eitaa logo
بـےرودرواسـے
14.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
8 فایل
•{﷽}• "هذا مِن فَضلِ رَبّی" تبلیغات پربازده👇🏻 @tab_ch
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: راضى باش تا به آسايش دست يابى. 📚شرح غررالحکم، ح۲۲۴۳ امروز یکشنبه ۱۱ آذر ماه ۲۹ جمادی الاولی ۱۴۴۶ ۱ دسامبر ۲۰۲۴
ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ❌‌ وقتی شما مدام می‌خواهید به همسرتان كنید بیشتر از او می‌دانید و به طور غیر‌مستقیم به او می‌گویید كه كار است، اگر هم تائید موقت همسرتان را دریافت كنید به علت خستگی او از نگاه عاقل اندر سفیه شماست. 🛑 روش تصمیم‌ گرفتن با یكدیگر را بیاموزید و عقایدتان را بدون پافشاری بیان كنید. اگر چنین در چاردیواری شما حاكم شود، به جای حق و باطل یك « ما » خواهید داشت كه طرفین می‌توانند عقیده‌شان را بیان كنند و یك طرف همیشه حرفش را به كرسی نمی‌‌نشاند. 🔹️در این صورت، فضای خانه آماده است تا همدیگر را داشته باشید. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ قلق همسرمان را پیدا کنیم. به حرفهای او با دقت گوش کنید، ببینید چه می‌خواهد و چه حرفی را مدام تکرار می کند . قلق او همان حرف های تکراری اوست. اگر بدانی چگونه باید با همسرت برخورد کنی، همیشه آرامش مهمان تو خواهد بود... پس کمی به خود زحمت بدهيد و همسرتان را بشناسید. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
روحشون شاد💚 ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ­­ یکی از بزرگترین مشکلات زوجین نداشتن مهارت ارتباطی و کلامی هست. اکثر زن و شوهرها بلد نیستن چجوری با هم حرف بزنن مثلا شما میتونید بجاي اينكه به همسرتون بگید "من مخالفم" بگید: ممكنه حرف شما درست باشه، اما من نظر ديگه ایی دارم اين طرز صحبت بيشتر روي همسر شما تاثير میذاره و اونو ترغیب میکنه به نظر شما توجه بیشتری کنه مهارت کلامی و طریقه ارتباط موثر تاثیر بسیاری در روابط شما دارد. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
گفتم: تا عمر دارم دلم نمیخواد چشمم تو چشم اون دکتر عوضی که خودش نیاز به صدتا دکتر داره، بیفته! ص
- باز شما شما شروع شد؟ ما که قراره همدیگه رو ببینیم، چه اشکالی داره بیام دنبالت؟ خندیدم. - آژانس رو برای همین مواقع گذاشتن جناب دکتر! صدای دندون قروچه‌ش گوشم رو پر کرد، با صدای شادی گفتم: درضمن من قرار نیست شما رو ببینم! فقط قراره ساره رو ببینم و شما هم میتونید همراهش بیاید! با نگاهی به ساعت دیواری ادامه دادم: الآن هم کلی کار دارم که باید بهش برسم، عصر شاید سرم خلوت شد! آدرس و زمان رو برای ساره میفرستم. روز خوش! و بدون اینکه منتظر جوابی بمونم، گوشی رو قطع کردم. با لذت سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمهام رو بستم. خودم هم از رفتارهام سردرنمیآوردم! یاد جمله‌ی چند دقیقه پیشم افتادم؛ شاید سرم خلوت شد! خوب طاقچه بالا گذاشته بودم! نباید جلوی سهیل مثل شاهین رفتار میکردم که هروقت دلش خواست زنگ بزنه و دستور بیرون رفتن صادر کنه! هرچند که من به شاهین فقط به چشم سرگرمی نگاه میکردم و درمقابل حرفها و کارهاش رفتاری به مراتب بدتر داشتم! با سؤالی که از ذهنم گذشت چشمهام باز شد و روی مبل صاف نشستم. اگه شاهین برام سرگرمی بود، نقش سهیل چیه؟ چرا انقدر درمقابل هر حرفش جبهه میگیرم و دلم نمیخواد جلوش کم بیارم؟ چرا هربار که کارها و رفتارش از ذهنم میگذره یه احساس خاص توأم با ترس ته دلم سرازیر میشه؟ چرا خودم هم دارم احساس میکنم که هنوز هیچی نشده، از حد و مرزی که همیشه برای خودم قائل بودم فراتر رفتم؟ چرا...
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 🌸🌟 روی خودتون تمرکز کنید نه همسرتان❗️ 🔴همیشه حق با شما نیست 🔴همیشه این شما نیستید که درست میگویید 🔴همیشه از دور به اختلافتون نگاه کنید ✍مطمئنا طرف مقابل هم مقصره اما به خود یادآوری کنید که من هم مقصر بودم اگر هر یک از ما آدم های منطقی تری باشیم ، روابطمون بی تنش تر میشه روی خودتون تمرکز کنید و سعی کنید برای اصلاح نقص هاتون تلاش کنید اگه دلت پره و گرفته ای خاطره و داستان داری درددل میخوای بکنی سوتی هاتو میخوای بگی ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌ سلام دایی من برا فوت پدربزرگم زنگ زد به یه نفر بعد اون طرف اشتباهی گف ان شاءالله مبارک باشه به سلامتی😁🤣🤣🤣🤣 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
عشق پروانه نویسنده: ناهید گلکار
بـےرودرواسـے
عشق پروانه نویسنده: ناهید گلکار
🦋🩷🦋 🩷🦋 🦋 ‌ 🦋❤️ -بخش هفتم اینو که گفت دیگه نمی فهمیدم چیکار می کنم داد زدم ..برو بابا هر گوری می خوای بری برو ..من چیکار کردم که همه در مورد من اینطوری قضاوت می کنن ؟ با تندی گفت : امیر داد نزن داریم حرف می زنیم ...اصلا من گناهی ندارم و تو حق نداری منو باز خواست کنی ...به خواهرت گفتم ...از نیکی گله کن و از اون بپرس شناختش در مورد تو چی بوده که نخواست به کسی بگه ...گفتم: ارمغان کجایی بگو کجایی بیام رو در رو حرف بزنیم ؟ گفت : نه ..دیگه نمیشه من دو روز صبر کردم و بهت فرصت دادم که با خودت کنار بیای اگر توی اون مدت زنگ می زدی یک لحظه درنگ نمی کردم ..ولی نزدی ..تو مَردی اگر دوباره بخوای ازدواج کنی کسی تو رو باز خواست نمی کنه ..اگر بچه ای داشته باشی ..سرتو می گیری بالا و به همه میگی ..ولی شرایط من فرق داشت ..تو اولین مرد زندگیم بودی منم حق داشتم از اون لحظاتی که هر دختری آرزو شو داره داشته باشم ... من به خودم حق میدم دیگه ام برام مهم نیست دیگران در موردم چی فکر می کنن ..... گفتم: ارمغان گوش کن حالا تو داری داد می زنی مامان و بابام همه چیز رو می دونن نیکی بهشون گفته بود ..الو ..الو ارمغان ؟ارمغان ؟ یک نفس بلند کشیدم انگار داشتم خفه می شدم ...دوباره شماره رو گرفتم ولی خاموش بود ...اون شماره رو یاد داشت کردم و از ترابی عذر خواستم و رفتم ...زیر لب گفتم به درک برو به جهنم اصلا هر کجا دلت می خواد برو به من چه ؟ ..دیگه بهت زنگ نمی زنم تا برگردی و التماسم کنی ...چه پر رو یک چیزی هم بدهکار شدم ...   ‌‌ ادامه دارد.... ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
🦋🩷🦋 🩷🦋 🦋 ‌#داستان #عشق_پروانه 🦋❤️ #قسمت_بیستم-بخش هفتم اینو که گفت دیگه نمی فهمیدم چیکار می
🦋🩷🦋 🩷🦋 🦋 ‌ 🦋❤️ -بخش هشتم به مامانش زنگ زدم و گفتم با ارمغان حرف زدم نگران نباشه ..و خودمو رسوندم خونه ..خونه ای که هنوز بوی عطر ارمغان توی فضاش بود ...هر طرف رو نگاه می کردم اونو می دیدم ... ولی باید با این موضوع کنار میومدم ..حق با من بود و نمی خواستم اون با رفتش منو به زانو در بیاره ....آره همین کارو می کنم ..اون باید تقاص کاری رو که با من کرده پس بده بزار تنها بمونه تا قدر عافیت رو بدونه ... پنجره ها رو باز کردم تا عطر اون از خونه بره ..چند تا کیسه آوردم و با غیظ و عصبانیت لباس ها و کفش و کیف هاشو جمع کردم تا جلوی چشمم نباشن ..و همینطور با حرص حرف می زدم ..فکر کرده التماسش می کنم ...رفتی که به درک هر گوری می خوای بری برو ...حالا تلفن رو روی من قطع می کنی؟ ..عوض اینکه بمونه و از دلم در بیاره رفته یک جایی که دست کسی بهش نرسه ... نه ارمغان خانم من به اون خری هم که تو فکر کردی نیستم ..برو به جهنم ..یک روز دوباره پشیمون میشی و بر می گردی اونوقت من می دونم و تو .... روز ها پشت سر هم گذشت و از ارمغان خبری نشد ..من با هر صدایی که از پشت در می شنیدم می دویدم درو باز می کردم ..توی شرکت مدام چشمم به در بود ...ولی هیچ خبری نشد مامانش می گفت : دیگه گوشیش روشنه می تونی زنگ بزنی ولی نمیگه کجاست ...و من هر چی با خودم کلنجار میرفتم دلم نمی اومد با هاش تماس بگیرم می خواستم اون زنگ بزنه ..و وقتی مدتی گذشت و خبری نشد ..تصمیم گرفتم فراموشش کنم ضربه ی بدی به من زده بود و از اون بدتر این بود که ولم کرد و رفت ...ولی هر وقت پامو میذاشتم توی خونه دنیایی از غم روی سینه ام سنگینی می کرد ....دلم براش تنگ شده بود ..ولی نمی تونستم غرورم رو زیر پا بزارم ...   ‌ ادامه دارد.... ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ­ ‌احترام برای مردان اکسیژن است آنها به محیطی جذب می شوند که در آن مورد احترام قرار می گیرند و از محیطی که به آن ها احترام گذاشته نشود دوری می کنند. چون بی حرمتی برایشان دردناک است. وقتی به شوهرتان احترام میگذارید دنیای او را پر از اکسیژن میکنید و او به سمت شما کشیده می شود. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
- باز شما شما شروع شد؟ ما که قراره همدیگه رو ببینیم، چه اشکالی داره بیام دنبالت؟ خندیدم. - آژان
با صدای چرخش کلید داخل قفل در سرم رو محکم به طرفین تکون دادم. من فقط به‌خاطر غرور شکسته شده‌م به سهیل نزدیک شده بودم، چیزی نمیتونست من رو از هدفم دور کنه! من فقط غرورم رو دوست دارم، نه چیزدیگه! با همین افکار خودم رو راضی کردم و با لبخندی اجباری از جام بلند شدم. به سمت مامان که مثل همیشه دستهاش پر از کیسه‌های خرید بود رفتم. مامان نفس نفس زنان کیسه‌ها رو به دستم داد و خودش رو روی نزدیکترین مبل به در ورودی انداخت. کیسه ها رو کشون کشون تا آشپزخونه بردم و همونجا روی زمین رهاشون کردم. با ریختن یه لیوان آب پرتقال خنک برای مامان به پذیرایی برگشتم. مامان با لبه‌ی روسری گلدارش مشغول باد زدن خودش بود، روی مبل کناریش نشستم و زمانی که لیوان رو به دستش دادم تازه متوجّه حضورم شد. با اولین جرعه‌ای که از آب پرتقال نوشید لبخند به صورتش برگشت تا جایی که با تموم شدن محتویات لیوان حالش کاملاً بهتر شد. اونقدر فکرم درگیر بود که متوجّه تشکر و دعای خیر مامان نشدم! بیحرف خیره بهش بودم که دستم رو گرفت و درحالیکه نوازشش میکرد، پرسید: اتفاقی افتاده؟ سرم رو به علامت نفی تکون دادم. - پس چرا حرف نمیزنی؟ بی‌مقدمه گفتم: عصر میخوام برم بیرون!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت مانند "شکر" است و آدم‌ها مانند "یک فنجان چای" کم بریزی، احساس کمبود می‌کنند و زیاد بریزی، سیر می‌شوند. باید در محبت کردن به آدم‌ها میانه نگه داری تا نه آن‌ها آسیب ببینند نه تو ! قبل از اینکه شکر بریزی، ظرفیت فنجان را بسنج؛ که چای‌های کم شیرین، بی‌میل می‌کنند و چای‌های بیش از اندازه شیرین، حال آدم را به هم می‌زنند. "نرگس صرافیان طوفان" ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌ یه بار دوستم یه پیام داد ناراحت شدم از دستش به شوهرم تو پیام گفتم چی نوشته که ناراحت شدم بعد دوستم اس داد اینارو به کی داری میگی 😢😢 برا خودش فرستاده بودم🤣 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 ┅═•سیاست‌همسرداری🧡🍊•═┅❤️ 👌 پنج كليد رابطه موثر        ⚛👈 به جای پنهان كردن، تعمير كنيد. از مشكلات ، ناراحتی ها و دلخوری ها فرار نكنيد. آنها روی هم تلمبار شده باعث ميشود منفجر شده يا نا اميد شويد. ⚛👈"با یکدیگر همكاری كنيد. رابطه يک كار دو نفره است. یک نفر به تنهايی نميتواند رابطه را به موفقيت برساند. ⚛👈 نشان دهيد قابليت شنيدن گله و انتقاد را داريد. اگر گلايه همسرتان به شما بربخورد به مرور رابطه رو به سردی خواهد گذاشت. ⚛👈تمركز خود را بر قسمتهای مثبت رابطه بگذاريد نه قسمتهای منفی آن ⚛👈برقراری درست رابطه را بياموزيد. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانیت و داشتن وجدان ویژگی هایی هستند که آدمیان را ارزشمند می کنند ..👌 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
بـےرودرواسـے
با صدای چرخش کلید داخل قفل در سرم رو محکم به طرفین تکون دادم. من فقط به‌خاطر غرور شکسته شده‌م به س
مامان دستش رو پس کشید. - پس بگو خانوم چرا ماتم گرفته! و با چشمهای ریزشده ادامه داد: دوباره چه نقشه‌ای تو سرته؟ لبخند احمقانه‌ای روی صورتم نقش بست، مامان خوب من رو میشناخت. دنبال راهی برای فرار میگشتم که ناخودآگاه حرفهای سهیل درباره‌ی کنکور تو ذهنم نقش بست. با لبخندی که از سر آسودگی بود، با بلبل زبونی گفتم: وا مامان یه جوری حرف میزنی انگار تا حالا نقشه‌ی قتل چند نفر رو کشیدم! و با دلخوری ساختگی ادامه دادم: من رو بگو که میخواستم امروز برم برای کنکور کتاب بخرم! چند ثانیهای به سکوت گذشت و هنوز خبری از عکس‌العمل مامان نبود! ناامید از باور نکردن حرفم میخواستم از جام بلند بشم که صدای ذوق زده‌ش به گوشم رسید. - الهی قربونت برم که انقدر ماهی! از همین الآن میدونم که روسفیدم میکنی! برای لحظه‌ای دلم به حالش سوخت، مادر بیچاره‌م از داردنیا فقط یه دختر داشت که اون هم به هیچ صراطی مستقیم نبود! مامان خبر نداشت چه فکرهای پلیدی تو سرم میگذره که اینجور قربون صدقه‌م میرفت! بغلش کردم و با عذاب وجدان گفتم: خدانکنه مامان. این چه حرفیه؟! مامان مثل همیشه با بوسیدن سرم من رو از آغوشش جدا کرد. - برم برات ناهار خوشمزه درست کنم که باید حسابی تقویت بشی!
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 این جملات رو به همسرت بگی عاشقت میشه❤️❤️❤️ ❣تا حالا اینطوری احساس خوشبختی نکرده بودم❗️ ❣فقط تو می تونی آرومم کنی... ❣هیچ کس نمی تونه مثل تو منو دوست داشته باشه... ❣امنیت رو با تو حس می کنم❗️ ❣اینقدر قوی با عرضه هستی... ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ࡅ࡙ܘ ܟܿߊ‌ࡅ߭ࡐ‌ܩܢ ܢ̣ߊ ܢܚࡅ࡙ߊ‌ܢܚࡅ߳ߺߺܙ ߊ‌ࡅ࡙ࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡐ‌ ܩࡅ࡙ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܣ:🧡👇 💏 آیا هرگز چنین مواردی را به همسرتان گفته اید❌ ●"عزیزم کیف پولت را فراموش نکنی❗️ ●"موقع برگشتن فراموش نکنی لباس ها را از خشک شویی بگیری❕ ●"قبض برق را پرداخت کردی❗️ ●"یادت رفت میز رزرو کنی؟ خب اشکال نداره. خودم تلفنی این کار را برات انجام می دهم❕ ●"چند بار باید گفت این حوله های خیس را روی زمین نینداز❗️ ●"اگر با این لباس نازک بیرون بروی، حتما سرما خواهی خورد❕ 👈این اشتباه یکی از معمول ترین و مخرب ترین عادات ارتباطی شما با مردها است. به گونه ای با آنان رفتار می کنید گویی کودکی بیش نیستند و این طور فرض می کنیم که ناتوان هستند و نمی توانند از خودشان مراقبت کنند و نیاز دارند که ما زندگیشان را بگردانیم. ••࿐‌‌@Biroodarvasi
🌹❤️ ‌‌یه سال تولدم بود چون من اتوی دستیم  خراب شده بود به مامانم گفتم برای کادوی تولدم اتو بخر مامانم قبول کردو ما رفتیم از این مغازه لوازم خانگی که انتخاب کنیم بعد از کلی گشتن اونی که میخواستمو انتخاب کردم رفتیم حساب کنیم مامانم هی میگفت یه تخفیفی بده دخترم تولدش هست یهو آقاهه برگشت سمتم گفت عه تولدتون مبارک حالا چون یهو گفت هول کردم گفتم مرسی تولد شما هم مبارک یعنی یه لحظه هنگ کردمااا🥴🥴 تا لحظه آخر که داشتیم می رفتیم آقاهه یکسره نیشش باز بود 😕 💌منتظر پیام‌هاتون هستم. اگه دردودل یا صحبتی داری ، تلخ یا شیرین "بی رودرواسی" بگو تا تو کانال قرار بدم دوست خوبم😍👇 @adchalesh ••࿐‌‌@Biroodarvasi
حتما😂👍 ‌ فقط تا قبل از پنجشنبه شب پاسخ‌های کوتاهتون رو به آیدی زیر بفرستین تا توی کانال قرار بدم👇🏻 🆔‌@adchalesh پاسخ‌هایی که دیرتر از موعد بفرستین به اشتراک گذاشته نخواهند شد 🙏🏻🌹 ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟ گر نرفتی خانه اش تا زنده بود خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟ گر نپرسی حال من تا زنده ام گریه و زاری و نالیدن چه سود؟ زنده را در زندگی قدرش بدان ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ گر نکردی یاد من تا زنده ام سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟ ••࿐‌‌@Biroodarvasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادشاه جهنم خودت باش نه نوکر بهشت دیگران ...! ••࿐‌‌@Biroodarvasi