فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری حاج حسین یکتا در منطقه عملیاتی کربلای ۴_ نهر خین
#عملیات_کربلای_۴
@bicimchi1
بیسیمچی
به یادبسیجی دلاور و دلسوخته
فرزند حضرت زهرا (س)
#شهید_سید_احمد_پلارک
متولد: تهران
خیابان ایران، خیابان شهید قادری
فرمانده دسته شهادت
#گروهان_شهید_بهشتی
#گردان_عمّار یاسر
لشگر ۲۷ حضرت محمّد رسول اللّٰه(ص)
شهادت: ۲۲فروردین ۱۳۶۶، #شلمچه
#عملیات_کربلای_۸
نحوه شهادت: حضور در خط مقدم
عملیات کربلای هشت
اصابت گلوله دشمن
آگاه باشید
کذابین و دروغگویان بی وجود
در مورد نحوه شهادت او
داستان پردازی و دروغ می گویند
او با مسئولیت فرمانده دسته #گردان_عمار
در خط مقدم جبهه و در نبرد با دشمنان
با اصابت گلوله به شهادت رسید
بخشی از دستنوشته منتشر نشده
شهید #سید_احمد_پلارک
حدود ۱۰ روز قبل از شهادتش
در راه سفر مشهد مقدس:
« نمی دانم چه بگویم یا چه بنویسم
مسائل و مصائب چنان هجوم آورده
که یارای گفتن ندارم
مسائل زیاد است
این عزیزانِ شهید که دادیم
خیلی برای ما عزیز و گرانبها بودند
ای کاش می توانستم
یک ذره از معرفت آنها را داشتم
تا از فراق آنها می سوختم
حالا که سیدمرتضی مدنی، احمد میری، امیر وفایی و سیدمحمد شکری رفتند
و ما چکار باید بکنیم یا چکار می توانیم بکنیم
غم اینکه خدا ما را قبول نکند و جوابمون بکند، مرا سست کرده
بعضی وقت ها نمی دانم چکار بکنم
دیگر رفیقانم، خواب این عزیزان را می بینند
شهیدان آنها را کمک و راهنمایی می کنند
ولی من چرا نمی توانم
چرا من سعادت راهنمایی شدن را ندارم
فقط منتظرم که خداوند نظر لطفی به ما کند و عوضم کند
وقتی که به دیدار امام عزیزمان رفتیم
از خدا می خواستم که نگاهش به بنده دل سیاه بیفتد
و به برکت این نگاه، بنده راحت شوم
یا حالا که ان شاءاللّه عازم مشهد مقدس هستیم
نیّتم این است که خدا
از اینجا به خاطر زیارت آقا می روم
و حاجتم (حاجت شخصی) این است که فقط شفا پیدا کنم
شفای روحی و اخلاقی
به بوسه گاه کسی می روم
که معروف به عطوف و رئوف می باشد
و سریع الرضا می شود
یا امام رضا{ع} امیدم را قطع مفرما
۱۱ فروردین ۶۶ »
شهید سیداحمد پلارک در مشهد حاجتش را گرفت
و در تاریخ ۶۶/۱/۲۲ ساعت ۵ بعد از ظهر
بعد از نبردی عاشورایی در شلمچه
به مقام والای شهادت رسید
سید احمد تو را به امام رضا{ع} یادمان کن
حاشا که #بسیجی میدان را خالی کند
@bicimchi1
جان خود را
برای نجاتِ همرزمشان میدادند!
جبهه ریا نداشت ؛
سراسر عشق بود ...
دیماه ۱۳۶۵، شلمچه
منطقه عمومی خرمشهر
«قاسم عیوضی»، جعفر لشکری را
که در عملیات کربلای۵ مجروح شد
بر دوش خود به اورژانس رساند
اما در بازگشت بر اثر اصابت ترکش
به درجهی شهادت رسید ...
عکاس : محمود بدرفر
#قهرمان_وطن
#عملیات_کربلای_۵
#شهید_قاسم_عیوضی
@bicimchi1
بیسیمچی
شهید حسن فاتحی
معروف به حسن طلا
تولد: ۱۳۴۸/۶/۲۰ نجف اشرف
شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱۴ منطقه نهرخین (علملیات کربلای ۴)
معروف به حسن طلا و حسن آمریکایی به خاطر موهای طلایی و چشم های آبی و پوست سفیدش
ابتدا به کردستان رفت و از آنجا عازم جبهه های جنوب شد و به گردان یونس که گردان غواصان لشکر امام حسین بود پیوست
۱۵ ساله بود که به جبهه رفت و ۱۷ سالگی هم به شهادت رسید
وقتی او ۲ ساله بود در سال ۱۳۵۰ خانواده ی او را از عراق بیرون کردند محل موقت زندگی همه اخراجی های عراق در جیرفت بود
حسن آقا به ظاهر خود خیلی توجه داشت خوش تیپ و خوش لباس بود در حدی که برای مرتب کردن موهایش در جبهه تافت مو هم برده بود!
ولی پسر بسیار متدین و به مسائل شرعی مقید بود و تقریبا نماز شبش ترک نمیشد
حاج مهدی مظاهری میگوید:
جوانی بود رعنا و رشید و بسیار خوش چهره و خوش سیما با موهای طلایی چشم آبی و پوست سفید
حسن قبل از حرکتمان برای عملیات کربلای ۴ به من گفت:
"من واقعیتش این است که مشکلی دارم قبل از آمدن به جبهه دنبال لباس و تیپ زدن...جلوی آیینه بودم برای ظاهرم خواهشم این است که اگر من شهید شدم شما مقداری از خون من را به بدنم بمالید چون احساس میکنم با این قیافه خودنمایی کرده ام باید کفاره ای بدهم این حرف خودش است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد!
حسن گفت: من از شما میخواهم از این خونم به موهایم بمال که من روز قیامت خوب محشور بشم"
مادر حسن میگوید بعد از اینکه خبر دادند او #مفقودالاثر است مزار خالی در گلستان شهدای اصفهان دادند وقتی دلم میگرفت سر مزارش می رفتم پدر شهید هم بعد از ۱۲ سال بیخبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره ۴۰ روز بعد فوت همسرم استخوان های پسرم را آوردند وقتی برای شناسایی رفتیم استخوان هایش تیره شده بود پلاکش همراهش بود حتی موهای طلایی حسن روی لباس هایش بود
شادی روح همه ی شهدای مظلوم غواصِ عملیات کربلای ۴ ذکر صلوات و قرائت فاتحه
#شهید_حسن_فاتحی
#حسن_طلا
#شهدای_غواص_کربلای۴
#عملیات_کربلای_۴
#نهرخین
https://eitaa.com/bisimchi10
یکی از تلخترین لحظات جبههها
همین لحظه بود
لحظه ی تلخ وداع؛
خدا کند که مادَرش ندیده باشد..
۲۸ فروردین ۱۳۶۶
شمالغرب بانه، بوالحسن
از راست نشسته: شهید احمد قندی
بالایِ سر خواهرزادهاش "شهید خیامنیا"
#وداع_یاران
#عملیات_کربلای_۱۰
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
https://eitaa.com/bisimchi10