید، ماجرایی‌ست که قابیل‌ها فقط می‌توانند هاج و واج نگاهش کنند‌. عشق، شما را تکثیر کرد و تاباند به هزار گوشه‌ی زمین؛ از بغداد و کرمان تا میلیون‌ها قلب کوچک و بزرگ، تا دیوارها و طاقچه‌ها و دفترها و پیراهن‌ها، تا فکرها و آرمان‌ها و دوست‌داشتنی‌ها و مهم‌ترین‌ها، تا نام‌ها و شناسنامه‌ها... قابیل‌ترین‌های جهان، عاشق نشده‌‌بودند که چیزی از شگفتی‌اش بفهمند و فکر این‌جای ماجرا را کرده‌باشند؛ پس وحشت‌زده به تکاپو افتادند که شمیم شما، "چون شیشه‌ی عطری که درش گم شده باشد" در جهان نپیچد. هراسِ قابیل‌ترین‌ها، بردن نامتان را ممنوع کرد. نقش‌بستنِ چهره‌تان در قاب گوشی‌ها را هم ثانیه‌ای تاب نیاوردند و تا هر جا که دست‌شان رسید، جان کندند که یادتان محو شود؛ اما در دل‌ها جا گرفته بودید، مشتِ گره‌کرده‌ی ایستاده‌های عالَم شده‌بودید و آب بود که در هاون می‌کوبیدند. حالا از کشورِ به‌قابیل‌چشم‌دوخته‌ها و به‌شیطان‌‌دست‌داده‌ها، از عربستان، آمده‌اند و با همان شعله‌‌های حسادتِ درون‌شان، از نام و نشانتان فراری‌ شده‌اند. آن‌قدر بزرگ و باشکوهید که غرورشان، از شما بیزارشان کرده‌است. ولی ما که قهرمان ملّی‌مان را با چیزی تاخت نمی‌زنیم! ما که جای شما را توی دلمان به کس دیگری نداده‌ایم! حتی چشم دیدن تندیس‌تان را هم ندارند؛ فدای سرتان! ما محکم پای دوست‌داشتن‌تان ایستاده‌ایم‌ آقای حاج‌قاسم... آ‌‌ن‌قدر غیرت داریم که از شما کوتاه نیاییم؛ حتی به اندازه‌ی برداشتن تندیس‌تان از یک ورزشگاه در یک شهر! اگر خیال کرده‌اند حاضریم حـتـی یـک قـدم از افتخار به شما عقب بکشیم، زهی خیال باطل! @binahayat_ir