eitaa logo
بـےرودرواسـے
14.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
8 فایل
•{﷽}• "هذا مِن فَضلِ رَبّی" تبلیغات پربازده👇🏻 @tab_ch
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ­ ‌احترام برای مردان اکسیژن است آنها به محیطی جذب می شوند که در آن مورد احترام قرار می گیرند و از محیطی که به آن ها احترام گذاشته نشود دوری می کنند. چون بی حرمتی برایشان دردناک است. وقتی به شوهرتان احترام میگذارید دنیای او را پر از اکسیژن میکنید و او به سمت شما کشیده می شود. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
- باز شما شما شروع شد؟ ما که قراره همدیگه رو ببینیم، چه اشکالی داره بیام دنبالت؟ خندیدم. - آژان
با صدای چرخش کلید داخل قفل در سرم رو محکم به طرفین تکون دادم. من فقط به‌خاطر غرور شکسته شده‌م به سهیل نزدیک شده بودم، چیزی نمیتونست من رو از هدفم دور کنه! من فقط غرورم رو دوست دارم، نه چیزدیگه! با همین افکار خودم رو راضی کردم و با لبخندی اجباری از جام بلند شدم. به سمت مامان که مثل همیشه دستهاش پر از کیسه‌های خرید بود رفتم. مامان نفس نفس زنان کیسه‌ها رو به دستم داد و خودش رو روی نزدیکترین مبل به در ورودی انداخت. کیسه ها رو کشون کشون تا آشپزخونه بردم و همونجا روی زمین رهاشون کردم. با ریختن یه لیوان آب پرتقال خنک برای مامان به پذیرایی برگشتم. مامان با لبه‌ی روسری گلدارش مشغول باد زدن خودش بود، روی مبل کناریش نشستم و زمانی که لیوان رو به دستش دادم تازه متوجّه حضورم شد. با اولین جرعه‌ای که از آب پرتقال نوشید لبخند به صورتش برگشت تا جایی که با تموم شدن محتویات لیوان حالش کاملاً بهتر شد. اونقدر فکرم درگیر بود که متوجّه تشکر و دعای خیر مامان نشدم! بیحرف خیره بهش بودم که دستم رو گرفت و درحالیکه نوازشش میکرد، پرسید: اتفاقی افتاده؟ سرم رو به علامت نفی تکون دادم. - پس چرا حرف نمیزنی؟ بی‌مقدمه گفتم: عصر میخوام برم بیرون!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت مانند "شکر" است و آدم‌ها مانند "یک فنجان چای" کم بریزی، احساس کمبود می‌کنند و زیاد بریزی، سیر می‌شوند. باید در محبت کردن به آدم‌ها میانه نگه داری تا نه آن‌ها آسیب ببینند نه تو ! قبل از اینکه شکر بریزی، ظرفیت فنجان را بسنج؛ که چای‌های کم شیرین، بی‌میل می‌کنند و چای‌های بیش از اندازه شیرین، حال آدم را به هم می‌زنند. "نرگس صرافیان طوفان" ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌ یه بار دوستم یه پیام داد ناراحت شدم از دستش به شوهرم تو پیام گفتم چی نوشته که ناراحت شدم بعد دوستم اس داد اینارو به کی داری میگی 😢😢 برا خودش فرستاده بودم🤣 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ┅═•سیاست‌همسرداری🧡🍊•═┅❤️ 👌 پنج كليد رابطه موثر        ⚛👈 به جای پنهان كردن، تعمير كنيد. از مشكلات ، ناراحتی ها و دلخوری ها فرار نكنيد. آنها روی هم تلمبار شده باعث ميشود منفجر شده يا نا اميد شويد. ⚛👈"با یکدیگر همكاری كنيد. رابطه يک كار دو نفره است. یک نفر به تنهايی نميتواند رابطه را به موفقيت برساند. ⚛👈 نشان دهيد قابليت شنيدن گله و انتقاد را داريد. اگر گلايه همسرتان به شما بربخورد به مرور رابطه رو به سردی خواهد گذاشت. ⚛👈تمركز خود را بر قسمتهای مثبت رابطه بگذاريد نه قسمتهای منفی آن ⚛👈برقراری درست رابطه را بياموزيد. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانیت و داشتن وجدان ویژگی هایی هستند که آدمیان را ارزشمند می کنند ..👌 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
با صدای چرخش کلید داخل قفل در سرم رو محکم به طرفین تکون دادم. من فقط به‌خاطر غرور شکسته شده‌م به س
مامان دستش رو پس کشید. - پس بگو خانوم چرا ماتم گرفته! و با چشمهای ریزشده ادامه داد: دوباره چه نقشه‌ای تو سرته؟ لبخند احمقانه‌ای روی صورتم نقش بست، مامان خوب من رو میشناخت. دنبال راهی برای فرار میگشتم که ناخودآگاه حرفهای سهیل درباره‌ی کنکور تو ذهنم نقش بست. با لبخندی که از سر آسودگی بود، با بلبل زبونی گفتم: وا مامان یه جوری حرف میزنی انگار تا حالا نقشه‌ی قتل چند نفر رو کشیدم! و با دلخوری ساختگی ادامه دادم: من رو بگو که میخواستم امروز برم برای کنکور کتاب بخرم! چند ثانیهای به سکوت گذشت و هنوز خبری از عکس‌العمل مامان نبود! ناامید از باور نکردن حرفم میخواستم از جام بلند بشم که صدای ذوق زده‌ش به گوشم رسید. - الهی قربونت برم که انقدر ماهی! از همین الآن میدونم که روسفیدم میکنی! برای لحظه‌ای دلم به حالش سوخت، مادر بیچاره‌م از داردنیا فقط یه دختر داشت که اون هم به هیچ صراطی مستقیم نبود! مامان خبر نداشت چه فکرهای پلیدی تو سرم میگذره که اینجور قربون صدقه‌م میرفت! بغلش کردم و با عذاب وجدان گفتم: خدانکنه مامان. این چه حرفیه؟! مامان مثل همیشه با بوسیدن سرم من رو از آغوشش جدا کرد. - برم برات ناهار خوشمزه درست کنم که باید حسابی تقویت بشی!
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 این جملات رو به همسرت بگی عاشقت میشه❤️❤️❤️ ❣تا حالا اینطوری احساس خوشبختی نکرده بودم❗️ ❣فقط تو می تونی آرومم کنی... ❣هیچ کس نمی تونه مثل تو منو دوست داشته باشه... ❣امنیت رو با تو حس می کنم❗️ ❣اینقدر قوی با عرضه هستی... ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 💏 آیا هرگز چنین مواردی را به همسرتان گفته اید❌ ●"عزیزم کیف پولت را فراموش نکنی❗️ ●"موقع برگشتن فراموش نکنی لباس ها را از خشک شویی بگیری❕ ●"قبض برق را پرداخت کردی❗️ ●"یادت رفت میز رزرو کنی؟ خب اشکال نداره. خودم تلفنی این کار را برات انجام می دهم❕ ●"چند بار باید گفت این حوله های خیس را روی زمین نینداز❗️ ●"اگر با این لباس نازک بیرون بروی، حتما سرما خواهی خورد❕ 👈این اشتباه یکی از معمول ترین و مخرب ترین عادات ارتباطی شما با مردها است. به گونه ای با آنان رفتار می کنید گویی کودکی بیش نیستند و این طور فرض می کنیم که ناتوان هستند و نمی توانند از خودشان مراقبت کنند و نیاز دارند که ما زندگیشان را بگردانیم. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌یه سال تولدم بود چون من اتوی دستیم  خراب شده بود به مامانم گفتم برای کادوی تولدم اتو بخر مامانم قبول کردو ما رفتیم از این مغازه لوازم خانگی که انتخاب کنیم بعد از کلی گشتن اونی که میخواستمو انتخاب کردم رفتیم حساب کنیم مامانم هی میگفت یه تخفیفی بده دخترم تولدش هست یهو آقاهه برگشت سمتم گفت عه تولدتون مبارک حالا چون یهو گفت هول کردم گفتم مرسی تولد شما هم مبارک یعنی یه لحظه هنگ کردمااا🥴🥴 تا لحظه آخر که داشتیم می رفتیم آقاهه یکسره نیشش باز بود 😕 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
حتما😂👍 ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟ گر نرفتی خانه اش تا زنده بود خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟ گر نپرسی حال من تا زنده ام گریه و زاری و نالیدن چه سود؟ زنده را در زندگی قدرش بدان ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ گر نکردی یاد من تا زنده ام سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادشاه جهنم خودت باش نه نوکر بهشت دیگران ...! ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت جایی که امتحان میشید ...! 👈مرد در هنگام بیماری همسرش شناخته می شود 👈زن در هنگام فقر همسرش 👈دوست در هنگام سختی 👈فرزندان هنگام پیری پدر و مادر 👈برادران و خواهران هنگام رسیدن به ارث و تقسیم آن 👈اقوام هنگام غربت 👈عشق واقعی هنگام پایان یافتن مصلحت 👈مؤمن هنگام افتادن در امتحان و بلا ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌سلام آقا شوهرخاله من فوت کرده بود بعد با خانواده مامانم رفته بودیم خونشون آقا رفتیم نشستیم اونام شروع کردن گریه کردن(فامیلای شوهرخالم) بعد یجوری گریه میکردن من و دختر خالم تر تر میخندیدیم😂 وای خدا خیلی بد بود خنده چرتمون قطع نمیشد 😥😑خداروشکر ماسک داشتیم کسی ندونست ماییم میخندیم 😄 کلا من مرض دارم در شرایط بد میخندم 😑 یه بارم یادم نیس چه کار اشتباهی کرده بودم بابام خیلییییی عصبانی بود داشت سرم داد میزد حالا من🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 هی میگف خجالت بکش نخند باز نمیتونستم😂😂😂😂 آخرش خودشم مثل من خندید😅😁😂 و تموم شد رفت😁. 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
درسته😄 ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
مامان دستش رو پس کشید. - پس بگو خانوم چرا ماتم گرفته! و با چشمهای ریزشده ادامه داد: دوباره چه نق
سرعتی که مامان برای رفتن به آشپزخونه داشت من رو به شک انداخت که آیا واقعاً زنی که تا چند دقیقه‌ی پیش حالش خراب بود مادر من بود؟! بنظرم بعضی از حرفها و کارهای خرافات‌گونه‌ی مامان نتیجه‌ی رفت و آمد با مهین خانوم بود! بعد از ارسال آدرس و ساعت قرار برای ساره از جام بلند شدم و راهِ پله‌ها رو در پیش گرفتم. بین راه نگاهم به مامان افتاد که چه‌طور با حرکات تند مشغول خرد کردن کاهو بود. مشخص بود اونقدر شنیدن دروغ من خوشحال و ذوق‌زدهش کرده که حتّیٰ زمان رو برای عوض کردن لباسهاش هم به هدر نداده! درحالیکه از پله‌ها بالا میرفتم به خودم قول دادم حداقل برای دلخوشی مامان هم که شده امسال قضیه‌ی کنکور رو جدی بگیرم! گاهی اوقات زودتر و گاهی اوقات دیرتر از اونچیزی که انتظارش رو داریم زمان میگذره؛ اون روز هم جز روزهایی بود که عقربه‌های ساعت با هم مسابقه گذاشته بودن، جوری که اصلا متوجّه گذر زمان نشدم و در عرض شاید یک چشم به هم زدن در مقابل نگاه پرمحبت مامان ناهار خوردم و آماده شدم! جلوی پارک موردنظر از تاکسی پیاده شدم و از پژوی آلبالویی رنگی که کنار ماشین شاسی بلند مشکی پارک شده بود میشد حدس زد ساره و سهیل زودتر از من رسیدن! جلوی مانتوی زرشکی رنگم رو مرتب کردم و به کمک شالم موهام رو کمی پوشوندم. از بالای پله‌ها با وجود خلوت بودن پارک خیلی زود متوجّه سهیل شدم که کنار
بـےرودرواسـے
سرعتی که مامان برای رفتن به آشپزخونه داشت من رو به شک انداخت که آیا واقعاً زنی که تا چند دقیقه‌ی پ
ساره نشسته. با نفس عمیقی بقیه‌ی پله‌ها رو طی کردم و با چهره‌ای که سعی در جدی بودنش داشتم به سمت نیمکت موردنظر قدم برداشتم. سهیل مثل همیشه بعد از نگاهی از سر تا پام با ابروهای بالا پریده از جاش بلند شد اما ساره همونطور که نشسته بود سلام کرد! عادی جواب دادم و بیتوجّه به دست درازشده‌ی سهیل بین ساره و سهیل نشستم. درمقابل لبخند کج سهیل هیچ عکس‌العمل خاصی از خودم نشون ندادم. با اینکه آدمی نبودم که به دست دادن با بقیه حساسیت داشته باشم اما برای نقشه‌م باید در مقابل سهیل خودم رو متفاوتتر از وقتهای عادی نشون میدادم! کسی حرفی نمیزد و من هم حاضر نبودم شروع کننده باشم! سرم رو پایین انداخته بودم اما از روی آبی که روی چاله‌ی زمین جمع شده بود متوجّه ایما و اشاره‌ی سهیل به ساره بودم! بعد از چند دقیقه ساره با سرفه‌ای مصلحتی رو به من گفت: تا شما حرفهاتون رو میزنید من برم یه چیزی بخرم، مردم از گرسنگی! شاید هنوز ساره ده قدم از ما دور نشده بود که سهیل به سمتم چرخید و گفت: چه خبر؟ خوبی؟ روی نیمکت کمی از سهیل فاصله گرفتم و نگاهم رو به صورتش دوختم. - ممنون خوبم. خبر خاصی نیست! شما چطورین؟ سهیل با نگاهی به فاصله‌ی بینمون بدون جواب دادن به سؤالم با دلخوری نگاهش رو به روبه‌رو دوخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیدونم چرا، دست هر کی رو میگیری و در حقش محبت میکنی دقیقا همین آدم، تمام وجودت رو با خاک یکسان میکنه ! پس انقد نگید چرا دلتون سنگ شده ... پشت سرمان حرف نزنید که فلانی دیگر مثل قدیما بوی عشق نمیدهد ..! هیچ حسی نداریم چون تمامش را چند ساله پیش برای یک آدم اشتباهی خرج کردیم ... و آخرش هم تنهایمان گذاشت و رفت پشت این چهره ی سرد و قلب سخت قبلا آدمی زندگی میکرد که صدای خنده اش هیچوقت بند نمی آمد ... ••࿐‌‌@Biroodarvasi
مادرا عشقن😘❤️ ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم رو غرق نکنیم در این واژه ها؛ چه در دریا، چه در رویا، چه در حرص ...! چه در غم، چه در بخل، چه در حسادت ...! چه در اظطراب، چه در کهنه نگری، هرکسی که غرق شد میمیره ...! ••࿐‌‌@Biroodarvasi
خدا حفظشون کنه❤️ ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ، مثلِ...."پدر و مادر" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ" ✒️📚 @Dr_anoosheh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ✉️ حداقل یه نگاه به زندگی ننه بابا و اطرافیانتون بندازید بعد بر اساس اون فانتزیا و رویاهاتونو به زبون بیارید, ازدواج و در کل زندگی زناشویی هیچ جاش شبیه کلیپ ها و ریلزهایی که توو اینستا میبینید نیست. من تحقیق کردم , فاصله فانتزیاتون با زندگی ای که واردش میشید = عامل اصلی طلاق اگه دلت پره و گرفته ای خاطره و داستان داری درددل میخوای بکنی سوتی هاتو میخوای بگی بگو برامون تا به اشتراک بزاریم🙈❤️👸 @parlayam دخترونه هاتون رو بیایید با هم شریک شیم🥰😉🧕🏻