eitaa logo
بیسیم‌چی
5.4هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
135 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
بیسیم‌چی
یادی از پنج ضلعی و دریادلانش👆👇 حاج آقا! بعدها حسرت این روزها را خواهید خورد توفیق الهی آمده دم درتا
‍ یادی از پنج ضلعی و دریادلانش 🥀 قبل از عملیات کربلای چهار و پنج از دزفول باگردان آمدیم موقعیت شهید اوجاقلو یه بیست روز مانده به عملیات، ظهری نشسته بودیم چادر ارکان که یه جوان سیه چرده بسیار باصفا جلو چادر ظاهر شدند و سراغ منو گرفتند.... 🎍شهید مجید طایفه یونسی سؤال کردند: چیکار داری برادر؟ فرمود: منو دادند اینجا.... عرض کردم: برادرم کادر تکمیله، یه گردان دیگه تشریف ببرید... فرمود به من دستور دادند بیآم اینجا، پس اینجا هم خواهم بود، حالا کادر هم نباشه یه تک تیرانداز میشم. 🥀 خلاصه بعد از کلی جر و بحث، قرار شد خدمتشان باشیم به عنوان پیک... روز به روز شیفته اخلاق اش می‌شدیم، خاکی خاکی... در آن سن و سال که حدود هفده سال داشت عارفی بود صد ساله اعمال و رفتارش نشانگر خلوص و عیار بالایش بود. 🎍 غیر از امورات محوله جاری که به نحو احسن انجام میداد لحظه ای آرام و قرار نداشت ، جاروی چادر، شستن ظروف، واکس کفشهای برادران در نیمه شب... حمامی در محوطه گردان داشتیم که مقصود از کسانی بود که برای تانکرش آب می‌آورد تا بچه ها صبح استفاده کنند و صدها کار دیگر 🎍 هیچ وقت بیکار نمی‌شد، یک ساعت قبل از نماز صبح هم بیدار می‌شد و با خدایش خلوت می‌کرد آنهم نه در چادر بلکه در تاریکی مطلق میرفت داخل نخلستان . 💐 خلاصه مقصود مردی بود تمام عیار که آنهم مرد خدا.... 🎍 روزها به سرعت گذشت و رسیدیم به عملیات کربلای پنج در شلمچه... اونروز بعد از صبحانه، با بچه ها خداحافظی کردم و رفتم جلسه توجیه و کارهای عملیات، تا اینکه شب زمانی برگشتم که کمپرسی ها آمده بودند که با نیرو سوار شویم و بریم خط برای عملیات .... 🎍 عده ای از مسئولین استان هم آمده بودند تا شب عملیات بچه ها را بدرقه کنند، همه بچه ها سوار شدند، آخر سر هم ماندیم من و مقصود و مجید، وقتی می‌خواستیم سوار شویم تا حرکت کنیم، یکی از مسئولین استان، به طرف ما آمد و روبوسی کردند و رو به مقصود کرد و گفت: 🥀 برادر التماس دعا دارم ما را هم دعا کنید از خدا برای ما هم توفیق شهادت بخواهید. ✅ مقصود لحظه ای درنگ کرد و با اون جذابیت خاص خودش فرمود: 🤔 حاج آقا حرفی ندارم، التماس دعا در اینجا مفهومی نداره!! تا خط مقدم بیش از چند کیلومتر نمانده, سوارشین باهم بریم، توفیق از این بالاتر؟ حاج آقا بعدها حسرت این روزها را خواهید خورد توفیق الهی آمده دم درتان .... 🥀 ولی حاج آقا بعید میدانم در گرماگرم نبرد و عشق و عاشقی یادمان باشد، قول نمیدهم که بد قول شوم یا علی پ.ن: حقیقتا باید شهید بشوی تا به مقام شهادت برسی .... ✅ عده ای تا چند کیلومتری خط می‌آمدند، ولی لیاقت نداشتند حتی تا لب خط بیآیند، ولی اکنون خیلی از آنها سهم خود را از انقلاب برداشته اند و دستشان در بیت المال است . ✍بازمانده ۳۱عاشورا @bicimchi1