eitaa logo
بی نهایت
66.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
717 ویدیو
34 فایل
رویداد مجازی بینهایت (ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org *** ما مسافر سَفَر بی نهایتیم... instagram.com/binahayat_ir t.me/binahayat_ir shad.ir/binahayat_show _____ ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه جوانان آستان قدس رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
نیازمندیم... به پروانه شدن ، پر وا کردن ، . . به واقعی سوختن، بیشتر از همهٔ این بازی کردن های با لفظ و کلمه...🪔 🗞 @binahayat_ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨مهمونِ نورید...نوش کنید! @binahayat_ir
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنن؛ فک کن عاشقانه نگاه کنن...چههه شود!🥲 @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعبه گشایی لپ تاپ داریم! 😃 تازه رسیده از یه برندۀ خوش شانس دوره چهارمی!😎 تماشا بفرمایید... @binahayat_ir
‌ ‌ ‌ ‌حواسم هست هیچ دلی از من رنجیده نشه؛ ‌آخه شاید اون دل عاشق شما باشه... ‌ @binahayat_ir ‌ ‌
موضوعِ انشاء : مشهد! احتمالا با شنیدن این عنوان به یاد سفرهای مشهدِ کودکی تان افتادید. سفری که با صدای ریلِ قطار شروع می‌شد و با رسیدن به ایستگاه طبرسی و دیدن گنبد حرم ، رنگ و رو می‌گرفت. اما این سفر کمی متفاوت است از آنچه انتظار دارید. لحظه ی دیدن تابلوی سبز رنگِ «مشهد ۱۰ کیلومتر » همان لحظه ای ست که حاضر بودم برایش ، یک روز و نیم که سهل است ، یک هفته در ماشین بنشینم و مسیرِ کویری یزد-طبس را نگاه کنم. ظهر ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ بود که به مشهد رسیدیم. به وطن. مستقیم رفتیم هتل. مستقیمِ مستقیم هم که نه! قرار بود چشم به گوگل مپ بدوزم و زبانِ گویای آن شوم که مبادا راه را گم کنیم و در خیابان ها بیهوده بچرخیم ، که همان شد که نباید! ورودی جاده کمربندی را رد کردیم و من حواسم نبود...نمیدانم کجا بود! قضیه را لو ندادم و گفتم برویم... بالاخره از آن همه ادعای «بلدم بلدم» و من خیابان های مشهد را می شناسم و اینها باید یک جا استفاده میکردم. خیابان ها را به هم چسباندم و از نواب رساندم به فدائیان و میدان بسیج و...هتل! بگذریم...هر طور بود رسیدیم. یحتمل منتظرید آماده شویم و برویم حرم اما این طور نیست! اسنپ گرفتم به مقصد کوهسنگی. همان خیابانی که یک قدم زدن ساده در آن هم برای من خاطره ای ست ماندگار. دقیقا حد فاصل کوهسنگی ۱۷ و ۱۹. موسسه آن جاست! موسسه جوانان آستان قدس رضوی. .... 💌 سفرنامه ای که ماجراش رو طی چند شب قراره بخونید، نوشتۀ دست یه بینهایتی عه!😌 ♾ @binahayat_ir
جونم براتون بگه بی نهایت نه تنها خودش خاصه بلکه محلی ام که کتابا و یادگاریاشو میزاری باید خاص باشه😍😁 و جدا باشه از تموم وسیله هات - مرام‌تونو عشقه❤️😁 @binahayat_ir
«بینهایت عاشقی» ✅ اعتکاف ویژه ▫️ در حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام و 5 استان کشور 🔹 ویژه نوجوانان دختر و پسر پایه هشتم تا دوازدهم 📅 روزهای پایانی ماه مبارک رمضان ثبت نام: etekaf.javanan.org مهلت ثبت نام: تا 19 فروردین ♾ @binahayat_ir
موضوعِ انشاء : مشهد!(۲) تجربه سفر کاری تجربه ای ست که آدم های حداقل بیست و چند ساله تعریف میکنند اما خب...من در ۱۶ سالگی تجربه کرده بودم. موسسه مثل خانه خود آدم می ماند. از دیدن درختانی که شکوفه زده اند ذوق کردم و از آن همه کفش که پشت در ساختمان چمران ریخته بود آنقدر خوشحال شدم که...نمی دانید چقدر! ساختمان چمران ۴ اتاق و نصفی دارد. آن نصفی انبار است و اتاق بازی بچه ها. ساختمان چمران برخلاف هر موسسه ، سازمان و مکان اداری یی ، شلوغ بود و پر هیاهو ، پر از نوجوان دهه هشتادی و پر از عشق. وقتی رسیدم آنجا همه در تکاپو بودند برای اردویی که قرار بود فردا برگزار شود. خلاصه کنم تمام آن چند ساعت به بغل کردن رفقای آشنا گذشت و اندکی هم جلسه و صحبت در مورد اردو. آن شب نشد حرم بروم ، رفتم هتل اما فردا صبح زود با مامان رفتیم حرم.. - سلام آقا رضا! مخلصیم مشتی...دمت گرم باز ما رو آوردی اینجا..بعد رفتیم هتل و چمدان را برداشتم. این بار به مقصد طرقبه ، اردوگاه بیلدر و اردویی که داشت شروع میشد. دیروز که موسسه بودم داشتم از اینکه هنوز حرم نرفته ام می نالیدم. یکی گفت : حرم که همین جاست! اگر امام رضا را می خواهی باید همین جاها پیدا کرد... و خب من این حرف را درست درک نکردم تا وقتی که... بماند! اصل سفرنامه باید از همان وقایع سفر باشد ، اما من میخواهم معکوس بروم. از سفر بگویم و اثری که هر یک از لحظات اردو در زندگی‌ام می گذارند... .... 💌 سفرنامه ای که ماجراش رو طی چند شب قراره بخونید، نوشتۀ دست یه بینهایتی عه!😌 ♾ @binahayat_ir