eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
داشت محوطه رو آب و جارو میکرد به زحمت جارو رو ازش گرفتم.... ناراحت شد و گفت: "بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدیهای درونم هم جارو میشن..." کار هر روز صبحش بود، کار هر روز یه فرمانده‌ی لشکر @bicimchi1
دلا یاران عاشق زود رفتند... .....از کربلای حسینی .....تا کربلای خمینی #حب_الحسین_هویتنا @bicimchi1
#مناجات_شهید... خدایا احساس می کنم که اعضای تنم، میله های زندانی هستند، که مرا به اسارت خویش در آورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان، بی فایده است مگر به لطف و رحمتت خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم بارالها، معبودا... دست از مس وجود شسته ام از آن بُعد حیوانی انسان خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل اللّه، همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم. و بر تمامی پلیدی های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دل پذیرند، چشم پوشم، و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم ان شاءاللّه » #شهید_علی_عباس_حسین_پور @Bicimchi1
#حدیث_دل_و_دلدادگی مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمی خواهم ... #حسین_منزوی @bicimchi1
مادر و قابِ عڪست دوستی چند ساله دارند حجم دلتنگی ‌اش را فقط عکس‌هایت می‌دانند #شهید_محمد_غفاری #پژاک_ #نیروی_صابرین #افطارانه 📮 ارسالی خانواده محترم شهید "سلامتی مادران شهدا صلوات @bicimchi1
انتظارها خیلی فرق کرده‌اند، خیلی عوض شده‌اند ... آدمی منتظر یک چیز می‌نشیند، ولی چیـز دیگـری به او می‌دهنـد ... مثلا ما این جا در ایران منتظر خوردن زولبیا و بامیه هستیم و آن‌ها در فلسطین منتظر خوردن موشک‌... پدر و مادری، پای سفرهٔ غم می نشینند و روزه خود را با اشک باز می کنند ... این روزها هر کسی در هر جایی به شکل خودش روزه‌اش را باز می‌کند. پ.ن: جان دادن دختری ۵ ساله در بیمارستانی در قدس @bicimchi1
بیسیم‌چی
انتظارها خیلی فرق کرده‌اند، خیلی عوض شده‌اند ... آدمی منتظر یک چیز می‌نشیند، ولی چیـز دیگـری به او
عایشه تومور پیشرفته مغزی داشت اما نمی‌شد او را در عقب‌افتاده معالجه کرد مادر و پدرش او را برای معالجه فرستادند کرانه باختری جاییکه بیمارستان‌ها، به موهبت محمود عباس کمی مجهزتر است اما عایشه‌ی پنج ساله باید تنها سفر می‌کرد چون اسرائیلی‌ها به هیچ کدام از اعضای خانواده‌اش اجازه سفر ندادند بخاطر مسائل امنیتی متوجهید که! برای همین عایشه تنها سفر کرد تنها بستری شد تنها شیمی‌درمانی شد اما سلول‌های سرطانی سرش هم اسرائیلی شده بودند عایشه دوام نیاورد و جان داد غریبانه و تنها محروم از آخرین نوازش‌های مادرش تشنه‌ی آخرین آغوش‌های پدرش حالا که او پر کشیده بیاییم ترانه‌ای بیادش در یوروویژن گوش کنیم با صدای مدونا و نِتا تا کسی خبری از قلب پاره‌پاره‌ی مادرش نگیرد و کسی آه جگر سوز پدرش را نشنود صدای ترانه‌ها را بلند کنید، بلند ... بگذارید دنیا کر شود... 🌙 @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشک و بغض رهبر انقلاب در واکنش به شعری درباره شهدای افغانستانی مدافع حرم سرکار خانم عاطفه جعفری از شعرای کشورمان، شعری را در دیدار با رهبر انقلاب قرائت نمود که به شهدای فاطمیون تقدیم شد: کوچه‌هامان پراز سیاهی بود، شهر را از عزا درآوردند چشم‌های ستاره‌ها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند شاخه‌هایی که سرفرازانند میوه‌هایی که جلوه‌ی باغند مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند روی تابوت‌هایشان بستند پرچمی که به رنگ خورشید است فاطمیون فداییان حرم، سرورانی که سر برآوردند قصه‌ها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند عصر یک جمعه بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم بادهای بهاری از هرباغ، لاله‌هایی معطر آوردند اشک و بغض رهبر انقلاب پس از پایان شعر؛ ایشان در واکنش به این شعر فرمودند: خیلی ممنون خانم. خیلی خوب! شهدای مظلوم فاطمیون؛ جا دارد که به آنها واقعا پرداخته بشود. @bicimchi1
بارالها نه طاعتی دارم که به آن مغرور باشم نه ثوابی دارم که بدان دلخوش کنم یا سیدی! تو خودت ساحل نجات را به من نشان دادی و دست مرا گرفتی و مرا به جبهه آوردی... ای رحمن! هر چه خواستم تو به من دادی ولی من بنده ی شکو‌ری نبودم ... ای رحیم! چشم از دنیا بسته و به آخرت دوخته ام خدایا! من مانند غریقی شده ام که در دریای بی کران تشنه و در بیابانی بی پایان گمشده ام ... خدایا! تو خودت مرا نجات بده دست مرا بگیر و مرا متصل به صف یاران شهیدم بنما @bicimchi1
۳۱ اردیبهشت سالروز شهادت اولین فرمانده تیپ ۲۱ امام‌رضا(؏) عملیات بیت المقدس(فتح خرمشهر ۱۳۶۱) شهیدی که هم‌رزمانش به خاطر نظم، تقوا و شجاعتش لقب «مصعب پیامبر» را به او دادند #اولین_سردار_خراسان #شهید_مهدی_خادم_الشریعه @bicimchi1
بیسیم‌چی
‍ شهیدی که ساکن ایوان طلای امام رضاست: عراقیها در یك حمله همه جانبه به تنگه چزابه با ایستادگی و مقاومت و پایمردی رزمندگان خراسان به عقب نشستند به طوری كه با ورود شخص صدام حسین به عنوان رئیس‌جمهور عراق و فرمانده كل ارتش بعث به صحنه درگیری باز هم نتوانستند راهی به گشودن تنگه چزابه بیابند آتش بازی توپخانه سنگین عراق در پر حجم‌ترین تهاجم توپخانه دشمن تا آن روز بود و به عقیده كارشناسان نظامی مهمات به كار رفته در نبرد چزابه معادل كل مهماتی بود كه تا آن روز علیه مواضع ایران مصرف شده بود... پدرش اهل همدان بود و بعد از مدتی به دلیل شدت علاقه ای که به امام رضا(ع) داشت به نقل مکان کردند و از مشهد به سرخس رفتند تابستان ها به مشهد می آمدند و زمستان  ها را در سرخس می گذراندند در روز جمعه  به دنیا آمد در روز جمعه شهید و در شب جمعه هم به خاک سپرده شد... محل دفن او در ایوان طلا در صحن انقلاب حرم مطهر رضوی است در این محل کتیبه ای وجود دارد که روی آن نوشته  شده است: "حق تعالی بهشت را بر او واجب گرداند" درست زیر همین کتیبه محل دفن محمد است محمد متولد سال ۱۳۳۷ بود یک روز یکی از روحانیان برجسته مشهد به خانه شان آمد و به محض این که چشمش به محمد افتاد رو به به پدرش گفت: «هوای این پسر را داشته باش که از بندگان خوب خداست» شش سال بیشتر نداشت که به بیماری فلج اطفال دچار شد در آن زمان هر کس به این بیماری دچار می شد یا به طور کلی فلج می شد یا پاهایش به شدت معیوب می شد بعد از بیماری محمد پدرم دائم به حرم می رفت و نذر و نیاز می کرد تا این که شفا گرفت فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا بود نبرد چزابه ی او و یارانش برای همیشه در دل تاریخ ثبت شده است امام خمینی(ره) درباره دلاوری های رزمندگان چزابه گفته بودند: "کار رزمندگان ما در چزابه در حد اعجاز بود" و این اعجاز به حول و قوه الهی از بازوان رزمندگان به ویژه بچه‌های تیپ ۲۱ امام رضا(ع) به فرماندهی این سردار شهید نمایان شد آخرین باری که محمد به خانه زنگ زد مادرم از او پرسید: "محمد جان نمی خواهی برگردی؟ دلم خیلی برایت تنگ شده..." محمد مهدی هم گفته بود: «بعد از فتح خرمشهر بر می گردم مامان» روز ۳۱ اردیبهشت، سردار محمد مهدی خادم الشریعه در ۲۴ سالگی با زبان روزه سه روز مانده به به شهادت رسید. @bicimchi1
قمقمه‌ای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !! وقتی تو جبهه ... هدایای مردمی را باز می کردیم در نایلون رو بازکردم دیدم که یک قوطی خالیه کمپوته ! که داخلش یک نامه است، نوشته بود: « برادر رزمنده سلام! من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه‌ بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت‌ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازه‌ی سیرکردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنار خیابان ... این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...» بچه‌ها توی سنگر ... برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ! آب خوردنی‌ که همراهش ریختن چند قطره اشک بود #مردان_و_زنان_خدایی #کمک_به_جبهه‌ها #دفـاع_مقـدس شبتان آرام @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَقْلَلْتُهُ اَوِاسْتَصْغَرْتُهُ، اَوِ اسْتَعْظَمْتُهُ وَتَوَرَّطْتُ فيهِ خدایا! از تو تقاضای عفو و بخشش می کنم درباره هر گناهی که آن را کم یا کوچک شمرده، یا در عین حالی که بزرگ دانستم در گرداب آن فرو رفتم @bicimchi1
هــزار قصــه نــوشتیـم بــر صحیفـه ی هنـوز تـو عنـوانِ سرمقالـه ی ماست @bicimchi1
روی قبرم بنویسید، مسافر بوده است بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده است بنویسید زمین کوچه ی سرگردانیست او در این معبر پرحادثه، عابر بوده است صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست در رثایم بنویسد، که شاعر بوده است بنویسید اگر شعری از او مانده بجای مردی از طایفه ی شعر معاصر بوده است مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست بنویسید در این مرحله کافر بوده است غزل هجرت من را همه جا بنویسید روی قبرم بنویسید، مهاجر بوده است  شاعر: محل شهادت : سیستان و بلوچستان @Bicimchi1
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی... پ.ن: اهدای انگشتر توسط رهبرانقلاب به یکی از شعرا. ۹۸/۲/۳۰ #حفظهُ‌الله ... #پدر_مهربان_امت @bicimchi1
نمازهای خیلی خاص بود «انگار یک هیچی مقابل همه چیز ایستاده » @bicimchi1
وصیت_نامه... امام خامنه ای را همانند خانہ نشین نڪنید، چرا ڪه در این دنیا؛ "تنها چیزی ڪه مرا آرام می نمود، نگاه زیبا و قشنگ و پر درد این آقا بود ... @Bicimchi1
بیسیم‌چی
‍ اگر پهلوی من مثل مادرم مجروح نشده بود، به من نگویید!!! .... توی بیابان میرفتیم که رد یک ماشین که جاده ی اصلی را قطع کرده بود. توجه ما رو جلب کرد. رد ماشین به بیابان میرفت. اگر چه امکاناتمان کم بود ولی رد ماشین را دنبال کردیم. ساعت ها به دنبال رد بودیم که یکباره چشم های من روی یک تپه سیاهی زد احساس کردم آدمی ایستاده است. از ماشین پیاده شدم و خوب نگاه کردم و دیدم که یک نفر با آرپیچی ماشین ما را نشانه رفته است. سریع از ماشین پریدیم پایین بعد از چندثانیه ماشین نیروی انتظامی با یک انفجار مهیبی منهدم شد. و آتش انواع سلاح ها بر سرمان باریدن گرفت. تازه فهمیدیم که در کمین اشرار و قاچاقچیان افتاده ایم. هر لحظه انتظار مرگ را داشتیم هیچ کس نمیتوانست که تکان بخورد.چرا که آنها بخوبی بر ما مسلط بودند. و صحنه هر لحظه وحشتناکتر میشد. توی این چنین وضعیتی که نه راه پس داشتیم و نه راه پیش، محمد دو نفر از بچه ها را بلند کرد و با ذکر الله_اکبر از یک طرف صحنه ی نبرد را باز کردند و به طرف اشرار حمله بردند این شهامت او باعث شد چند نفر دیگر از بچه ها از یک محور به اشرار حمله کنند صحنه ی عجیبی بود. محمد در دامنه ی تپه تکبیر میگفت و بالا میرفت. هر تکبیر او روحیه ای بود در بچه هاو وحشتی بود در دل آن نامردان. ناگهان دیدیم محمد در چند متری گرینف دشمن خیز برداشته و منتظر دشمن بود. تا در یک یورش دیگر مهمترین سنگر استراتژیک دشمن رافتح کند. اما آنان متوجه ی حضورش شدند و به طرفش شلیک کردند. صدای بلند یاحسین_علیه_السلام از حنجره ی محمد تمام دشت را پر کرد او توانست کارش را به انجام برساند و در یک چشم برهم زدن هدف را از پا دربیاورد اما صد حیف که پیکر پاکش چند لحظه بعد روی دشت از پا افتاد وقتی جلوتر رفتیم. دیدیم که فقط یک تیر به محمد خورده آن هم درست در سینه_اش. یاد حرفش افتادیم که اگر ادعایم میشود که شیفته ی خانم حضرت زهرا سلام الله علیه هستم باید از سینه یا پهلو شهید شوم. به روایت از همرزمان شهید یار شهیدم بار آخر، لب که بگشود گلبانگ یازهرا (س)، شکوفا بر لبش بود… ... تاریخ_تولد: ۱/۳/۵۵ تاریخ_شهادت: ۱۶/۱۱/۷۷ محل تولد: تهران محل شهادت: ایرانشهر نحوه ی شهادت: درگیری با اشرار @Bicimchi1
اگر فردوس در روی زمین است، همیــــــن است و همیـــن است و همین است «شهید حسن امیری» معروف به عمو حسن جبهه‌ها یکی از پیرمردهای کمیاب سرزمین ماست که با شروع جنگ، عازم جبهه شد و در عملیات کربلای چهار به درجه رفیع شهادت نائل آمد... ايستاده بود يك گوشه و مےگفت: اين ها رو بذاريد اينجا، ڪنسروها رو بذاريد توی قفسہ، سيب و خيارها رو بذاريد اون ڪنار، هندوونه ها رو بذاريد جلو يخچال.... بارها را كہ خالے مےڪرديم، گفتم: عمو اينجا عجب چيزهای خوبے داريد ها، لااقل بيا و يكی دوتا از اين هندوونه‌ها رو بده ما هم بخوريم كف گير رو برداشت و زد پشت دستم، گفت: "بيخود! اين ها مال عزيزهای منه كہ اينجا روزه مےگيرن..." @bicimchi1