فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر ٧٢ ساله يك شهيد و يك جانباز برای هزينه درمانش دستفروشی میكنه
(فیلم مربوط به سال نود و پنج)
رفته بنياد شهيد كه كمكش كنن،
بهش نامه دادن ببره شهرداری تا موقع دستفروشی بساطشو جمع نكنن
❌یه نفر بچههاش رو در راه این کشور داده، هزینه درمانش رو هم نمیدن،
یکی دیگه علنی علیه نظام و اسلام حرف میزنه، مُفت مُفت از بیتالمال حقوق میگیره...
@bicimchi1
#سقای_تشنه
سقا صدايش میکردند...
به مادر گفته بود: "میخوام اونجا سقا باشم."
همیشه قبل از خودش به رزمندهها تعارف میکرد. سر سفرهي ناهار و شام هم دنبال پارچهای آب میدوید و وقت و بیوقت به آنها آب تعارف میکرد.
میگفت: آب نطلبیده مراد است! حتی آب قمقمهاش را هم میبخشید.
تشنه #شهید شد؛ همانطور که آرزو داشت.
#نوجوان_شهید
#شهید_زکریا_صفرخانی
پ.ن: عکس، مربوط به جمع باصفای رزمندگان است و ارتباطی به این شهید بزرگوار ندارد...
@bicimchi1
داشت محوطه رو آب و جارو میکرد به زحمت جارو رو ازش گرفتم....
ناراحت شد و گفت: "بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدیهای درونم هم جارو میشن..."
کار هر روز صبحش بود،
کار هر روز یه فرماندهی لشکر
#همت_دلها
#سردار_شهيد_حاج_محمدابراهيم_همت
#چشمهايش_اما_حكايتی_دارد
#اخلاص
@bicimchi1
#مناجات_شهید...
خدایا احساس می کنم
که اعضای تنم، میله های زندانی هستند، که مرا به اسارت خویش در آورده اند
و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان، بی فایده است مگر به لطف و رحمتت
خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده
و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر
جانم را نثار درگاهت گردانم
بارالها، معبودا...
دست از مس وجود شسته ام
از آن بُعد حیوانی انسان
خود را بالا کشیده ام
قدم بر روح الهی خود گذاشته ام
می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل اللّه، همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم.
و بر تمامی پلیدی های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دل پذیرند، چشم پوشم، و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم
ان شاءاللّه »
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
@Bicimchi1
انتظارها خیلی فرق کردهاند،
خیلی عوض شدهاند ...
آدمی منتظر یک چیز مینشیند،
ولی چیـز دیگـری به او میدهنـد ...
مثلا ما این جا در ایران
منتظر خوردن زولبیا و بامیه هستیم
و آنها در فلسطین منتظر خوردن موشک...
پدر و مادری، پای سفرهٔ غم می نشینند
و روزه خود را با اشک باز می کنند ...
این روزها هر کسی در هر جایی
به شکل خودش روزهاش را باز میکند.
پ.ن: جان دادن دختری ۵ ساله در بیمارستانی در قدس
@bicimchi1
بیسیمچی
انتظارها خیلی فرق کردهاند، خیلی عوض شدهاند ... آدمی منتظر یک چیز مینشیند، ولی چیـز دیگـری به او
عایشه تومور پیشرفته مغزی داشت
اما نمیشد او را در #غزه عقبافتاده معالجه کرد
مادر و پدرش او را برای معالجه فرستادند کرانه باختری
جاییکه بیمارستانها، به موهبت محمود عباس
کمی مجهزتر است
اما عایشهی پنج ساله باید تنها سفر میکرد
چون اسرائیلیها به هیچ کدام از اعضای خانوادهاش اجازه سفر ندادند
بخاطر مسائل امنیتی
متوجهید که!
برای همین عایشه تنها سفر کرد
تنها بستری شد
تنها شیمیدرمانی شد
اما سلولهای سرطانی سرش هم اسرائیلی شده بودند
عایشه دوام نیاورد و جان داد
غریبانه و تنها
محروم از آخرین نوازشهای مادرش
تشنهی آخرین آغوشهای پدرش
حالا که او پر کشیده
بیاییم ترانهای بیادش در یوروویژن گوش کنیم
با صدای مدونا و نِتا
تا کسی خبری از قلب پارهپارهی مادرش نگیرد
و کسی آه جگر سوز پدرش را نشنود
صدای ترانهها را بلند کنید، بلند ...
بگذارید دنیا کر شود...
#عائشه_اللولو
#قتلگاه_کودکان
#شب_بخیر 🌙
@bicimchi1
اشک و بغض رهبر انقلاب در واکنش به شعری درباره شهدای افغانستانی مدافع حرم
سرکار خانم عاطفه جعفری از شعرای کشورمان، شعری را در دیدار با رهبر انقلاب قرائت نمود که به شهدای فاطمیون تقدیم شد:
کوچههامان پراز سیاهی بود، شهر را از عزا درآوردند
چشمهای ستارهها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند
شاخههایی که سرفرازانند میوههایی که جلوهی باغند
مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند
روی تابوتهایشان بستند پرچمی که به رنگ خورشید است
فاطمیون فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند
قصهها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند
عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند
عصر یک جمعه بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم
بادهای بهاری از هرباغ، لالههایی معطر آوردند
اشک و بغض رهبر انقلاب پس از پایان شعر؛ ایشان در واکنش به این شعر فرمودند: خیلی ممنون خانم. خیلی خوب! شهدای مظلوم فاطمیون؛ جا دارد که به آنها واقعا پرداخته بشود.
@bicimchi1
#پندنامه
بارالها نه طاعتی دارم که به آن مغرور باشم نه ثوابی دارم که بدان دلخوش کنم یا سیدی! تو خودت ساحل نجات را به من نشان دادی و دست مرا گرفتی و مرا به جبهه آوردی...
ای رحمن! هر چه خواستم تو به من دادی ولی من بنده ی شکوری نبودم ...
ای رحیم! چشم از دنیا بسته و به آخرت دوخته ام
خدایا! من مانند غریقی شده ام که در دریای بی کران تشنه و در بیابانی بی پایان گمشده ام ...
خدایا! تو خودت مرا نجات بده دست مرا بگیر و مرا متصل به صف یاران شهیدم بنما
#شهید_مهدی_مساحی
@bicimchi1
بیسیمچی
شهیدی که ساکن ایوان طلای امام رضاست:
عراقیها در یك حمله همه جانبه به تنگه چزابه با ایستادگی و مقاومت و پایمردی رزمندگان خراسان به عقب نشستند به طوری كه با ورود شخص صدام حسین به عنوان رئیسجمهور عراق و فرمانده كل ارتش بعث به صحنه درگیری باز هم نتوانستند راهی به گشودن تنگه چزابه بیابند آتش بازی توپخانه سنگین عراق در #چزابه پر حجمترین تهاجم توپخانه دشمن تا آن روز بود و به عقیده كارشناسان نظامی مهمات به كار رفته در نبرد چزابه معادل كل مهماتی بود كه تا آن روز علیه مواضع ایران مصرف شده بود...
پدرش اهل همدان بود و بعد از مدتی به دلیل شدت علاقه ای که به امام رضا(ع) داشت به #مشهد نقل مکان کردند و از مشهد به سرخس رفتند تابستان ها به مشهد می آمدند و زمستان ها را در سرخس می گذراندند
#محمدمهدی در روز جمعه به دنیا آمد
در روز جمعه شهید و در شب جمعه هم به خاک سپرده شد...
محل دفن او در ایوان طلا در صحن انقلاب حرم مطهر رضوی است در این محل کتیبه ای وجود دارد که روی آن نوشته شده است: "حق تعالی بهشت را بر او واجب گرداند" درست زیر همین کتیبه محل دفن محمد است
محمد متولد سال ۱۳۳۷ بود یک روز یکی از روحانیان برجسته مشهد به خانه شان آمد و به محض این که چشمش به محمد افتاد رو به به پدرش گفت: «هوای این پسر را داشته باش که از بندگان خوب خداست» شش سال بیشتر نداشت که به بیماری فلج اطفال دچار شد در آن زمان هر کس به این بیماری دچار می شد یا به طور کلی فلج می شد یا پاهایش به شدت معیوب می شد بعد از بیماری محمد پدرم دائم به حرم می رفت و نذر و نیاز می کرد تا این که شفا گرفت
فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا بود نبرد چزابه ی او و یارانش برای همیشه در دل تاریخ ثبت شده است امام خمینی(ره) درباره دلاوری های رزمندگان چزابه گفته بودند:
"کار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود"
و این اعجاز به حول و قوه الهی از بازوان رزمندگان به ویژه بچههای تیپ ۲۱ امام رضا(ع) به فرماندهی این سردار شهید نمایان شد آخرین باری که محمد به خانه زنگ زد مادرم از او پرسید: "محمد جان نمی خواهی برگردی؟ دلم خیلی برایت تنگ شده..."
محمد مهدی هم گفته بود: «بعد از فتح خرمشهر بر می گردم مامان»
روز ۳۱ اردیبهشت، سردار محمد مهدی خادم الشریعه در ۲۴ سالگی با زبان روزه سه روز مانده به #فتح_خرمشهر به شهادت رسید.
#ساکن_ایوان_طلا
#مصعب_پیامبر
@bicimchi1
قمقمهای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !!
وقتی تو جبهه ...
هدایای مردمی را باز می کردیم
در نایلون رو بازکردم دیدم که
یک قوطی خالیه کمپوته !
که داخلش یک نامه است، نوشته بود:
« برادر رزمنده سلام!
من یک دانش آموز دبستانی هستم.
خانم معلم گفته بود که برای کمک به
رزمندگان جبهه های حق علیه باطل
نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.
با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم.
قیمت هر کدام از کمپوتها رو پرسیدم، اما
قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی
که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود
را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازهی سیرکردن شکم خانواده هم نیست.
در راه برگشت کنار خیابان ...
این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم
و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد.
حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...»
بچهها توی سنگر ...
برای خوردن آب توی این قوطی
نوبت می گرفتند ! آب خوردنی که
همراهش ریختن چند قطره اشک بود
#مردان_و_زنان_خدایی
#کمک_به_جبههها
#دفـاع_مقـدس
شبتان آرام
@bicimchi1
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَقْلَلْتُهُ اَوِاسْتَصْغَرْتُهُ، اَوِ اسْتَعْظَمْتُهُ وَتَوَرَّطْتُ فيهِ خدایا! از تو تقاضای عفو و بخشش می کنم درباره هر گناهی که آن را کم یا کوچک شمرده، یا در عین حالی که بزرگ دانستم در گرداب آن فرو رفتم
#ماه_رمضان
#رمضان_الكريم
#استغفار
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
@bicimchi1
روی قبرم بنویسید، مسافر بوده است
بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است
بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست
او در این معبر پرحادثه، عابر بوده است
صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست
در رثایم بنویسد، که شاعر بوده است
بنویسید اگر شعری از او مانده بجای
مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است
مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست
بنویسید در این مرحله کافر بوده است
غزل هجرت من را همه جا بنویسید
روی قبرم بنویسید، مهاجر بوده است
شاعر: #شهید_بسیجی_محمد_عبدی
محل شهادت : سیستان و بلوچستان
@Bicimchi1