eitaa logo
بیسیم‌چی
5.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
15.3هزار ویدیو
136 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
یا حضرت عشق... از من سلام خدمت مذبوح کربلا جانها فدای آن تن مجروح کربلا کشتی شکستگان بلاییم یاحسین در انتظار مرحمت نوح کربلا... @bicimchi1
ڪربلایت سهم ما بدها نشد این اربعین پا برهنه میروم سمتے کھ بغضم بشکند! @bicimchi1
عارف شهید سردار اسماعیل نادری👆👇 @bicimchi1
بیسیم‌چی
عارف شهید سردار اسماعیل نادری👆👇 @bicimchi1
‍ 🌹 سیره ی شهدا (۱) بسم الله حمد بی حد و مدح بی عدم، مر خدایی را که ایاک نعبد هست تا مشرف شویم بر صراط مستقیم.... سخن آغاز بنمایم به نظمی نو، به چنگی خوش، به آهنگی که یک رنگی در او پیداست، دمی اندیشه کن، بنگر! چو اینجا معبد هستی است و این معبد تماشائی، و من هم زاده ی عشقم، که این حالا شیدائی است. با شهید والامقام، عارف عامل، اسماعیل نادری همراه می‌شویم تا در مقابل درس بندگی‌اش زانوی تعلم بر زمین زده و تلمذ کنیم طی طریق عشق و عاشقی را . دوستان عزیزم! ماها که عاشق شهدا هستیم، باید و باید در سیره ی آنان غواصی کرده و در گرانبهای بندگی را بیآبیم که حقیقتا راه رستگاری و عاقبت بخیری است . چون مجال شرح و... نیست، مجمل کنم حدیث بی کران را . ۱- اسماعیل نسبت به ولایت سخت متعصب بود، می‌فرمود به والله امروز امر ولی فقیه امر حضرت حجت عج است، آنان که امروز در مسیر ولایت نیستند، یقینا در ظهور حضرت صاحب، مثل خوارج خواهند بود . ۲- هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشد، همون لحظه سجده ی شکری می‌کرد که عمری دوباره ارزانیش کرده اند . سپس اولین کارش بعد از وضو، سلام و صبح بخیر بود برای حضرت حجت ابن الحسن العسکری، مهدی موعود عجل الله تعالی شریف... می‌فرمود: بی ادبی از این بالاتر که صبح به همه سلام می‌دهیم صبح بخیر بگوئیم و امام معصوم زمان را از قلم بیندازیم . ۳- اسماعیل زمانی فارغ از کار و تلاش و... بود که در خواب بود وگرنه یا در حال تدریس بود، یا کار در واحد، یا مطالعه، یا شستن ظروف، یا جارو کردن سنگر، یا تلاوت قرآن و زمزمه ی مناجات و ادعیه و.... اصلا اسماعیل زمان هدر شده نداشت . ۴- اسماعیل مأنوس بود با کلام وحی، حداقل روزی یک جزء قرآن تلاوت می‌کرد و دفترچه ای داشت که از موارد تلاوت شده فیش برداری می‌کرد . ۵- اسماعیل متنفر بود از غیبت، نه اینکه غیبت نمی‌کرد نه، اینکه از بدیهیات بود برای اسماعیل، از کسانی که غیبت می‌کردند سخت می رنجید، هیچ دوستی جرأت غیبت کردن در محضر اسماعیل را نداشت . ۶- اسماعیل بسیار بسیار ساده زیست بود، در عین حال بسیار شیک پوش و منظم و.... ۷- اسماعیل کم حرف و پر عمل بود، اصلا اعمال اسماعیل با دوستان صحبت می‌کردند نه خود اسماعیل . ۸- اسماعیل با دنیا چنان معامله ای کرده بود که دنیا هم حساب دستش آمده بود که دوروبر اسماعیل نباید بپلکه. ۹- اسماعیل مرد میدان بود، دنبال عرفان نظری نمی‌رفت،بلکه با عرفان عملی خود را محبوب یار کرده بود... می‌فرمود: خیلی موارد هست که رفتنی است نه گفتنی، نمی‌دانم کتاب عرفان و بیان منازل و... چه صیغه ایست، مگر می‌شود کلاس عشق و عاشقی گذاشت و تدریس کرد؟! فقط باید رفت. سرانجام این سرتاپا عاشق مخلص در عملیات بدر در کنار سردار سرلشکر آقا مهدی باکری به دیدار محبوب خود شتافت و عند ربهم شد . ✍بازمانده ۳۱عاشورا سکاندار قایق شهید آقا مهدی باکری 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @bicimchi1
سرباز جادوگر صدام سربازی در ارتش عراق بود که ادعا می‌کرد از طریق ارتباط با اجنه می‌تواند از اطلاعات سرّی هر جلسه‌ای مطلع شود. صدام شنیده و او را احضار کرده بود. این سرباز دوبار با صدام ملاقات می‌کند و هدایای خوبی از او می‌گیرد. بعدها گفت به صدام گفته‌ام: سرانجام در این جنگ پیروز خواهد شد و نه‌ تنها اروندرود را باز پس خواهد گرفت، بلکه وارد اهواز و خرمشهر و آبادان شده و این شهرها را به عراق ملحق خواهد کرد. حکومت ایران سرنگون گردیده و به این ترتیب صدام قدرت برتر منطقه خواهد شد. سالی خواهد رسید که اکثر زنان عراق، نام نوزادانشان را صدام خواهند گذاشت. و گفتم او را در خواب دیده‌ام، در حالی‌ که سوار بر اسب سفیدی است و شمشیری در دست دارد که نور خیره‌کننده‌ای از آن می‌تابد، صدام به خاطر این پیش‌بینی‌ها 5 هزار دینار و یک خودرو به من بخشید. این سرباز عبدالستار جاسم البدرانی نام داشت. راوی: وفیق السامرایی مسؤول اطلاعات ارتش عراق @bicimchi1
آیه‌ای که تکلیف همه را مشخص کرد محسن از جبهه به مرخصی آمده بود، گفتم منم می‌خوام بیام جبهه. گفت: یا من یا تو... استخاره کردیم این آیه آمد: وقتی گروهی از شما برای نماز پشت سر پیامبر می‌روند، یک گروه دیگر از شما بجنگند؛ نماز گروه اول که تمام شد، جایشان را عوض کنند که همه به فیض نماز برسند. تکلیف‌مان مشخص شد، یکی برود، یکی پیش خانواده بماند. راوی: مهدی فیض @bicimchi1
🔵مطلب قابل تأمل یک کاربر توییتر‌ درباره سادگی و بزرگواری مقام معظم رهبری در جلسه با ورزشکاران المپیک و پارالمپیک. @bicimchi1
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای‌که طعم تو حلاوت می‌دهد حتی شرنگ تلخِ مُـــــــردن را … #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #صبحم_بنام_شما @bicimchi1
🏅قهرمانان دفاع مقدس چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا می‌گذرد باب جهاد اصغر بسته شد ؛ باب جهاد اکبر که بسته نیست 🍃🌷
مرده و قولش.....👆👇 @bicimchi1
بیسیم‌چی
مرده و قولش.....👆👇 @bicimchi1
‍ 🌹 سیره ی شهدا (۲) سلام و درود به ارواح مطهر یاران صدیق ولایت . امروز همراه می‌شویم با شهید والامقام مهدی مهرام . اجازه بدهید چند سطری از آقا مهدی براتون بگم تا بشناسید بعد از سیره ی ایشان خواهم گفت . آقا مهدی یکی یه دونه ی خونه بود که با ناز و نعمت بزرگ شده بود، سال سوم ریاضی فیزیک و نخبه بود . سن زمان شهادت: ۱۷ سال اهل ارومیه و... و اما مهرام چه مهرامی! آقا مهدی اهل قرآن بود، اما باتدبر در آیاتی که می‌خواند بسیار عمیق میشد. عاشق نهج البلاغه بود؛ می‌فرمود: من قرآن را با نهج البلاغه می‌فهمم . یک و نیم ساعت قبل از اذان صبح مهدی بیدار می‌شد, شب هم زود می‌خوابید . اهل دل بود و رهرو عاشق .... 🪶 دو خاطره از ایشان همیشه در صفحه ی ذهنم هست . 🌺 قبل از عملیات خیبر در در گیلانغرب (کاسه گران) بودیم، شب های بسیار سرد و استخوان سوز، دوستان آقا مهدی برایم گفتند: با آقا مهدی صحبت کنید که شب ها تنها بیرون نرود، نگران می‌شویم. شبی مهدی را تعقیب کردم، دیدم پلاستیکی برداشته و از چادر خارج شد، مقداری از محوطه گردان خارج شد و پلاستیک را انداخت روی برف ها و شروع کرد به نماز شب, چه نماز شبی! عاشقانه که در آن سرمای سوز ناک با معبود خویش نجوا می‌کرد؛ یادتان باشد که مهدی ۱۷ سال داشت، بعد از نماز شب شروع کرد به خواندن مناجات منظومه ی مولا علی علیه السلام.... چنان می‌گریست که کل بدنش به لرزه درآمده بود . نزدیک اذان صبح شده بود که پلاستیک را برداشت و سریع آمد به چادر و رفت زیر پتو، وقتی اذان گفته شد، دوستان آمدند و ایشان را برای نماز صبح بیدار کردند؛ کمی دیر بلند شد که اصلا کسی شک نکند که مهدی بیدار بود. 🌺 دومین موردی که برایم بسیار عجیب بود، ایشان دوستی داشتند به نام آقا بهمن که عاشق مهدی بود،نگران بود که نکند از مهدی جدا شود . آقا مهدی برایش قول داده بود که تا آخرین لحظه کنارش باشد . بهمن می‌گفت: مهدی قول شرف داده است که از بهمن جدا نشود . در عملیات خیبر دست در دست بهمن آسمانی شده بودند . آری مرده و قولش.... ✍ بازمانده 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @bicimchi1